www.drsoroush.com

با ما تماس بگیريد    

بازگشت به صفحه اصلی

 

  مصاحبه خبرگزاری كار ايران با دکتر سروش

 تاريخ: 1382/10/16 

اخلاق و نقد اخلاقی در گفت‌‏وگو با دكتر عبدالكريم سروش
استبداد بد است، چون تماميت ‌‏آدمی را می‌‏ستاند و او را خرد می‌‏كند

تهران- خبرگزاري كار ايران
من هنوز هم نمي‌‏توانم با قضيه كنار بيايم. نقد اخلاقي قدرت كه در اين مدت به تفصيل به آن پرداخته‌‏ايد به دنبال آن است كه نشان دهد چگونه ساخت قدرت، ظالم پرور است و به استبداد منجر مي‌‏شود و چگونه اين استبداد رذيلت‌ ‏ساز است. در مورد دين، قضيه چگونه است؟ اگر ما دين را درك يا فهم دينداران از گزاره‌‏هاي ديني بدانيم، آن وقت، نقد اخلاقي دين چگونه محقق مي‌‏‌‏شود؟

اجازه بدهيد كه دين را به گونه‌‏ ديگري تعريف كنيم. من با آنچه شما در تعريف دين گفتيد، مخالفتي ندارم؛ ولي گمان مي‌‏كنم در اين مورد خيلي دايره تعريف را محدود كرديد. دين دست كم دو عرصه دارد؛ يك عرصه دروني و يك عرصه بيروني. وجه دروني دين به تجربه ديني آدميان مربوط است و اينكه آدمي خود را بنده خدا بداند و اخلاق خاصي را در خود پديد آورد. اين عرصه ايمان و اعتقاد و تجربه ديني را شامل مي‌‏شود و فرد را واجد احوال خاص و رابطه‌‏اي ويژه‌‏ با هستي مي‌‏كند؛ اما وجه بيروني دينداري چيز ديگري است. همين آدمياني كه واجد تجربه ديني و احوال خاص هستند، وقتي گرد هم مي‌نشينند و با هم زندگي مي‌‏كنند، زندگي بيروني آنها حال و هواي ويژه‌‏اي پيدا مي‌‏كند به نحوي كه با كساني كه واجد آن احوال و آراء نيستند، فرق خواهد كرد. اين وجه بيروني، كه همان وجه سازماني دين است، براي دينداران هويت جمعي به وجود مي‌‏آورد و اين هويت جمعي در گرو اين است كه عضو يك جماعت مشخص باشند و از اين جا يك رشته احكام تازه پديد مي‌‏آيد كه به هيچ وجه در وجه دروني دين ديده نمي‌‏شود. با اين تفصيل هر دو وجه دين مي‌‏تواند مورد نقد اخلاقي قرار گيرد.

به چه معني؟ يعني بياييم در وجه دروني تجربه متدينان را مورد نقد قرار دايم و در وجه بيروني.....

مثالي مي‌‏زنم. در روزگار حاضر نامبردارترين منتقدان وجه دروني دين اگزسيتانسياليست‌‏هاي ملحد هستند كه معتقدند دين به معنا رابطه خدا و بنده بسيار غيراخلاقي است. براي اينكه آدمي محدود را دعوت مي‌‏كند تا در پاي خداي بي‌‏نهايت به صفر برسد. آدمي را صفر مي‌‏كند تا خداي بي‌‏نهايت را وارد وجود و زندگي آدمي كند. اين را آنها غيراخلاقي مي‌‏دانند و مي‌‏گويند آدمي براي اينكه آدمي بماند بايد بي‌‏خدا باشد و خدا را طرد كند. نقد اخلاقي دين براي اين‌ متفكران بر مبناي ناممكن بودن جمع وجود بي‌‏نهايت با موجود با نهايت است. مي‌‏گويند وقتي خداي بي‌‏نهايت درآيد انسان بانهايت بايد راه گريز در پيش گيرد و از او هيچ باقي نمي‌‏ماند.
اما نقد اخلاقي وجه بيروني دين ديگر اظهر من الشمس است. ماركسيست‌‏ها به نوعي نسبت به دين سازماني انتقاد دارند و ليبرال‌‏ها به نوعي ديگر. بسياري معتقدند بنيادگرايي از دين سازماني بيرون مي‌‏آيد. مرحوم شريعتي كه روحانيت را مربوط به دين سازمان‌‏يافته مي‌‏دانست نيز به همين وجه دين انتقاد داشت. نقد اخلاقي در وجه بيروني نهايتاً به دنبال اين است كه نشان دهد دين سازمان‌‏يافته يا نهادينه شده به چه رذايلي متصف است و يا چه رذايلي را پرورش مي‌‏دهد. 

معيارهاي اين نقد اخلاقي چيست. يعني چه چيز، دستاويز منتقد در نقد اخلاقي است. خرد جمعي، هنجار عرفي، بنيادهاي متافيزيكي يا چيز ديگر. به هر حال سنجه‌‏هاي اين ارزش- داوري چيست؟

با معيارهاي اخلاقي كه در دست داريم به نقد اخلاقي يك منظومه مي‌‏پردازيم....

به نظر مي‌‏رسد قضيه خيلي مبهم است؟

ببينيد ما معتقديم كه تماميت وجود آدمي بايد محفوظ بماند. حال اگر چيزي آمد و آدمي را شكست و خرد كرد ما اين را نقد اخلاقي مي‌‏كنيم و مي‌‏گوييم اين مولد يك رذيلت است. مي‌‏گوييم استبداد بد است، چون تماميت ‌‏آدمي را مي‌‏ستاند و او را خرد و له مي‌‏كند. مرحوم اقبال لاهوري هم كه نقد بردگي مي‌‏كرد به اين دليل بود كه در بردگي‌‏آدمي له مي‌‏شود، حرمت و تماميت و كرامت او به صفر مي‌‏رسد. همانطور كه مي‌‏دانيد كانت آدمي را هدف مي‌‏داند و نه وسيله. اين يك اصل اخلاقي در نظام فلسفي كانت است، اگر اين اصل را بپذيريد، بر مبناي آن مي‌‏توانيد هر نظامي كه آدميان را وسيله مي‌‏داند و به صورت ابزاري به آنان مي‌‏نگرد را نقد كنيد و آن نظام را غيراخلاقي بدانيد. خلاصه آنكه معيار نقد اخلاقي را بايد از نظام اخلاقي اخذ كنيد كه به آن قائليد.

دامه دارد.....

http://www.ilna.ir

 

بازگشت به مصاحپه با دکتر سروش