www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 
اردیبهشت 87
 
آتشی که بهاءالدين خرمشاهی افروخت
 

 

 

 

 

"اين گروه اندک‌شمار تجددگرايان قرآن‌نشناس و خارق اجماع، حتی به قيمت آلوده شدن به ارتداد (برگشت/خارج شدن از اسلام) اين تأويلات بنيان کن را که مشکل افزاست نه مشکل گشا، بر هم بافته‌اند. به اميد حل کدام مشکل، اين همه مشکل در ميان آورده اند؟ مسلمان نبودن ابتدايی برای کسی گناه نيست. اما ادعای مسلمانی، به قاعده «اخذ به شئ اخذ به لوازم آن است»، با اين پراکنده‌گويی‌های ضد اصول و ضروريات اسلام، جمع نمی شود. اين تأويلات غيرقانونی، بلکه قانون شکن، از مقوله تأويل «بما لايرضی صاحبه» (مخالف نظر صاحب قرآن) است. اينان به وفق گفته ای از اونامونو، فيلسوف و متکلم بزرگ معاصر اسپانيايی: برای قطع تب، ريشه حيات انسان را قطع می‌کنند." «بهاءالدين خرمشاهی، پاسخ هايی به قرآن ستيزان»

چه بايد گفت در مقابل محقق ِ قرآن پژوهی که اين چنين سخن می گويد؟ "تجددگرايان قرآن نشناس"، "آلوده شدن به ارتداد"، "تاويلات بنيان کن"، "تاويلات غيرقانونی و قانون شکن" نه از دهان متعصبی جاهل و بی سواد که از دهان مترجمی صاحب ده ها اثر شنيده می شود. وقتی سرويراستار دائرةالمعارف ارزشمند تشيع، مولف دانشنامه ی قرآن، نويسنده ی قرآن پژوهی، مترجم قرآن کريم، گردآورنده ی فرهنگ موضوعی قرآن مجيد، تدوين گر و مترجم پيام پيامبر، در رد ادعای محققی مسلمان از چنين عباراتی بهره گيرد، از عوام بی سواد چه انتظاری هست؟

قصد من نه تبرئه ی دکتر سروش و نه تخطئه ی بهاءالدين خرمشاهی ست، چه صلاحيت ورود به بحث آن ها را ندارم و از دانشی که لازمه ی پرداختن به چنين مباحث تخصصی ست بی بهره ام. اما سواد ِ زيادی لازم نيست تا بفهميم وقتی کسی از لفظ تجددگر قرآن نشناس يا آلودگی به ارتداد سخن می گويد، قصدش محدود کردن علم و دانش است؛ محدود کردن تفکر و بيان است.

دانشمندی اسلام شناس و مسلمان در چارچوبی مشخص و علمی، بحثی را آغاز می کند که پيش از اين نيز ده ها نفر در باره ی آن سخن گفته اند. دانشمندی ديگر می تواند پاسخ او را در همان چارچوب بدهد و صحيح و ناصحيح را نشان دهد. ديگر چه حاجت به پيش کشيدن بحث ارتداد؟

اين گونه سخن گفتن آن هم در موضوعی تخصصی و علمی، مجوزی خواهد بود برای به ميدان آمدن کفن پوشانی که از دين فقط از ميان برداشتن و از ميان بردن می دانند. به راستی اگر آقای خرمشاهی با چنين روشی وارد بحث نمی شد، امثال مجيد مجيدیِ فيلمساز –همان که خرمشاهی او را "استاد" می خوانَد(*)؛ همان که از نام خدا، نان در می آورد و مردم را دستبوس خود می خواهد-، جرئت می کرد خود را آيت الله بپندارد و حکم تکفير ِ متفکری که تمام وجودش عشق به خدا و پيامبر است را صادر نمايد؟
آيا مترجم ۹۷۴ صفحه "پيام پيامبر"، پيام اش برای محققان اسلام شناس و اسلام پژوه اين است که اگر سخنی جز سخنان پذيرفته شده بگوييد، با ذکر تعبيراتی از قبيل ِ "تاويلات بنيان کن و غيرقانونی و قانون شکن" دهان تان را خواهيم بست و اگر قدمی بيش برداريد حکم ارتدادتان را نيز صادر خواهيم کرد؟

خدا می داند که چقدر ساده می گرفتم اين سخنان زنده ياد هوشنگ گلشيری را و امروز چقدر خجالت زده ام از اين ساده نگری. آن‌جا که می گفت:
"عصبانی شده اند استاد خرمشاهی. متاسفم من. و برای حمله ور شدن به من با فوجی از بزرگان و استادان همراه شده اند و از همهء مخاطبان و خريداران لشکری سهم فراهم آورده اند. سياههء آثار خود را همچون تير و خشت و زوبين به رخ کشيده اند، و از سوی ديگر خط بطلان کشيده اند بر يکی دو کارکی که در عرصهء داستان منتسب به من هست، از خرمشاهی آدمی که همنفسی با حافظ داشته است و به حرفی از پوپر استناد می کند اين مايه عصبيت، اين قوم و قبيله بازی، بعيد بود... گفته اند: «بعضی از منتقدان ستيهنده، هنرمندان شکست خوردهء سابق اند.» من کجا گفته ام که هنرمند پيروز منم؟ با اين گردن باريک و اين يکی دو کارک که من دارم (که وزنی ندارند در برابر آن همه کتاب استاد خرمشاهی که يکی اش را اگر بر سر من بزنند، جان به جان آفرين خواهم داد)؛ و با اين مقام امن که فرزندان من حتی از تهديدهای تلفنی مستفيض می شوند؛ و با اين مايه اعتبار که می توانند در مطبوعات روزانه و هفتگی موجود، و حتی تلويزيون مملکت اتهام بارانمان کنند و به سازمانهای جاسوسی ببندند – با اين استدلال که يکی دو کارک در سوئد از من چاپ شده- و از اين همه طالب علمان يکی نباشد که بگويد اين فضاحت چرا، چه جای پيروزی است؟ وقتی بر زنده بودنمان تا همين فردا شک هست که عالمی چون ايشان تکفيرمان کرده که يک صفحه قرآن نمی تواند خواند و بی دين هم هست، ديگر شکسته تر از ما کيست؟..." (باغ در باغ، جلد دوم، هوشنگ گلشيری، چاپ اول، ۱۳۷۸، صفحات ۶۴۲ تا ۶۴۴).

اميدوارم آقای خرمشاهی، همان طور که با نوشتن مطلبی ديرهنگام درصدد کاستن از تلخی عبارات به کار برده شده درباره گلشيری برآمدند، در اين مورد نيز با نوشتن مطلبی، تندگويی خود را تعديل نمايند. هر چند منزلت از دست رفته ی علم و عالمان در جمهوری اسلامی با چنين نوشته هايی دوباره به دست نمی آيد ولی لااقل تکه ی گِل از دست امثال خرمشاهی به زمين می افتد و آبروی علم و عالمان حفظ می شود. چنين باد.
(*) فرصت سبز حيات؛ صفحه ی ۸۷۰
 

 

 

منبع: خبر نامه گویا

 





 

 

 

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش