بیژن مومیوند:ابتدای
انقلاب در مناظرههای ایدئولوژیك با
سران گروههای چپ در كنار مصباح یزدی
معمم، فرد مكلایی قرار داشت كه كسی
نبود جز عبدالكریم سروش. همكاری و
همراهی مصباح و سروش در آن سالها
نمادی از پیوند حوزه و دانشگاه بود.
سروش كه تازه از لندن به تهران آمده
بود همراه با تعدادی دیگر از روحانیون
و روشنفكران به پایهریزی و دفاع از
مبانی انقلاب اسلامی همت گماشته بودند
و به همین جهت زمانی كه بعد از تعطیلی
دانشگاهها به دستور بنیانگذار انقلاب
ستاد انقلاب فرهنگی تشكیل شد، سروش
یكی از اعضای ستاد بود. مصباح نیز به
عنوان نماینده جامعه مدرسین حوزه
علمیه قم در پروژه انقلاب فرهنگی
فعالیت میكرد و طرح «دفتر همكاری
حوزه و دانشگاه» از سوی او و با
همكاری دامادش - محمدی عراقی - به
ستاد انقلاب فرهنگی پیشنهاد شد و به
تصویب رسید و مصباح مجری این طرح شد و
در راستای پیاده كردن این طرح یكسال
كلاسها و جلساتی را در جهت تدوین و
بازنگری در متون و متد درسی دانشگاهی
برگزار كرد، اما در پایان زمان طرح،
از این مسوولیت استعفا داد. روایت
مصباح از فعالیتهای آن سالهایش
اینگونه است: «در اثر كار سنگینی كه
در این مدت انجام دادم، بیمار شدم.
همچنین از كارشكنیهایی كه بعضی از
اعضای ستاد انقلاب فرهنگی میكردند و
تعهداتی كه قبول كرده بودند و عمل
نمیكردند و احیانا بعضی از
دانشجویانی كه در ستاد نفوذ پیدا كرده
بودند و بعدها به صورت گروه مشخصی
درآمدند و به فكر این بودند كه
سیاسیكاری كنند و پستهایی به دست
گیرند... این نوع كارشكنیها بار
سنگین ما را مضاعف كرد. پانزدهماه من
كه تمام شد، استعفا دادم.» (صنعتی
1383، ص 115) مصباح تلاش داشت محتوای
دروس دانشگاهی را به دروس حوزوی نزدیك
كند، اما برخلاف او تمامی سعی سروش در
ستاد انقلاب فرهنگی مصروف دفاع از
حضور علوم انسانی و اجتماعی در
دانشگاه بود، چرا كه برخی روحانیون
سنتگرا حملات شدیدی به علوم انسانی
میكردند و این علوم را غربی و
غیراسلامی میدانستند. سروش در دفاع
از علوم انسانی سخنرانیهای بسیاری
كرد و حدود شانزده مقاله نوشت كه آنها
بعدها به همراه چند مقاله دیگر در
كتابی تحت عنوان «تفرج صنع» منتشر شد.
اینچنین بود كه دوستی و همكاری سروش
و مصباح جای خود را به اختلاف و
انشقاق داد و این دو آرام آرام راه
خود را از هم جدا كردند.