www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 

بازگشت به صفحه اصلی 

 اسفند 1387

 

 

سروش؛ ميراث دار مطهری و شريعتی

 

گفت وگو با سروش دباغ

 

 

برخي از متفكران اعتقاد دارند كه دكتر سروش از نظر فكري فرزند شهيد مطهري و دكتر شريعتي است. نظر شما در اين ‌باره چيست؟

بگذاريد اين گونه بحثم را شروع كنم كه به يك معنا دكتر سروش هم ميراث‌دار مرحوم مطهري و هم ميراث‌دار مرحوم شريعتي است. از يك سو خصوصاً در اوايل انقلاب ايشان يادنامه‌اي را دربارۀ مرحوم مطهري منتشر كردند كه اتفاقاً‌ برخي از مسئولين نظام مثل آقاي هاشمي هم آنجا مقاله دارند. آقای سروش قبل از انقلاب آشنايي‌هايي با مرحوم مطهري داشتند. حتي چند سالي را به پيشنهاد آقاي مطهري پيش آقاي شريعتمداري كه اهل فلسفه بوده و امروز در سلك فقاهت درآمده و كار فقيهانه‌ مي‌كند فلسفه خوانده است. مرادم اين است كه ذوق اصلی ايشان ذوق فلسفي بوده است و به همین سبب در حوزۀ فلسفۀ اسلامي كار مي‌كرده‌اند و نهاد ناآرام جهان  محصول اين دست کندوکاوها و تاملات است؛ در مقام شرح حركت جوهري در فلسفۀ صدرا. از اين حيث دست ­کم در برهه­ای  تحت تأثير مرحوم طباطبايي و مطهري بوده‌اند و نَسَب‌نامۀ فكري ايشان به لحاظ فلسفي از يك حيث به سنت ‌صدرايي مي‌رسد كه شارحان و نمايندگان توانمندي چون مطهري و طباطبايي داشته است.

و از سوي ديگر ميراث‌‌دار مرحوم شريعتي است، چون از زماني به بعد، خصوصاً زماني كه ايشان بحث از روشنفكري ديني را مطرح مي‌كند، پا جاي پاي مرحوم شريعتي ميگذارد. البته از پروژۀ او به يك معنا عبور مي‌كند و دين حداقّلي را به يك معنا در برابر دين ايدئولوژيك يا حداكثري شريعتی قرار مي‌دهد و از اسلام دموكراتيك در مقام يك پروژۀ سياسي دفاع می­کند. كتاب فربه‌تر از ايدئولوژي متضمن همين معاني است. در يك دوره آقاي سروش تعبير احياگري و محيي‌ دين بودن را بيش‌تر به كار مي‌برد، ولي از جايي به بعد ايشان عالماً و عامداً تعبير روشنفكري ديني را انتخاب مي‌كند. اساساً قبض و بسط تئوريك شريعت كه در سال 68 منتشر مي‌شود به يك معنا عبور از آن نوع نگاه به دين است. روشنفكري ديني متضمن جدي گرفتن دست‌آوردهاي عقل مستقل از وحي است و اين توصيفي كه ايشان در قبض و بسط آورده از يك تئوري معرفت‌شناختي كل‌گرايانه يا به تعبير معرفت‌شناسان انسجام‌گرايي[1] سرچشمه مي‌گيرد. اين‌ امور كاملاً فراتر از آموزه‌هاي سنت فلسفه اسلامي است. در واقع نكاتي كه ايشان مطرح‌ مي‌كند متضمن جدي گرفتن دست‌آوردهاي دنياي جديد است كه در پروژۀ فكري مرحوم مطهري كم‌تر ديده ‌مي‌شود. درعين حال تأكيد ايشان بر عرفان هم تأكيد پررنگي است در قياس با مرحوم مطهري و عبورشان از پروژۀ شريعتي نيز با توضيحي كه عرض كردم روشن است. اما به عنوان كسي كه كار روشنفكري مي‌كند قطعاً ملهم از آموزه‌هاي شريعتي بوده و مقولۀ روشنفكري را به يك معنا از شريعتي گرفته است. اما شريعتي برخلاف مطهري نسبت زيادي با فلسفه نداشت و از اين لحاظ شايد سروش شبيه‌تر به مطهري باشد و به اصطلاح شباهتش با مطهري بيشتر همان فلسفۀ صدرايي است. اما يادتان باشد كه از قبض و بسط به اين طرف به تعبيري از پروژۀ فلسفۀ صدرايي گذر مي‌كند.  يك بار یکی از شاگردان ایشان به من گفت که آقای سروش گفته است: «مؤلّف كتاب نهاد ناآرام جهان مرده است.» به اين معنا در واقع از پروژۀ صدرايي هم‌ وقتي كه تأملات قبض و بسطي براي ايشان جدي مي‌شود، عبور مي‌كند.

معرفت‌شناسي قبض و بسط داراي يك مبناي كانتي است. هنگامی که شما آموزه­های معرفت­شناختی كانتي را جدي بگيريد ديگر در حوزۀ متافزيك مانند متافيزيسين‌ها نمي‌توانيد سخن بگوييد. يك برهه‌اي ايشان ملهم از سنت صدرايي و آموزه‌هاي مرحوم طباطبايي و مطهري به عنوان شارحين صدرا است، اما وقتي شما پروژۀ كانت را جدي مي‌گيريد، نمي‌شود سخنان متافزيكی معتنابهی گفت. نه اینکه سخن از نفی متافیزیک باشد اما به مثابه يك امر معرفت بخش اگر مدنظرتان باشد، آن‌‌گونه متافزيكی­‌انديشي نمي‌توان كرد. از دوره‌اي به بعد سروش، متافيزيسين نيست؛ اقلاً با توجه به قبض و بسط. البته مي‌توان رگه‌ها و ريشه‌هاي آن را جلوتر تشخص داد اما قطعاً بعد از قبض و بسط، آن نسبت‌نامۀ متافزيكی­‌انديشي كم‌رنگ مي‌شود.

 

پس در رويكرد جديد آقاي سروش، فلسفۀ اسلامي ديگر جايگاهي ندارد؟

نه اين كه جايگاهي ندارد. در بحث از توضيح پديدۀ وحي آقاي سروش از آموزه‌هاي فلاسفۀ اسلامي و عرفا استفاده مي‌كند و هميشه عرفان براي ايشان يك مقولۀ جذاب بوده است. مي‌خواهم بگويم از منظر معرفت‌شناختي اگر ببينيم،‌ قبض و بسط به هر حال متضمن جدي گرفتن پروژۀ كانتي است و در مقام بو‌مي‌سازي آن آموزه‌ها در مقام فهم دين است. نه اين كه جايي نداشته باشد ولي قطعاً پيش‌فرض‌ها و مباني انسان‌شناختي، جهان‌شناختي، وجود‌شناختي و معرفت‌شناختي است كه بايد به محك نقد گذاشته شود و آن محك هم همان پروژۀ انسجام‌گرايانه معرفت‌شناختي است كه اگر شما اين تلقي را جدي بگيريد بايد در دستاوردهاي جهان جديد در حوزه‌هاي علوم انساني به ديدۀ عنايت بنگرید. چيزي كه نزد متافیزيسين‌هاي گذشتۀ ما نبوده است. و الا ايشان از بحث تفكيك ميان ادراکات اعتباري و ادراکات حقیقی مرحوم طباطبايي بسيار استفاده كرده است؛ هم در قبض و بسط تئوريك شريعت و هم در تفرج صنع. كاملاً به آموزه‌هاي فلاسفۀ مسلمان معاصر عنايت دارد. اما در عين حال مبناي مختار معرفت‌شناختی­ آقای سروش متفاوت از مبنای فلاسفۀ مسلمان است. می­توان مبنای         معرفت­شناختی عموم فلاسفۀ مسلمان را در بحث توجیه مبناگرایی کلاسیک دانست، حال آنکه چنانچه آمد ایشان از انسجام­گرایی برای تقریر ایده­های خویش سود می­گیرد. 

 

شما به عنوان كسي كه آثار دكتر سروش را بررسي كرده‌ايد، آيا معتقديد تفكر آقاي سروش به گرايش خاص اسلامي منعطف است؟

هرچند خود ايشان چند سال پيش قصۀ تجديد تجربۀ اعتزال را مطرح كرد و معتقد است كه مي‌توان آن نگاه يا نحلۀ كلامي اسلامي را احياء كرد اما در مجموع نمی توان ایشان را در قالب خاصي جاي داد، اما به لحاظ فكري شايد بتوان ايشان را در دستۀ عقل‌گراياني قرار داد كه در به دست دادن تلقي و تبيين عقلاني از دين همت مي‌گمارند. اين كار متضمن تنقيح و ایضاح مباني و مبادي وجودشناختي، انسان‌شناختي و معرفت­شناختی   مؤلفه­های مختلف سنت است.

 

آيا علاقه‌مندي خاصي در زمينه‌ها‌ي هنري و مطالعاتي مشاهده كرده‌ايد كه دكتر سروش آن را بيشتر مورد توجه قرار داده باشند؟

خب، محبوب نخست ايشان مولوي است. هم آشنايي عميقي با آثار مولوي دارد و هم علاوه بر آشنايي احساس هم‌دلي با بزرگي مثل مولوي دارند. من بارها شنيده‌ام كه ايشان به تعبيري جيره‌خوار سفره‌اي است كه او پهن كرده، هرچند هیچگاه كوس همسري هم‌كفوي با او را نزده است. علاوه بر آن از بين متفكران مسلمان هم به غزالي عنايت دارند؛ از معاصرين نيز به مرحوم زرين‌كوب به عنوان يك محقق در حوزۀ تاريخ، عرفان و مثنوی­پژوهی خیلی عنايت دارند. با شريعتي هم به جهت اگزيستانسي و وجودي شايد همدلي بيشتري داشته باشد تا با منظومۀ معرفتي او. در بين متفكران غربي مي‌­دانيد كه ايشان با آثار پوپر آشنايي دارد و از آن‌ها خيلي استفاده كرده‌اند. علاوه برآن تصور مي‌كنم با اسپينوزا همدلي بيشتري دارند.

 

از بين هنرمندان به آثار چه كساني علاقه‌مند بودند؟

در يك برهه آثار مخملباف را بسيار نگاه مي‌كردند و با ایشان همدلي داشتند. مي‌دانيد كه ایشان از فيلم «نوبت عاشقي»  هم حدوداً هجده سال پیش دفاع کردند. البته ايشان كارهاي مهرجويي را هم مي‌بينند. در حوزۀ شعر هم علاوه بر مولوي و حافظ، سعدي هم بسيار مي‌خوانند.

 

آيا ايشان مريد شخص خاصي بودند؟

به لحاظ فكري گمان نمي‌ كنم مگر همان مولوي و از معاصرين فكر نمي‌كنم. ايشان مشی و سلوک مرحوم طباطبايي را مي‌پسندند. من بارها ذكر خير ايشان را از آقای سروش شنيده‌ام. از بين سياسيون هم ذكر خير مرحوم بازرگان را از ايشان بسیار شنيده‌ام. تاکید بر اینکه بازرگان انسان مؤمن، دموكرات و منظمي بود.

 

يكي از نقدهایي كه به دكتر سروش وارد مي‌كنند اين است كه آقاي سروش بيشتر در طرح مباحث سلبي عمل مي‌كنند تا ايجابي؟

ايشان ايجابي هم بحث كرده‌اند اما شاید به صورت مجمل و بايد به تفصيل درآید. مجموعه مباحث ایشان هم صبغۀ سلبي دارد هم جنبۀ ايجابي. در بحثي مانند بسط تجربۀ نبوي و مقاله‌هايشان در حوزۀ عرفان و اخلاق كه فهرست مبسوطي را تشكيل مي‌دهد، همه صبغۀ ايجابي دارند.

 

برخي معتقدند كه نظرات سروش به طور كامل پيرو آراء برخي از متفكران غربي از جمله پوپر است. نظر شما در اين رابطه چيست؟

كساني كه چنين مي‌گويند به تعبير من با عالم تفكر چندان آشنايي ندارند. قطعاً كسي مثل سروش یا ديگران از اين ايده‌ها الهام مي‌گيرند اما صورت‌بندي و بومي‌سازي اين ايده‌ها امري بيش از صرف آشنايي با يك ايدۀ فلسفي است. اگر كسي قبض و بسط تئوريك شريعت را درست خوانده باشد، مي‌تواند ببيند بيش از آنكه متاثر از پوپر باشد از كواین تاثير گرفته است. با اين حال اما ايشان در زمان تقریر آن نظريه با آراء كواين آشنايي کمی  داشته است. قدرت فرد در صورت‌بندي و بومي‌سازي مسئله است كه او را متفكر مي‌سازد و انديشه‌هايش را طنين‌انداز مي‌كند.

 

جايگاه دكتر سروش در ميان انديشمندان معاصر دنيا و به طور اخص دنياي اسلام چيست؟

در حوزه اسلام‌شناسي آراء ايشان مطالعه مي‌شود و محل بحث قرار گرفته است. تاكنون دوكتاب از ايشان به زبان انگليسي منتشر شده است. كتاب‌هاي Reason, Freedom and Democracy in Islam در سال 2000 و ديگري در سال 2009 با عنوان The Expansion of Prophetic Experience) كه مشتمل بر مكاتبات با آیت­الله سبحاني نیز هست.

 

آيا در جهان اسلام تاثيري چون تاثير نصر حامد ابوزيد داشته‌اند؟

تا حدودی. بالاخره ما فارسي زبان هستيم و البته مذهب‌مان نيز در اقليت است و اين دو امر باعت مي‌شود كه سدي براي انتشار آراء كساني چون سروش در حوزۀ جهان اسلام وجود داشته باشد. با اين حال کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، صراط­های مستقیم و مقالات متعدد ديگري از ايشان به عربي ترجمه شده و مورد ارجاع است. در دنیای انگلیسی زبان تا به حال جندین کتاب دربارۀ آراء و اندیشه­های ایشان به چاپ رسیده است. در كنفرانس‌ها و محافل اسلام­شناسی اروپايي نيز شاهد بوده‌ام كه نظريه‌هاي ايشان مورد بحث قرار مي‌گرفت.

 

آيا جايگاه انديشه‌اي ايشان قابل مقايسه با انديشه‌هاي دكتر نصر مي‌باشد؟

اساساً آقاي نصر با آقاي سروش خيلي فرق مي‌كنند. آقاي نصر هم‌  اسلام­شناس است و هم سنت‌گرا. اما سروش مانند ابوزيد در حوزۀ سنت‌گرايي قرار نمي‌گيرند؛ بلکه در عداد اسلام­شناسان مدرن یا         اسلام­شناسان لیبرال قرار می­گیرند. در عین حال ابوزيد با تحولاتي كه در ايران مي‌گذرد و آثار كساني چون سروش و مجتهد شبستري آشناست.

 

برخوردهايي كه با دكتر سروش مي‌شود چقدر جنبۀ سياسي دارد؟ اين موضوع در جواب‌هايي كه دكتر سروش مي‌دهند نيز آيا تأثيرگذار است؟

به نظر من بخشي از منتقدان آقاي سروش رويكرد سياسي داشته‌اند. البته نمي‌گويم تمام كساني كه ايشان را نقد كرده‌اند رويكرد سياسي داشته‌اند و از منظرسياسي اظهار نظر كرده‌اند.

 

به نظر شما ارتباط دكتر سروش و اصلاحات تا چه حدي است، آيا مي‌شود ايشان را پدرخواندۀ اصلاحات ناميد؟

خود آقاي سروش هم گفته‌اند كه پدرخواندۀ اصلاحات نيستند. البته تمايل چنداني هم به بحث‌هاي سياسي ايشان در موقعيت كنوني ندارم. ولي به نحو کلی می­توانم بگويم برخي از كساني كه در هشت سال موسوم به اصلاحات كنش‌گر سياسي بودند، تحت تأثير ايده‌هاي ايشان بوده‌اند. ولي آنچه را كه اتفاق افتاد نمي‌توان به عنوان مصداقي از آراء سياسي سروش در نظر گرفت. نه اين كه نسبتشان تباين باشد ولي به نظر من فصل مشترك زيادي نداشت. ايشان هميشه سعي مي‌كند فاصلۀ خود را از قدرت حفظ كند. به هر حال، به عنوان روشنفكري كه هميشه نسبت به آن ‌چه كه در جامعه مي‌گذرد نقاد است، همواره حضور داشته است.

 

آيا ترويج تفكرات آقاي سروش چه در ايران و چه در خارج از ايران تحت‌الشعاع مقاصد سياسي است؟ و يا به تعبيري ديگر، چهرۀ آقاي سروش در دنيا همانند ايران در كنار چهرۀ سياسي ايشان تعريف مي‌شود؟

نه! در دنيا اولاً و بالذّات ايشان مولوي­پژوه است و اسلام‌شناس. اتفاقاً ايشان حرف‌هاي سياسي روزمره نمي‌زنند. بيشتر به عنوان يك متفكر، اسلام‌شناس، مولوی پژوه و غزالی پژوه شناخته می­شود. خوب ايشان كسي است كه دربارۀ اسلام و مدرنيته و راجع به تفسير مولوي بحث مي‌كند، راجع به فلسفۀ سياسي اسلام بحث مي‌كند. علاوه برآن به نحو تطبيقي راجع به پاره‌اي از مباحثي كه اصوليینِ ما گفته‌اند و برخي مباحثي كه در فلسفۀ زبان جديد مطرح شده است، بحث می­کنند. چندین ترم است كه ايشان در آمريكا و جاهاي ديگر تدریس می­کنند، معمولاً اين چهرۀ ايشان پررنگ است.

 

تأثير‌گذاري نظريات ايشان بر حوزۀ فرهنگي را تا حد مي‌دانيد؟

تصور مي‌كنم همين ميزان بحث و گفت­وگو كه راجع به ايده‌هاي ايشان مي‌شود حاكي از تأمل‌برانگيز و معتنابه بودن اين ايده‌هاست. چه از موضع هم‌دل باشد و چه از موضع عدم هم‌دلی.

 

برخي از روشنفكران هم‌عصر دكتر سروش بيان مي‌كنند كه ظاهراً آقاي سروش روش جامعي را براي نظرياتي كه مطرح كرده‌اند يا ساختماني كه اين دستگاه فكري در آن ساخته مي‌شود ارائه نداده‌اند. آيا به نظر شما اين نقد وارد است؟ بدين معنا آيا ايشان برخي از مفاهيم مدرن را به دين تحميل مي‌كنند؟

از قبض و بسط به اين طرف ايشان اساساً قائل به اين نيست كه از دين می­توان مفاهيم مدرن را استخراج كرد و به هر نحو غير متدولوژيكي هم نباید به ايجاد قرائتي از دين همت گماشت. پروژۀ بيست‌سالۀ ايشان با ملاك‌هايي چون جدي گرفتن عقل مستقل از وحي پا به عرصۀ انديشه گذاشت. به همین سبب، تحمیل مفاهیم مدرن به دین با پروژۀ فکری ایشان منافات جدی دارد.


[1].coherentism

 

 

 

منبع : نشريه کندو، اسفند 1387

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش