www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 

  تاریخ يكشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۸۴ - - ۱۸ آوريل ۲۰۰۵

 

 نقدى بر مقاله «انسان گرايى اسلامى: از فراز تا فرود»

جرى فودور و قبض و بسط تئوريك شريعت

 

 كوشا اقبال

پس از اين مقدمات هنگام آن است كه به مهم ترين انتقاد بخش سوم آقاى وحيد بپردازيم (كه به باور من چيزى جز طرح تكرارى جدال رئاليسم/ آنتى رئاليسم/ ايده آليسم نيست.) اما كارى كه وحيد در اين قسمت انجام مى دهد يكى تخريب مقايسه طبيعت و دين است و بعد از اين راه سعى غالب بر اثبات بى فايده و معطل ماندن دين در نظريه سروش است. جاى شگفتى بسيار است كه دكتر وحيد پس از طرح دقيق تمايز ميان نومن (ذات غير قابل دسترسى و صامت دين) و فنومن (وجوه پديدارى دين) كه نويد شرح انتقادى جدى ترى را مى داد به يك باره تمام آن تدقيق هاى فلسفى را كنار مى گذارد و با برهانى نوآورانه اما غير فلسفى مواجه مى شويم. دكتر وحيد دقيقاً مدعى است: «طبيعت برخلاف دين خاموش و صامت نيست.» چون «طبيعت بالاترين محكمه در داورى  ميان تئورى هاى رقيب است.» مسلماً اين سخن عدول از موضعى است كه به قول وحيد «هر پوزيتيويست عاقلى» هم قبولش دارد. يعنى تلفيقى از آنتى رئاليسم (از بزرگ ترين ميراث هاى كانتى در پوزيتيويسم منطقى) با اصل تحقيق، علم گرايى و فيزيكاليسم. تلفيقى كه بيش و كم مى توان رد پايش را در نقد عقل محض نيز يافت.
پذيرش انقلاب كپرنيكى در كنار امكان شناخت ابژكتيو۱۱ دقيقه اى است كه در اين انتقاد ناديده گرفته شده است. در واقع اين طبيعت نيست كه داور نظريات ماست بلكه مشاهده ما از طبيعت يا ادراك ما از داده هاى حسى طبيعت (به ما) داور اين بازى است. به عبارت كانتى (و حتى با تفسير پوزيتيويسم منطقى از كانت) اين فنومن (پديدار) طبيعت است كه محكمه اى براى تئورى هاى ماست نه ذات معقولش و نه طبيعت فى نفسه (
in itself) پس طبيعت نيز بنابر نظر كانت وجهى صامت و خاموش دارد و وجهى  گويا و داورى طبيعت در نظريه هاى ما كه از خصلت پديدارى اش نشأت مى گيرد به هيچ وجه به مقايسه كتاب مقدس / طبيعت لطمه اى وارد نمى كند.از همين پايگاه معرفت شناختى است كه مى توانيم درباره ادعاى وحيد به جمع بندى برسيم. انجام اين كار مستلزم باز خوانى مفهوم انقلاب كپرنيكى كانت در فلسفه است. آيا انقلاب كانت به معنى معطل و بى فايده ماندن طبيعت بود؟ آيا مفهوم عينيت از پهنه تفكر فيلسوفان و دانشمندان كانتى رخت بربست؟ آيا تفسير هاى نوكانتى نبود كه اميد پيشرفت علوم تجربى را زنده نگاه مى داشت و آيا اين خود كانت نبود كه با دغدغه شناخت تجربى عينى در مقابل تفسير هاى ايده آليستى هوادارانش موضعى سخت روشن گرفت؟
فى الواقع تمام جذابيت و اهميت انقلاب كپرنيكى در اين امر نهفته است كه هيچ گاه در پى حذف يكى از طرفين معادله برنمى آيد (يا يكى از طرفين را بى فايده نمى كند) بلكه صورت آن را جابه جا مى كند. براى نمونه درباره معرفت، نه ايده مطابقت حذف مى شود نه ذهن و نه عين بلكه به جاى مطابقت سنتى و به بن بست رسيده قرن هفدهمى ذهن با عين، كانت الگوى مطابقت عين با ذهن را پيشنهاد مى كند كه البته با تمهيدات مفصل و نبوغ آميز كانت نه منجر به ايده آليسم مى شود و نه به رئاليسم خام مى انجامد بلكه به عنوان جدى ترين حامى علوم تجربى از پايگاهى معرفت شناختى عرض اندام مى كند. پس با توجه به مقايسه مصرانه وحيد ميان كانت و پروژه سروش در اطلاق رهيافت كانتى به دين و متن مقدس مى توان گفت كه اين بخش مشحون از ايده هاى ناسازگار است كه مقاله  وحيد را به پيچ و تاب هاى بى مورد مى اندازد كه بى آنكه فرجام مورد نظر را برآورده كند يا حتى يك نقد تعيين كننده به پيكره پروژه سروش وارد كند درست به همين دليل است كه وحيد بدون تدقيق سخن خود و بدون طرح فلسفى مسئله در پايان به پايگاه اينترنتى دان كيوپيت استناد مى كند تا مدعاى خود را به كرسى نشاند و اينچنين است كه بخش سوم مقاله با نقل قولى بسيار مفصل و بلااستفاده از كيوپيت خاتمه مى يابد.
• كلام آخر
نقد محتوايى و فنى نوشته هاى سروش چيزى بود كه مدت ها چشم انتظارش بوديم و با جلاى وطن سروش و فرونشستن غوغا هاى سياسى اين اميد پررنگ تر مى شد. اما مقاله دكتر وحيد برآورنده اين اميد نبود كه هيچ تناسبى با اعتبار نام حميد وحيد دستجردى نداشت. شايد از لحاظ تاريخى اين نقد فتح  بابى مفيد باشد اما اين نتيجه از محتواى مقاله وحيد مستقل است و تنها رخدادى تاريخى محسوب مى شود. بارى پس از طرح لغزش هاى وحيد و در كنار ابراز خشنودى از برخوردى فنى با پروژه سروش نمى توان نسبت به پانوشتى كه بنا به قول وحيد نگارش چنين مقاله اى پيامد آن بوده است و واكنش عبدالكريم سروش را نيز در پى داشت بى تفاوت گذشت.من براى رد يا قبول پاسخ سروش به پانوشت مقاله وحيد اطلاعات كافى ندارم، از انگيزه هاى دكتر وحيد نيز مطلقاً بى خبرم و مايلم كه جمله سروش درباره انگيزه هاى وحيد راست نباشد، با اين همه با سروش موافقم كه اين مقاله [...] بود.در عين حال همان قدر كه حساسيت دكتر وحيد را به حادثه ابوغريب قابل درك مى دانم از خاطر نيز نمى توانم دور كنم كه سروش در كنار بسيارى از نويسندگان و روشنفكران ايران _ به صرف عقايد روشنفكرانه _ به طرق مختلف قربانى خشونت بوده اند و سخن آخر اين است كه اى كاش احساس مسئوليت وحيد در كنار حادثه ابوغريب در قبال محدوديت هاى سروش براى سخن گفتن از جمله آخرين مورد آن در قم) و تلخ كامى هاى روشنفكر ايرانى نيز برانگيخته مى شد.
پى نوشت:

۱۱- حكم تجربى عينى (مانند احكام علمى) براى كانت عبارت است از مقوله مناسب + حكم ادراكى، براى مطالعه شرحى روشن در اين باب ن. ك به: اشتفان كورنر، فلسفه كانت، عزت الله فولادوند، صص ۱۸۵-،۱۷۶ ج دوم، ۱۳۸۰.

منبع:

http://www.sharghnewspaper.com/840129/html/idea.htm#s210939

 

بازگشت به درباره دکتر سروش