دكتر سروش در دانشگاه امير كبير

تاريخ : 1382/10/10 
 

 

تمدن اسلامي اساسا فقيه پرور بود نه فيلسوف پرور

تهران ـ خبرگزاري كار ايران
دانشگاه امير كبير ديشب ميزبان جمع كثيري از دانشجويان بود تا در فضايي مناسب و آرام به سخنان دكتر سروش با عنوان "حكمت يوناني و حكمت ايراني" گوش فرا دهند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري كار ايران، ايلنا، دكتر سروش در ابتدا با اشاره به واقعه زلزله بم به دانشجويان حاضر در جلسه گفت: هدف خود را كاستن از رنج مردم قرار دهيد و اكنون اين درد و رنجي كه در گوشه‌‏اي از كشورمان اتفاق افتاد، درد و رنج همه ماست.
دكتر سروش در ادامه به آزادي زندانيان سياسي پرداخت و به نام از علي افشاري كه در جلسه حاضر بود ياد كرد و گفت: افتخاري نيست براي اين مملكت كه روزنامه نگارانش، دانشگاهيانش، دانشجويانش دربند باشند... و افزود: به اولياي امور هم سفارش مي‌‏كنم با اهل علم در نيفتند كه خوش عاقبت نيست.
دكتر سروش سپس وارد موضوع سخنراني خود شد و گفت: با توجه به عنوان سخنراني اش كه از شيخ بهايي اخذ شده بود گفت: شيخ بهايي كه در سده يازدهم مي‌‏زيست، وي اصلاً عرب بود و در ادب و دين و فقه و رياضي و نجوم و آن چه كه امروز فيزيك مي‌‏ناميم يعني طبيعيات دست داشت و به اصطلاح ذوفنون بود. وي كه لبناني بود در دوران صفويان به ايران آمد و به دستگاه سلطنت پيوست و همكاري نزديكي با آن داشت.
دكتر سروش در ادامه اظهار داشت: شيخ بهايي خود مي‌‏گفت اگر از لبنان نيامده بودم و حكومت و سياست در نياميخته بودم، از جمله زاهدترين مردم بودم.
وي با اشاره به كتاب "نان و حلوا"ي شيخ بهايي كه پيرامون نعمت‌‏هاي فريبنده دنيوي است، گفت: در آن جا شيخ بهايي ما را دعوت مي‌‏كند كه يك نوع حكومت را كه حكمت يونانيان است فرو نهيم و نوع ديگري از حكمت را كه حكمت ايمانيان است برگيريم و مي‌‏گويد: چند و چند از حكمت يونانيان/حكمت ايمانيان را هم بخوان.
وي سپس با اشاره به حديثي از پيامبر اكرم (ص) كه مي‌‏فرمايد "باقي مانده غذاي مومن شفاست" گفت: شيخ بهايي به اين روايت اشاره مي‌‏كند و مي‌‏گويد پيامبر كي گفت كه باقي مانده غذاي بوعلي و ارسطو شفاست. ما كه پس مانده‌هاي فكري آن ها را مي‌‏خوريم، شفاي فكري پيدا نمي‌‏كنيم، آن حكمت يونانيان است و حكمت يونانيان كافي است، امت اسلامي و تمدن اسلامي را در دل خود خفه كرده است. نوبت كشيدن نفس‌‏هاي تازه و پاك است. نوبت چنگ زدن به حكمت ايمانيان است و بعد اشاره به مفهوم عشق و حسن مي‌‏كند. كسي كه از عالم محبت و عشق بي‌‏خبر است، حيواني بيش نيست.
اين انديشمند ايراني در بخش ديگري از گفتار خود با اشاره به اين كه شيخ بهايي باتوجه به مطالبي كه ارائه شد از سه مفهوم سخن گفته است اين سه مفهوم را" حكمت يونانيان" و" حكمت ايرانيان" و بالاخره" مفهوم عشق و حسن و مهر" عنوان كرد.
نويسنده كتاب قبض وبسط تئوريك شريعت در ادامه با اشاره به نوع ورود مولوي به اين بحث ,گفت: مولوي نيز مفاهيم حكمت يوناني و حكمت ايماني را پيش از شيخ بهايي با عنوان "عقل" و "عقل عقل" توصيف مي‌‏كند.
وي در بخش ديگري از سخنانش افزود: يونانيان در مقام حكمت چه كردند؟ چرا در دوره‌‏اي اشخاصي مي‌‏رسند كه ما را به نوع ديگري از حكمت دعوت مي‌‏كنند؟ آن حكمت چه نقصاني داشته است؟
سروش در پاسخ به اين سوال‌‏هاي خويش گفت: اساساً تمدن اسلامي، حكمت و فلسفه عقلاني را به خوبي و با مهرباني در خود جا نداد. فقيه و فقيهان عزيزترين بودند. حكيمان بايد خود را تحميل كنند و به نحوي در حاشيه اين تمدن زندگي كنند. تمدن اسلامي اساساً تمدن فقيه پرور بود، نه فيلسوف پرور و حكمت را راهزن ايمان مي‌‏دانستند.
وي افزود: در مغرب زمين هم در دوران جديد كه فلسفه تحليلي و فلسفه علم باليده، نفي تفكر ارسطويي مد روزگارشد , به تعبير برتراند راسل هر پيشرفت علمي و فلسفي كه در دوران جديد حاصل شد، ناشي ارسطو ستيزي در اروپا بود.
سروش با تأكيد بر اين كه موضع ايرانيان موضع ايمان بود گفت: كسي چون مولوي كه شيفته و عاشق يقين بود، معتقد بود كه فلسفه اولين رذيلتش اين است كه يقين را از آدمي مي‌‏ستاند.
وي افزود: به اعتقاد كساني چون مولانا فلسفه‌‏هاي يوناني، فلسفه فراغ‌‏اند. شما را از واقعيت‌‏ دور مي‌‏‌‏كنند و آن گاه شيوه‌‏ها و حيله‌‏هايي مي‌‏انديشند كه شما را به واقعيت نزديك كنند. اما فلسفه‌‏ها و شيوه‌‏هاي ديگري هستند كه آن ها حكمت وصالند.
سروش ادامه داد: حكمت يونانيان چند خصلت داشت. اولين خصوصيت آن همين سوال و ترغيب و تشويق به پرسش‌‏گري است. دعوت به اعتقاد به عقل و به كار گرفتن آن . عقل وقتي به كار مي‌‏افتد، دو كار مي‌‏كند، يكي پرسيدن و ديگري نقد كردن و عقلانيت انتقادي بر همين نكته انگشت مي‌‏نهد.
وي در قسمت ديگري از گفتار خود افزود: البته ذهن خالي نمي‌‏تواند سوال و نقد كند و اين ها از علم برمي‌‏خيزند. اين اولين كاركردي است كه در فلسفه مي‌‏بينيد. هنر دوم در فلسفه برهان آوردن است. اين كه انسان چيزي را بي‌‏دليل نپذيرد. به تعبير ارسطو هر كس بي‌‏دليل چيزي را بپذيرد از پوست آدميت خارج است. خصوصيت سومي هم كه در فلسفه يوناني بود عبارت بود از قول به ماهيات و قول به كليات است. اين كه هر موجودي يك ماهيتي دارد و بايد آن را ماهيت را بشناسيم.
سروش در عين حال تأكيد كرد: عنصر ديگر در فلسفه ارسطويي قصد تعيين است. درست است كه فيلسوفان به شكاكيت معروف شده‌‏اند، اما دنبال يقين بوده‌‏اند.
نويسنده قبض و بسط تئوريك شريعت تصريح كرد: امروز در وضعيتي به سر مي‌‏بريم كه بين كشاكش اين دو فكر قرار گرفته ايم. برخي به خردورزي و برخي به ايمان دعوت مي‌‏كنند. يا آدمي بايد چون و چرا كند كه گوهر خردورزي است و يا مطيع و خاضع شود كه گوهر ايمان است.
وي تأكيد كرد: ما هميشه به خردورزي دعوت كرده‌‏ايم. آيا اين دو ما نعه الجمعند؟ آيا نمي‌‏شود كسي يك دل مؤمن و يك عقل چون و چراگرا دانست؟ مي‌‏دانم كه در ذهن بسياري از دانشجويان اين سوال خلجان مي‌‏كند. البته خود اين سوال حاصل عقلانيت است.
اين استاد فلسفه در ادامه سخنانش گفت: : فلسفه يوناني مهم ترين حربه‌‏اي كه در دست دارد، حربه خرد است. البته اين خرد از هيچ جا شروع نمي‌‏كند. پيش فرض‌‏ها و بديهياتي در خود دارد. عقل از ابتدا كاملاً بي‌‏طرف نيست و به چيزهايي باور دارد.
سروش تصريح كرد: عقل يوناني به چيزي از پيش خود نمي‌‏رسد، اما اگر به چيزي برسد مي‌‏تواند آن را مورد بررسي قرار دهد، هرگونه چيزي از پيش خود ندارد. با قناعت كردن و اكتفا به عقل يوناني چشمتان به برخي موارد نمي‌‏افتد.
نويسنده "قمار عاشقانه" اظهار كرد: عقل يوناني خودش از درون دچار مشكلات است. ساخته بشري است. تنها عقل هم عقل يوناني نيست.
وي افزود: از عقل قوه عاقله را در نظر نگيريد. ساختار فكري را در نظر بگيريد. يك نوع انديشيدن، يوناني و ارسطويي است. بهترين نيست و تنها نوع هم نيست.
دكتر سروش تصريح كرد: اگر عقلاني باشيد و فكر كنيد، خود اين عقلاني نيست. ما انتخاب مي‌‏كنيم عقلانيت را. هيچ حجت هم برايش نداريم. اما ساختار وجودي ما به نحوي است كه ما را به عقل فرا مي‌‏خواند. ما ايمان مي‌‏آوريم به عقلانيت. يعني ما قبولش داريم. انتخاب‌‏هاي ديگر هم به همين اندازه بي‌‏دليل‌‏اند. مثل وجود داشتن يا وجود نداشتن عالم خارج.
وي تأكيد كرد: از اول بنا را بر نبودن و فقدان گذاشتن عقلاني نيست. منطق ايمانيان مطلقاً به معناي تعطيل كردن عقل ورزي نيست.
وي همچنين با توصيف حكمت يونانيان به "حكمت صورت گرا" و" حكمت ايمانيان به عالم بي‌‏صورت" گفت: كلمه ايمان در ميان ما لوث شده، ايمان به معني تقليد كوركورانه شده است. اين البته با خردورزي منافات دارد. اما ايمان معني‌‏اش اين نيست. درست مثل عشق هاي سينمايي كه عشق نيستند.
وي تأكيد كرد: نسبت عقل و ايمان، نسبت چشم و گوش است. دو كانال‌‏اند كه هيچ‌‏ كدام راه را بر ديگري نمي‌‏بندد.
اين روشنفكر ايراني در نهايت با اشاره به هجمه‌‏هايي كه به مفهوم "روشنفكري ديني" مي‌‏شود، گفت: بحث روشنفكري ديني، قصه همين تضاد است.
گفتني است كه دكتر عبدالكريم سروش در پايان اين جلسه به پرسش‌‏هاي حاضرين پاسخ گفت و در بخشي از آن ها با تأكيد بر گفته‌‏هاي پيشين خود از جمله تجديد تجربه اعتزال تأكيد كرد: انتخاب ما عقلانيت است و تجربه‌‏ اعتزال همچنان برقرار است. منتهي همواره حاجت داريم كه مسائل را همه جانبه ببينيم. ما محتاج يك تعادليم.
وي همچنين تصريح كرد: من تصور نمي‌‏كنم كه اگر اين دنيا را به مؤمنان بي‌‏عقل بدهند.خطرناك‌‏تر از عاقلان بي‌‏ايمان باشند. ايمان آمده است كه جلوي خطرات عقل را بگيرد.
پايان پيام


http://www.ilna.ir

بازگشت