www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

 خرداد 1389

 

 

ملكيان و فايده گرايي اخلاقی

 

سروش دباغ

 

 

1. حاجتي به يادآوري نيست كه استاد محترم مصطفي ملكيان از روشنفكران مهم و تأثيرگذار دوران معاصر است. در دهه اخير، آثار زيادي از ايشان در قالب مقاله، سخنراني، گفتگو و ترجمه منتشر شده است. آراء دين‌شناختي، فلسفي، اخلاقي و روان‌شناختي ايشان نیز در "سنت و سكولاريسم"، "راهي به رهايي"، "مشتاقي و مجهوري"، "مهر ماندگار" و "حديث آرزومندي" به چاپ رسيده است. پيش از اين توفيق داشته‌ام تا در باب آراء دين‌شناختي ايشان و ربط و نسبت ميان تدين و تعبد نكاتي را متذكر شوم[1]. در اين نوشتار مي‌كوشم تا به منظومه اخلاقي ايشان پرداخته، مواضع ايشان را در یکی از مباحث فرااخلاق[2] (رابطه ميان دين و اخلاق) و اخلاق هنجاري[3] (تأكيد بر اخلاق فضيلت‌گرا[4] در قياس با اخلاق فایده گرا[5] و وظیفه گرا[6]) به بحث بگذارم. براي روشن‌تر شدن مطلب، مواضع ايشان را در موارد فوق با آراء روشنفكران ديني متقدم (مرحوم مهدي بازرگان و مرحوم علي شريعتي) و روشنفكران ديني متأخر (عبدالكريم سروش و محمد مجتهد شبستري) قياس مي‌كنم.

2. بررسي رابطه ميان دين و اخلاق در اديان ابراهيمي در عداد موضوعاتي است كه در فلسفه اخلاق و فلسفه دين به بحث گذاشته مي‌شود. برخي بر اين باورند كه اخلاق بر دين مبتني است؛ درمقابل، كساني هم بر عدم ابتناءاخلاق بر دين تأكيد مي‌كنند. براي درك منقح و روشنی از رابطه ميان دين واخلاق،‌ خوب است، به اقتفاي قاعدۀ دكارتیِ «تقسیم کن تا پیروز شوی»، رابطة ميان دين و اخلاق را به روابط چندگانه‌اي تقسيم كرد و از آنها پرده برگرفت. به شیوه استقرایی (و نه منطقی) مي‌توان از روابط دلالت‌شناختي، وجودشناختي و معرفت‌شناختي ميان دين و اخلاق سخن به ميان آورد.[7] ابتناء دلالت‌شناختيِ اخلاق بر دين متضمن اين مطلب است كه معاني مفاهيم اخلاقي‌اي نظير ظلم، عدالت، خوبي، بدي، بايد، نباید و... جز در پرتو رجوع به متون ديني به دست نمي‌آيد. مدلول اين سخن  این است كه مفاهيم اخلاقي، به خودی خود و به نحو مستقل، واجد معنا نيستند. در مقابل، قائلان به عدم ابتناء دلالت‌شناختي اخلاق بر دين، بر اين باورند كه معانيِ‌ مفاهيم اخلاقي بدون رجوع به متون دينی محقق می شوند. علاوه بر اين، بنا بر رأي قائلان به ابتناء وجودشناختي اخلاق بر ديانت، تحقق و تعين ارزش‌هاي اخلاقي در جهان پيرامون مسبوق به تعلق اراده خداوند بدان‌هاست. اگر اراده خدا به اين امر تعلق بگيرد، ارزش‌هاي اخلاقي‌اي نظير خوبي، بدي و... در جهان متعين مي‌شوند. در این صورت، اتصاف وصف "خوبي" به "راست گويي" و "بدي" به "پيمان‌شكني" هم منطبق بر اراده خدا خواهد بود و هم می توان ردپايي از آن  در جهان پيرامون سراغ گرفت. در سنت اسلامي، اشاعره بدين معنا قائل به ابتناء وجودشناختي اخلاق بر دين بودند وچنین می پنداشتند که:

هرچه آن خسرو كند شيرين كند

چون درخت تين كه جمله تين كند

آنچه اراده خدا بدان تعلق مي‌گيرد قوام‌بخش اخلاق است. اگر خدا نخواهد، نه ارزش‌هاي اخلاقي در جهان پيرامون متعين مي‌شوند و نه مي‌توان آنها را شناخت و در پی آن تصديقات اخلاقي چندي صورت‌بندي كرد. از سوي ديگر، متعزله قائل به عدم ابتناء وجودشناختي اخلاق بر دين بودند. بنابر رأي ايشان، ارزش‌هاي اخلاقي حسن و قبح ذاتي و عقلي دارند و در باب تعين و تحقق آنها در عالم خارج مي‌توان به نحو مستقل و مبتني بر آموزه‌ها و دستاوردهاي عقلاني اتخاذ موضع كرد.

رابطة معرفت‌شناختي ميان دين و اخلاق از چگونگي رسيدن به معرفت اخلاقي موجه پرده برمي‌گيرد. قائلان به ابتناء معرفت‌شناختي اخلاق بر دين منكر حجيت معرفت‌شناختي دعاوي اخلاقي‌اي هستند كه بدون رجوع و تمسك به متون ديني به‌دست آمده اند. مثلاً، گزاره‌ اخلاقي "وفاي به عهد وظيفه است" را در نظر بگيريد. كسي كه بر اين باور است كه اخلاق به لحاظ معرفت‌شناختي مبتني بر دين است گزاره اخلاقي فوق را تنها بدين دليل می پذیرد كه در آموزه‌هاي ديني چنين گزاره‌اي موجه انگاشته شده است؛ در غير اين صورت، از دید یک چنین شخصی،  نباید گزاره فوق را موجه انگاشت. به تعبير ديگر، احكام و تصديقات اخلاقيِِِِ عقلاني، كه از عقل مستقل از وحي بر گرفته شده‌اند، به خودي خود حجيتي ندارند و معرفت‌بخش نيستند. در مقابل، قائلان به عدم ابتناء معرفت‌شناسانه اخلاق بر ديانت، نظير بتنام، كانت،‌مور، راس، هير و ...، كه مي‌توان موضع مختار ايشان را اخلاق سكولار قلمداد كرد، به دستاوردهاي عقلانيِ اخلاقي با ديده عنايت مي‌نگرند و منظومه اخلاقي خويش را حول آنها سامان مي‌بخشند. مطابق با رأي ايشان، حجيت معرفت‌شناختي دعاوي اخلاقي با مدد گرفتن از منابع معرفتي‌اي نظير فرامين عقل عملي، شهود عقلاني و... به دست مي‌آيد.

3. بحث از رابطه ميان دين و اخلاق و مبتني بودن  يا نبودن اخلاق بر دين در مباحث روشنفكري ديني متقدم به چشم نمي‌خورد. در واقع، در غياب دستگاه مفهومي[8] اي كه رابطه ميان دين و اخلاق را مي‌كاود، علي‌رغم بصيرت‌ها و اخگرهایی كه در كار روشنفكران ديني متقدم در این باب به چشم مي‌خورد، مي‌توان چنين انگاشت كه ايشان به استقلال يا عدم استقلال اخلاق از دين عنایتی نداشتند. به نظر مي‌رسد اساساً چنين پرسشي براي مرحوم بازرگان و مرحوم شريعتي مطرح نبوده است و از همين‌رو در كند و كاوهاي نظري و روشنفكرانه خويش به اين مقوله نپرداخته‌اند و درباره هيچ يك از شقوق ممكن اتخاذ موضع نكرده‌اند. از سوي ديگر، به نظر مي‌‌رسد روشنفكري ديني متأخر، دست‌كم در سال های اخير، متفطن به اهميت پرسش ابتناء يا عدم ابتناء اخلاق بر دين و لوازم و لواحق مترتب بر آن شده است. درست است كه در نوشته‌هاي سروش و مجتهد شبستري كمتر از دوگانه "ابتناء و عدم ابتناء اخلاق بر دين" ذكري به ميان آمده، اما سمت و سوي كاوش‌هاي نظري و روشنفكرانه ايشان نشان مي‌هد كه به استقلال اخلاق از دين باور دارند. در واقع، مي‌توان چنين انگاشت كه در دوگانه مذكور، سروش و مجتهد شبستري به مبتني نبودن اخلاق بر دين باور دارند. ايشان، با پذيرش حجیت معرفت‌شناختي مستقل از دين دعاوي اخلاقي، به نقد اخلاقي مقولات گوناگون در منظومه معرفتی خویش همت گمارده‌اند." ادب قدرت، ادب عدالت" عبدالكريم سروش و" تأملاتي در قرائت انساني از دين" محمد شبستري از اين حيث مثال زدني‌اند و نشان دهنده به كارگيري اين ابزار مفهومي در مباحث ايشان است. در عين حال،‌ به نظر مي‌‌رسد مصطفي ملكيان نيز قائل به عدم ابتناء اخلاق بر دين است و به سان اهالي مكتب اعتزال به حسن و قبح عقلي باور دارد و نظیر فضيلت‌گرايان معاصر (آيريس مرداك) بر اين رأي است كه مي‌توان فضائل و رذائل اخلاقي را به نحو مستقل احصاء كرد و درباره چگونگي نهادينه شدن فضائل و رخت بربستن رذائل گفتگوي عقلاني ـ فلسفي كرد." مهر ماندگار" و "حديث آرزومندي" مصطفي ملكيان مشتمل بر مباحثي است كه نمايانگر اين موضع اخلاقی ايشان است. علاوه بر اين، توجه بدين دقيقه حائز اهميت است كه، مستقل از روشنفكران ديني متأخر، مرحوم سيد محمد حسين طباطبايي، صاحب   "الميزان" در مقاله ششم" اصول فلسفه و روش رئاليسم" بحث مستوفايي در باب ادراكات اخلاقي مطرح کرده و آنها را در زمره اعتباريات انگاشته كه پيش از هر چيز كاشف از اعتبار عقلا هستند و نسبتي با جهان پيرامون ندارند[9]. لازمه چنين موضعي اين است كه اخلاق مستقل از دين است و مي‌توان به نحو مستقل درباره مبادي و مباني وجود‌شناختي و معرفت‌شناختي آن كنكاش عقلاني كرد.

4. پس از مبحث فرا اخلاقي رابطه ميان دين و اخلاق، نوبت به اخلاق هنجاري مي‌رسد. در اخلاق هنجاري سخن بر سر اين است كه انجام و ترك چه اموري بایسته و روا و انجام و ترك چه اموري غير بايسته و نارواست. اگر مباحث فرااخلاقي به مفاهيم "خوبي"، "بدي"، "بايد" و "نبايد" مي‌پردازد و از منظرهاي دلالت‌شناختي،‌ وجودشناختي و معرفت‌شناختي به آنها نظر می کند، اخلاق هنجاري به امور انضمامي‌تر مي‌پردازد و درباره ملاك و معيارهايي سخن مي‌گويد كه قوام‌بخش رسيدن به داوري اخلاقي و كنش اخلاقي موجه‌اند. به نظر مي‌رسد، در حوزه ديانت و اجتماع، هم روشنفكران دینی متقدم و هم روشنفكران ديني متأخر همدلي بيشتري با آموزه‌هاي اخلاق فضيلت‌گرايانه دارند. مي‌دانيم كه اندرزنامه‌ها و ميراث ديني ـ عرفاني ما مشحون از آموزه‌هاي فضيلت‌گرايانه است. "كيمياي سعادت" ابوحامد غزالي، "منطق الطیر" فرید الدین عطار، "مثنوي معنوي" جلال‌الدين رومي، "بوستان" سعدي، "عوارف المعارف" شهاب‌الدين سهروردي و بسیاري از نوشته‌هاي عرفاي سنت خراساني، نظير بايزيد بسطامي و ابوالحسن خرقاني، مشتمل بر اصناف فضايلی، نظير صبر، شجاعت، تهجد، حلم، گشاده دستي، صداقت و...،  است كه سالك طريق بايد بدان‌ها متخلق شود. در مقابل، براي رسيدن به غايت قصواي اخلاقي بايد تفقد احوال باطن پيشه كرده، از ابتلاي به رذائل اخلاقي‌اي نظير بخل، تندخويي، عدم صداقت و... قوياً اجتناب كند. بحث از "مهلکات" و "منجيات" در سنت عرفاني ما از اين مهم پرده برمي‌گيرد. در ميان معاصران نيز مرحوم مطهري و مرحوم طباطبايي در مباحث اخلاقي- سلوكي خويش از آموزه‌هاي اخلاق فضيلت‌گرايانه بهره مي‌بردند. (به ياد داشته باشيم كه بحث از ادراكات اعتباري در" اصول فلسفه و روش رئاليسم" متعلق به حوزه فرااخلاق است. اكنون بحث درباره اخلاق هنجاري است و تبيين اين مهم كه انجام يا ترك چه اموري در حوزه اخلاق بايسته‌است و برگرفتني. در اينجا، مرحوم مطهري و مرحوم طباطبايي، نظير كثيري از علماي دين، از سنت ستبر روايي ـ عرفاني ما، براي تقرير ايده‌هاي خويش مدد مي‌گيرند.) در ميان روشنفكران ديني متقدم و متأخر نيز كم و بيش اين نگاه به اخلاق ديني غلبه دارد؛ هرچند در آثار سروش و شبستري بروز و ظهور بيشتري دارد. آثاري چون" اوصاف پارسايان"، "حكمت و معيشت"، " قصه ارباب معرفت"، "حديث بندگي و دلبردگي" و" قمار عاشقانه" عبدالكريم سروش و مباحث محمد مجتهد شبستري درباره مقولاتي مانند "ايمان" و "دعا" در سخنراني‌ها و آثاري مثل" ايمان و آزادي"  و "تأملاتي در قرائت انساني از دين" ملهم از آموزه‌هاي اخلاق فضيلت‌گراست.[10] مصطفي ملكيان نيز دلي در گرو اخلاق فضيلت‌گرا دارد و در تقرير مواضع اخلاقي خويش از اين مكتب اخلاقي بسيار بهره برده است. وي در «درس‌هاي نهج‌البلاغه»، "مهرماندگار" و "حديث آرزومندي"  انس و الفت خويش  را با آموزه‌هاي اين نحله اخلاقي بر آفتاب افكنده است. در عين حال، تفاوت ايشان در اين باب با روشنفكران ديني متأخر در اين است كه ايشان هم از آراء و ايده‌هاي عرفا و انسان‌هاي ديني و معنوي‌اي نظير علي‌ابن ابي طالب(ع)، جلال‌الدين رومي، شمس تبريزي و قديس آگوستين استفاده مي‌كند و هم در آموزه‌ها و بصيرت‌هاي اخلاقيون فضيلت‌گرايي نظير فيليپا فوت، السدير مك اينتایر، آيريس مرداك و مايكل اسلات، كه لزوماً تعلق خاطر ديني ندارند، به ديده عنايت مي‌نگرد. در هر حال، ملكيان برای تبيين چگونگي رسيدن به داوري‌ها و كنش‌هاي اخلاقي موجه در مناسبات و روابط انساني همدلي بيشتري با آموزه‌هاي اخلاقي فضيلت‌گرا، در قياس با ديگر نحله‌هاي اخلاق هنجاري، دارد.

5. مرحوم بازرگان و سروش، در قياس با ساير روشنفكران ديني، در حوزه سياست (و نه در حوزه‌هاي ديانت و اجتماع) همدلي بيشتري با اخلاق فايده‌گرا دارند؛ هرچند آشكارا از اين تعبير استفاده نمی کنند. مفهوم "منفعت ملي" در سلوك سياسي بازرگان محوريت بسيار داشت؛ به نحوي كه كنش‌هاي سياسي خويش را به گونه ای تنظيم مي‌كرد كه متضمن بيشينه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج براي اكثريت افراد جامعه بود. امري كه متلائم و متناسب با آموزه‌هاي مكتب فايده‌گرايي است. سروش نيز در تقرير تأملات خويش در حوزه سياست بيشتر ملهم از آموزه‌هاي فايده‌گرايانه است تا وظيفه‌گرايانه يا فضيلت‌گرايانه[11]. در عين حال، مرحوم بازرگان و سروش در حوزه ديانت و اجتماع عنايت چنداني به آموزه‌هاي اخلاقي فايده‌گرايانه ندارند و مي‌كوشند تا چرايي روايي و ناروايي كنشهاي اخلاقي را در اين حوزه‌ها با استفاده از ايده‌هاي فضيلت‌گرايانه توضيح دهند. از مرحوم بازرگان و سروش كه بگذريم، در گفتارها و نوشتارهاي ساير روشنفكران ديني حتي همين ميزان هم عنايت و ارجاع به آموزه‌هاي اخلاق فايده‌گرايانه در حوزه‌‌هاي دين، اجتماع و سياست ديده نمي‌شود؛ گويي استفاده از مفاهيمي چون "لذت" و "فايده" در تبيين روايي و ناروايي اخلاقي چندان جايز نيست. ملكيان نيز، مانند اكثر روشنفكران ديني، عنايت چنداني به فايده‌گرايي و مقومات و مؤلفه‌هاي آن ندارد و، براي رسيدن به روايي و ناروايي اخلاقي در حوزه‌هاي اجتماع و سياست، چندان از اين نحله اخلاقی بهره نمي‌گيرد. هر چند در آثار ایشان «تقلیل مرارت» و کاهش درد و رنج یکی از وظایف اصلی روشنفکران قلمداد شده است، اما اولاً این وظیفه در مصاف با «تقریر حقیقت» رنگ می بازد؛[12] ثانیاً به نظر می رسد آنقدر که ملکیان دل مشغول کمینه شدن درد و رنج انسان های گوشت و پوست و خون دار است، به بیشینه شدن فایده و لذت در میان آنها نمی اندیشد؛ ثالثاً دست کم در پاره ای از آثار ملکیان بحث از کاهش درد و رنج بیشتر صبغه روانشناختی دارد تا فلسفی.[13]

6.  به نظر نگارنده، افزون بر بصيرتي كه در كار مصطفي ملكيان و روشنفكران ديني متأخر در حوزه فرااخلاق ديده مي‌شود (سراغ گرفتن از رابطه میان دين و اخلاق و تأكيد بر مبتني نبودن اخلاق بر دين)، خوبست عنايت به اهميت و نقش اخلاق فايده‌گرايانه در حوزه اخلاق هنجاري نیز به مثابه تکمله ای در مجموع فعاليت‌هاي روشنفكرانه ايشان لحاظ شود. حق اين است كه فايده‌گرايي اخلاقي يكي از اركان مدرنيته و ليبراليسم است. اخلاق فايده‌گرايانه، كه بر كسب فايده و لذت و بيشینه شدن آن و كمينه شدن درد و رنج براي بيشترين افراد جامعه تأكيد مي‌كند، در خور متوسطان است؛ متوسطانی که نه قدیس مآب اند و نه عاري از دغدغه‌ و حس اخلاقي. نمي‌توان چنين متوسطاني را كه بيشترين سهم را در هرم پراكندگي كنشگران اخلاقي دارند، تکلیف فوق طاقت كرد. چگونگي رسيدن ايشان به روايي و ناروايي  كنش‌هاي اخلاقي،  بيش از اينكه به مدد وظائف و فضائل اخلاقي توضيح داده شود، براساس آثار و نتايج مترتب بر فعل و كسب فايده و دفع الم و لذت تبيين مي‌شود. (به خاطر داشته باشيم كه بحث ما در اينجا صبغه تجويزي دارد، نه توصيفي؛ فايده‌گرايان بر اين باورند كه اوصاف اخلاقي به اوصاف طبيعي تحويل مي‌شوند؛ هم به لحاظ وجودشناختي و هم به لحاظ دلالت‌شناختي. با وجود تلاش های مور برای نشان دادن اينكه فايده‌گرايان دچار مغالطه طبيعت‌گرايان[14] شده‌اند، قرائت‌هاي ديگري از فايده‌گرايي در قرن بیستم ارائه شده است كه از انتقاد مور جان سالم به در مي‌برد. مدلول این سخن این است که می توان قرائت‌هايي از فايده‌گرايي بدست داد كه دچار مغالطه "است" و "بايد" نشده اند). انسان‌هاي متوسطي كه به تعبير حافظ "خرقه تردامن و سجاده شراب‌آلود‌ه‌"اند، در حوزه سياست و اجتماع درخور اخلاق متوسطان‌اند، نه اخلاق نخبگان. اخلاق فضيلت‌گرايانه اخلاق نخبه‌گرايانه است كه هيچ‌گاه در سطح جوامع به نحو اكثري و اغلبي نهادينه نشده است. عرفا، قديسان و انسان‌هاي معنوي جوامع را پر نكرده‌اند؛ بلكه جوامع بشري مملو از انسان‌هاي متوسط‌الحالي است كه نه چندان اهل گذشت هستند و در عین حال چنین نیست که هیچگاه دروغ نمی گویند و به کسی تهمت نمی زنند. درست است كه غايت قصواي اخلاق رسيدن به انسان‌هاي فضيلت‌مندي است كه كنش اخلاقي موجه به صرافت طبع از آنها صادر شود، اما نگاه پسيني ـ تجربي ـ تاريخي به سپهر اخلاق به ما آموخته است كه اين نحوه از زيست اخلاقي هيچ گاه در جوامع بشري نهادينه نشده است. چنان که مي‌دانيم، يكي از مؤلفه‌هاي مدرنيته به رسميت شناختن كثرت[15]  و نحوه‌هاي زيست متكثر است. به نظر مي‌رسد مكتب اخلاقي فايده‌گرايي، در قياس با وظيفه‌گرايي و فضيلت‌گرايي، بهتر مي‌تواند تبييني از روايي نحوه‌هاي زيست متكثر به دست دهد؛  چراكه وظيفه‌گرايان بر كنش‌هايي از منظر اخلاقي صحه مي‌گذارند كه متناسب و متلائم با فرامين كليِ ضروريِ عقلاني باشند. فضيلت‌گرايان نيز صدور افعالي را موجه مي‌انگارند كه از فرد فضيلت‌مند صادر شوند؛ فضيلت‌مندي كه فضايلي چون شجاعت، صبر، صداقت و... در او نهادينه شده است. از سوي ديگر، تعداد معتنابهي از كساني كه نحوه‌هاي زيست گوناگون را اختيار كرده‌اند به اقتضاي وظائف اخلاقي عقلاني و فضائل اخلاقي عمل نمي‌كنند؛ برخي بدين دليل كه، به سبب مشكلات معيشتي جدي، از تربيت اخلاقي مكفي ای كه حس اخلاقي آنها را برانگيزاند محروم بوده‌اند؛ برخي ديگر نیز بدين دليل كه صدور كنش اخلاقي موجه را متوقف بر تمسك به وظائف و فضائل اخلاقي نمي‌دانند و اين نگرش به سپهر اخلاق را بيش از حد نخبه‌گرايانه مي‌دانند. در هر حال، به نظر مي‌رسد آن گونه كه اخلاق فايده‌گرايانه مي‌تواند از روايي اخلاقي نحوه‌هاي زيست متكثر سخن بگويد و آن را موجه بینگارد، اخلاق وظيفه‌گرايانه و فضيلت‌گرايانه از انجام اين مهم برنمي‌آيند. مدلول اين سخن این است كه اخلاق فايده‌گرايانه با اين مؤلفه‌ از مؤلفه‌هاي مدرنيته و مدرنيزاسيون بيشتر بر سر مهر است.

شايد يكي از دلایل كم مهري به فايده‌گرايي در ميان ما طنين منفي مفهوم لذت باشد. علاوه بر اين، به زعم برخي، صبغة سودگرايانه و خودمحورانه اخلاق فايده‌گرايانه نيز مزيد بر علت شده است. در حالي كه اولا فايده‌گرايي اخلاقي صبغه خودمحورانه ندارد؛ چراكه ناظر به بيشینه شدن فايده و كمينه شدن درد و رنج براي اكثريت افراد جامعه است، نه يك فرد خاص) .از خلط ميان خودمحوری[16] و فايده‌گرايي در اين بين بايد برحذر بود. (علاوه برآن، مقوله لذت، به تعبير جرمي بتنام، تنها در لذات كمّي‌اي نظير خوردن، خوابيدن و... منحصر نمي‌شود، بلكه همان گونه كه جان استوارت ميل توضيح مي‌دهد، مي‌توان مقولاتي نظير عشق، آگاهی، دوستي و زيبايي را نيز در عداد لذات عالي قلمداد كرد و براي نهادينه سازي آنها در ميان بيشترين افراد جامعه از هيچ كوششي فروگذار نكرد.[17]

بنابر آنچه آمد، مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه مصطفي ملكيان و روشنفكران ديني متأخر، با وجود بصيرت‌ها و آموزه‌هاي فرااخلاقی ‌اي كه در آثارشان ديده مي‌شود، در حوزه اخلاق هنجاري با تأكيد زياد بر اخلاق فضيلت‌گرايانه، جانب فايده‌گرايي اخلاقي را مغفول نهاده‌اند. در حالي كه به نظر مي‌رسد اخلاق فايده‌گرايانه، كه اخلاقی درخور متوسطان است، در جامعه‌اي نظير جامعه ما بهتر مي‌تواند نحوه‌هاي زيست متكثر را تبيين اخلاقي كند و راه ناهموار ما برای تحقق مدرنیزاسیون را هموار کند. درست است که بایدآموزه‌هاي فضيلت‌گرايي نظير عطري در سپهر اخلاق پخش باشد تا همگان آنرا استنشاق كنند؛ اما باید توجه داشت که بيش از اين نمي‌توان بر روی آن سرمايه‌گذاري كرد. برای بدست دادن تبیین اخلاقی موجه از نحوه های زیست متکثر در جهان جدید، بهتر است تا روشنفکران ما در فایده گرایی اخلاقي و شقوق مختلف آن به دیده عنایت بنگرند و آنرا به کار گیرند. بدست دادن قرائتي از اخلاق فايده‌گرايانه كه پاس حقوق بنيادين بشر را داشته باشد و تا حد امکان از ایرادهاي كلاسيك آن بری باشد، در حوزه اجتماع و سیاست بيشتر وافي به مقصود است تا تأكيد صرف بر اخلاق فضيلت‌گرايانه.


[1] . نگاه كنيد به: سروش دباغ، "تعبد و مدرن بودن"، امر اخلاقي، امر متعالي: جستارهاي فلسفي،‌ تهران، نشر پارسه 1388، صفحات 117133. همو، "روشنفكري و مخاطرات دوران‌گذار"، در باب روشنفكري ديني و اخلاق، تهران، صراط، 1389، صفحات 37-47.

2. meta – ethics

[3]. normative ethics

[4] virtue ethics

[5] utilitarianism

[6] deontologism

[7] برای بسط انواع روابط میان دین و اخلاق نگاه کنید به: ابولقاسم فنایی، دین در ترازوی اخلاق، تهران، صراط، 1385.

[8] . conceptual framework

[9] . براي بسط بيشتر موضع اخلاقي مرحوم طباطبايي و وجودشناختي معرفت‌شناختي و دلالت‌شناختي آن، نگاه كنيد به: سروش دباغ و محمد حسين دباغ، «اعتبار و حقيقت در اخلاق؛ افتراق و اشتراک اخلاق طباطبايي و اخلاق ويتگنشتاين متقدم»، فصلنامه علمی-پژوهشی نامه حکمت، زمستان 88.

[10] آثاری از عبدالکریم سروش چون "دانش و ارزش" و "تفرج صنع"  متکفل تبیین مباحث فرا اخلاقی است  نه اخلاق هنجاری.

[11]. براي بسط بيشتر اين مطلب، نگاه كنيد به: سروش دباغ، "فضيلت ‌گرايي در ديانت، نتيجه‌گرايي در سياست؛ نگاهي به آراء اخلاقي عبدالكريم سروش" و "نسبت ميان اخلاق و سياست"،  در باب روشنفكري ديني و اخلاق، تهران، صراط، 1389، صفحات 77 ـ 95 و 196-207.

[12] مصطفی ملکیان، «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت: وجه اخلافی و تراژیک زندگی روشنفکری»، راهی به رهایی، تهران، نگاه معاصر، 1382، ص10-33.

[13] به عنوان نمونه، نگاه کنید به: مصطفی ملکیان، «پرسشهایی پیرامون معنویت»، سنت و سکولاریسم، تهران، صراط، 1382، صفحات 345-404.

[14] the naturalistic fallacy

[15]. plurality  

[16] .egoism

[17] برای بسط بیشتر اقسام فایده گرایی و تفکیک میان فایده گرایی به روایت بنتام و فایده گرایی به روایت میل، نگاه کنید به: جان استوارت میل، مکتب فایده گرایی، ترجمه و تعلیق مرتضی مردیها، تهران، نی، 1388. هم چنین نگاه کنید به: سروش دباغ، درسگفتارهایی در فلسفه اخلاق، تهران، صراط، 1388، صفحات 147-160.

 

 

 

 

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش