www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 
سه شنبه 29 آذر 84
 
گزارشی از کتاب: «نواندیشان مسلمان»

رؤيا ويسه  

 


این نوشته گزارشی است از بخش دوم کتاب نواندیشان مسلمان اثر رشید بن زین، پژوهشگر جوان مرکز ملی پژوهش های علمی فرانسه که به معرفی و گزارش زندگی و آراء اندیشمند مسلمان، عبدالکریم سروش اختصاص یافته است. این کتاب، دومین اثر از مجموعه ی «اسلام عصر روشنگری» در انتشارات آلبن میشل (پاریس) است  که زیر نظر ژان موتاپا و رشید بن زین اداره می شود و تا کنون پنج کتاب در زمینه ی اندیشه ی اسلامی و روابط بین ادیان روانه ی بازار نشر کرده است.

کتاب با گفته ای از امام علی آغاز می شود که چکیده ی اندیشه ی کتاب و رویکرد کلی نواندیشان مسلمان را در بردارد: «قرآن، در مصحفی است که خود به خود سخن نمی گوید؛ این آدمیان اند که آن را به سخن می آورند و تبیین می کنند.»

کتاب در هشت بخش، یک مقدمه و نتیجه گیری سامان داده شده است. در مقدمه با عنوان «اسلام و چالش های مدرنیته»، نویسنده به بررسی نسبت اسلام و مدرنیته و در بخش اول به گزارش اجمالی آراء اصلاح گرانی مانند سید جمال الدین افغانی، محمد عبده، رشید رضا و سید احمد خان می پردازد و سرانجام با اشاره ای به به زندگی و  آراء محمد اقبال، علی عبد الرازق و محمد سعید العشماوی می کوشد صورت بندی گذرایی در جریان اندیشه ی نوگرای اسلامی به دست دهد. بن زین گروه نخست را پیش اصلاح گران یا پیشاهنگان اصلاح گری می شمرد و پیدایی نسل دوم را نشانه ی زایش اسلامی نقاد و معاصر می شمرد. با چنین صورت بندی، وی معرفی نسل جدیدی از متفکران معاصر مسلمان را آغاز می کند که تجربه و دستاوردهای دو نسل پیش را پیش رو دارند.
 
این فهرست با عبدالکریم سروش و نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی اش آغاز می شود، و با محمد ارغون (اندیشیدنی، نا اندیشیدنی و نااندیشیده در اسلام معاصر)، فضل الرحمان (رویکردی تازه به قرآن و وحی)، امین الخولی و محمد خلف الله (دو پیشاهنگ تحلیل ادبی مدرن قرآن)، نصر حامد ابو زید (تفسیر قرآن: از تحریف  تا تأویل)، عبدالمجید شرفی (فهمی جدید از ختم نبوت) و فرید اسحاق (به سوی الهیات اسلامی رهایی بخش؟) دنبال می شود. در نتیجه گیری نیز نویسنده با طرح اندیشه ی پذیرش عقل جمعی، به رویکرد های تفسیری تازه در قرآن می پردازد و می کوشد ویژگی خاص متن قرآنی در معنا بخشی به زندگی و توانایی های آن را در  پذیرش خوانش های متفاوت مبتنی بر عقلی جمعی متحول و پذیرا، نشانه ی جاودانگی قرآن و نتیجه ی کوشش نواندیشان دینی در گذر از چارچوب دوگانه اندیش معرفت بداند که به گفته ی ارغون: « تعقل را در برابر تصور و تخیل، تاریخ را در برابر اسطوره، خیر را در برابر شر و عقل را در برابر ایمان» قرار می دهد.


اندیشه ی اصلاحی سروش
چنان که پیشتر گفته شد، بخش دوم این کتاب با عنوان «عبدالکریم سروش و نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی»[4]، بیست و پنج صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. دو منبع عمده ی نویسنده در گزارش زندگی و پروژه ی فکری سروش، کتاب «عقل، آزادی و دموکراسی در اسلام»  و گفتگویی  با وی اند و از این رو فقر منابع در آن نسبت به دیگر بخش های کتاب آشکارا مشهود است، که خود از نبود منابع دست اول در باب جریان نواندیشی دینی در ایران به ویژه در حوزه ی فرانسوی زبان نشان دارد.
این بخش با سیر تفصیلی زندگی و تحصیلات سروش آغازمی شود و چگونگی گرایش وی از حوزه ی دانش تجربی به حوزه ی معرفت دینی و پرداختن به فلسفه ی علوم و ادیان را دنبال می کند و گذار او از همکاری با نظام جمهوری اسلامی تا نزاع وی با حکومت و روحانیت را پی می گیرد و سرانجام به بررسی پروژه ی فکری و برنامه ی  اصلاحی  سروش می پردازد. گزارش پیش رو، می کوشد با بازتاب اندیشه ی سروش در این کتاب، وزن و جایگاه اندیشه ی اصلاحی وی را در مجموعه ی کلان جریان نواندیشی دینی از دید پژوهشگری بیرون از حوزه ی فرهنگی ایرانی نشان دهد.

اصلاح گری: چیستی و چگونگی؟
بر خلاف بسیاری از متفکران مسلمان معاصر که معتقدند تنها با بازسازی و احیای مجدد  اسلام می توان نیاز مسلمانان را در روزگار مدرن برآورد، سروش بر این باور است که هر گونه اقدام در جهت بازسازی اسلام محکوم به شکست است. سروش پرسش خود را این گونه طرح می کند: آیا باید به دنبال ایجاد تغییر در دین بود؟ یا این که فهم ما از دین را باید تغییر داد؟ سروش واژه ی " دین" را در مفهوم محتوای وحیانی دین به عنوان پیامی الهی و ابدی ـ و نه به معنای نظام دینی که همچون بخشی جداناپذیر از دین است- به کار می برد.
در واقع اندیشه ی سروش، نه بدعتی در محتوای وحیانی است ( آنچه که می تواند ارتداد قلمداد شود)، نه کوششی در راستای آرایش ظاهری آن است. سروش در پی یافتن راه حلی برای آشتی دادن دنیای پویای بیرون با دین و به ویژه بُعد ایستای آن است. او می خواهد دینداری از عوامل و فهم های سطحی و جزم گرایی -که به تیرگی گوهر دین می انجامد- رها شود و می کوشد با گردآوردن عوامل و ارزش های فرادینی زمینه ی گفتگویی پربار بین خرد و وحی را فراهم آورد.

سروش تفاوت بارزی میان اصلاح گرایان معاصر و روشنفکران پیشین قائل است. وی معتقد است روشنفکرانی همچون غزالی، رومی و شاه ولی الله دهلوی، در صدد مجاهده با تحجرگرایی، خرافات و به ویژه بازرگانی سوداگرانه از دین بوده اند. دل مشغولی آنها بازگرداندن گوهر راستین دین و احیای آن در برابر استفاده ی ابزاری از دین بوده است. در حالی که اصلاح گرایان معاصر باید دیدی گسترده تر داشته باشند؛ زیرا جهان در درازای سده های اخیر دگرگون شده است و معنا و اعتبار دین زیر سوال رفته است. اروپا از دوره ی نوزایش به این سو، به نوعی خود را از بند دین رها کرده و تا حد حذف آن پیش رفته است. در مقابل، جهان اسلام رویکردی متضاد پیش گرفته است و با اصرار بر حضور دین در عرصه ی اجتماع، با هر گونه تغییری در امر دینی مقاومت کرده است و این درحالی است که هردو به نتیجه ای مشابه رسیده اند: زوال دین راستین.

نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی
چگونه می توان امر ابدی را با امر زمان مند موقت، و امر قدسی را با امر غیرقدسی آشتی داد؟ سروش در عین حق شناسی عمیق نسبت به پیشگامان خود، معتقد است نظریه قبض و بسط او سهمی حیاتی در فرایند اصلاح دینی داشته است. بر این پایه، هر متن یا پدیده ای از بن باید تأویل های متعدد و خوانش های متکثر را پذیرا باشد. از دیدگاه سروش، قرآن بی نقص است و دین به عنوان پیام وحیانی، نیازی به اصلاح ندارد؛ و این فهم بشری از دین است که ناقص است. زیرا دین الهی و آسمانی است در حالی که فهم دین امری بشری و زمینی است. بنابراین دین نیازی به بازسازی و تکمیل ندارد، بلکه  فهم ما از دین است که باید در بازسازی مداوم باشد. از این رو، کارکرد عقل کمک به دین برای تکمیل آن نیست، بلکه نقش عقل تنها بهبود فهم ما از دین است.

می توان گفت هدف سروش از ورای این نظریه، ارائه ی راه حل در دعاوی فقهی یا نوسازی دین، بازتأویل و یا تکمیل شریعت نیست؛ بلکه کوششی است برای توضیح فرایندی که دین باید از آن طریق فهمیده شود و شیوه ای که درک بشری از طریق آن متحمل تغییرات می شود. نظریه ی قبض و بسط معرفت دینی از آنجا که بر محور سه گانه ی کلام، اصول و عرفان استوار گردیده است، نظریه ای تفسیری و معرفت شناختی است.  
 
تمامی زمینه های معرفت دگرگون می شوند
سروش با تأکید بر دگرگونی مداوم زمینه های مختلف معرفت بشری، بر این باور است که تغییر و تحول در رشته های مختلف علمی بر زمینه های دیگر، از جمله فقه تاثیر می گذارد. وی با تکیه بر دانش غنی خور در زمینه ی تاریخ علم، تأکید می کند که  اکتشافات علمی تأثیری اجتناب ناپذیر بر معرفت شناسی دارند که به نوبه ی خود منجر به ظهور فهم فلسفی جدیدی می گردد. این فهم جدید،  معرفت بشری را از خود و همچنین از پیرامون اش دستخوش تغییر می کند و سرانجام موجب دگرگونی معرفت دینی می شود.
 
بیماری های اسلام
سروش دو بیماری عمده را بر می شمرد: ایدئولوژیک سازی دین، و تأکید افراطی بر وجوه حقوقی اسلام (شریعت و فقه) و غفلت از اخلاق، الهیات و زندگی معنوی. به نظر وی، استفاده از دین برای اهدافی غیر ازتحقق اراده ی الهی انحرافی است که گریبان غالب ادیان را گرفته است. این پدیده در جهان اسلام از سال های 1960 به این سو سرعت گرفته است. در واقع بحران هویت مسلمانان در مواجهه با مدرنیته،  منجر به رشد نیرومند اسلام هویتی شده است. این دو بیماری سبب  رکود اندیشه ی دینی و تحمیل دیدگاهی حداکثری از دین می شود که امکان گفتگو را در درون علوم دینی و همچنین اسلام و علوم انسانی غیر ممکن می کند. در حالی که، از دیدگاه سروش،  این گفتگو برای احیای اندیشه ی اسلام ضروری است.   

اسلام و دموکراسی
سروش با رد اندیشه ی دکتر شریعتی که به ایدئولوژیک شدن دین انجامیده و در تضاد با کثرت گرایی قرار می گیرد، مدافع سرسخت دموکراسی در حوزه ی سیاست است. وی دموکراسی را ضامن بقای کثرت گرایی و تساهل در بطن جامعه می داند. سروش بر این باور است که همانگونه که باید عقل و وحی را آشتی داد، باید میان دین و دموکراسی نیز آشتی برقرار کرد. حقوق سیاسی، برای وی، از نوع حقوق متعلق به بشر اند. عدالت و آزادی به عنوان ارزش های بنیادین دموکراسی اموری برون دینی اند، هرچند نظام دینی باید از آنها حمایت کند. ماهیت حکومت، ارزش ها و شیوه های حکومتی و اداره ی زندگی عمومی در حوزه ی فقه نمی گنجند، بلکه به فلسفه ی سیاسی تعلق دارند. سروش تناقضی میان وجود حکومت دینی و دموکراسی نمی بیند و معتقد است یک دولت خوب در یک کشور اسلامی لزوماً صورتی دینی به خود می گیرد.

کدام رویکرد به مدرنیته؟
در پس اندیشه ی سروش، دل مشغولی وی در بازیابی جایگاه عقل منتقد در برابر عقل تأویل گرای سنتی در اندیشه ی اسلامی نمایان است. به نظر وی، اندیشه ی اسلامی معاصر ناگزیر به اختیار کردن استدلال نقاد می انجامد. پارادایم های دینی- به ویژه پارادایم هایی که به حوزه ی تکالیف مربوط اند- به بازبینی نیاز دارند. در عین حال مفاهیم و نهادهایی معاصری که به شیوه ای افراطی، حقوق فرد را در ارجحیت قرار می دهند، باید به معرض نقد گذاشته شوند.
 
سروش بر گسست معرفت شناختی موجود میان دنیای کهن و دنیای مدرن تأکید می کند و بسیاری از متفکران مسلمان را به دلیل نداشتن تفکر فلسفی نسبت به پدیده ی مدرنیته و نداشتن مفاهیم مدرن  ملامت می کند. پرسش بنیادین در این بحث آن است که: چگونه می توان در جهانی نامسلمان (غیر اسلامی)، مسلمان زیست؟  به نظر وی، اگر مدرنیته در دنیای اسلام، نخست در حوزه ی سیاست و پیشرفت های تکنولوژیک نمود یافته است، به سبب نبود رویکرد فلسفی به مدرنیته بوده است. به همین دلیل متفکران مسلمان به مسائل سیاسی مدرنیته از جمله سکولاریسم، دموکراسی، آزادی سیاسی و غیره پرداخته اند؛ در حالی که مدرنیته ویژگی های فلسفی بنیادی تری دارد که باید شناسایی شوند تا جایگاه اسلام و نسبت آن با مدرنیته تعریف شود.

سروش چندین عنصر بنیادین را برای مدرنیته تعریف می کند که سبب گسست با دیدگاه دینی سنتی می شوند و باید در اندیشه ی اسلامی بازاندیشیده شوند. وی به ویژه به  سه عنصر عقل نقاد در برابر عقل تأویل گر، شکاکیت در برابر مطلق گرایی و سرانجام حقوق در برابر تکالیف  اشاره می کند. یکی از ویژگی های مدرنیته، عقل نقاد است که مستلزم رویکردی تاریخی است. عالمان و اندیشه وران مسلمان به تکیه کردن بر عقل تأویل گری عادت کرده اند که بی آن که به نقد تاریخی گذاشته شود، به متن محدود می شود. ویژگی  دیگر مدرنیته، شکاکیت به مثابه ی برداشتی از واقعیت است. در برداشت سنتی، اعتقاد به وجود و در دسترس بودن یک واقعیت مسلم و مطلق داده ای بنیادین است. ولی امروزه هیچ فیلسوف مدرنی به یقین ریاضی حقایق معتقد نیست و مسئله ی جایگاه حقیقت منشاء مسأله ی کثرت گرایی دموکراتیک است. دیدگاه  سنتی دین از جهان اساساً به تکالیف و الزامات انسان می پردازد در حالی که دیدگاه مدرن از جهان به حقوق می پردازد. این حقوق اساس مفاهیم مدرنی چون  آزادی و سکولاریسم اند. دینداری دیگر تکلیف محسوب نمی شود، بلکه یک حق است. آزادی نیز به نوبه ی خود مستلزم عرفی شدن است؛ زیرا لزوماً مفهومی دینی یا اخلاقی نیست.
 
دین محبت
به طور خلاصه، آن چه سروش پیشنهاد می کند دینداری آگاهانه و  تأمل گر است که توانایی آشتی عقل و معنویت را داشته باشد. وی با تأثر از آراء عارفان بزرگ، نوعی دینداری مبتنی برتجربه ی عشق به خداوند را پشتیبانی می کند. در این میان تجربه ی پیامبر اسلام، نمونه ی غایی این تجربه است. او طالب نگاه عاشقانه به رابطه ی انسان ـ خدا ست: خداوندی که بیش از آن که قانونگذاری سرسخت باشد، محبوب و معشوقی است که دستورات اش باید از سر محبت و عشق رعایت شوند تا تکلیفی شرعی. سروش در پی ارائه ی چهره ای لطیف تر از نقش خداوند در جامعه است تا از این رهگذر مؤمنان بتوانند همزیستی مسالمت آمیز با دیگران داشته باشند. سروش برخلاف آنانی که عصاره ی دین را به خشونت، تکفیر و مجازات تقلیل داده اند، محبت را گوهر و جوهر و بنیاد دین می داند.

1. Rachid Benzine, «Les nouveaux penseurs de l’islam» ; Collection « l’islam des Lumières », (s. d.) Jean Mouttapa ; Paris: Editions Albin Michel, 2004 ; pp. 59- 84.
2. Manipulation دستکاری
3.  Chapitre II : Abdul Karim Soroush : La théorie de la contraction et de l’expansion de la connaissance religieuse
4.  Soroush, Abdul karim, “Reason, Freedom and Democracy in Islam”, Oxford, Oxford University Press, 2000.
5.  Q-News International

 

 
منبع: حلقه ملکوت

http://soroush.malakut.org/2005/12/_1.php

 

بازگشت به درباره دکتر سروش