www.drsoroush.com

 

عبدالکريم سروش

 
     
 
 
اسفند 86
 
در دفاع از عبدالکریم سروش و سخنی با تکفیر کنندگان

رشيد اسماعيلي

 

 

 

«فیلسوف هرگز کشیشی را نکشته است اما دست کشیش به خون فیلسوفان بی شماری آلوده است»
دیدرو


تکفیر فکر و نظر در این سرزمین نه حرف دیروز و امروز که حکایتی است دیرینه سال. حکایت «عین القضات» و «ملاصدرا» بسیار گفته اند و کم هم نشنیده ایم، این حکایت اما مختص به این سرزمین نبوده است؛ از بامدادن طلوع تعقل ، تکفیر، حربه ای بوده است به دست جزم اندیشان و زور مداران تا هر فکر مضر به حال تداوم سلطه ی نامشروع شان بر نفوس و روانهای آدمیان را در نطفه خفه کنند، که جام شوکران سقراط ،خود بهترین شاهد این مدعاست.


این داستانها اما اکنون از بخش عمده ای از جهان ما رخت بر بسته ، در هر جای این کره ی خاکی که انسان بر صدر نشسته و حقوقش ارج نهاده می شود هیچ انسانی به جرم فکر و عقیده اش به چوب مجازات گرفتار نمی آید، در این جهان اما حکایت ما طرفه حکایتی است که بنا به ادعا، یکصد سال است در میانه ی جدال سنت و تجددیم و در یکصد سالگی این جدال «چوب تکفیر» نه از آستین «فقه» که از اردوی «سینما گران و نویسندگان» بر فرق روشنفکری دیگر کوبیده می شود و تو از خود می پرسی چگونه آنها که خود خواه نا خواه بخشی از نخبگان فکری و فرهنگی این سرزمین محسوب می شوند به تکفیر مردی رضا می دهند و مبادرت می کنند که خود از جنس فکر و اندیشه است؟

دلم می سوزد نه برای عبدالکریم سروش که بیشتر برای بهاءالدین خرمشاهی و مجید مجیدی که روزی نه در دادگاه که در پیشگاه وجدان عمومی، باید پاسخگوی این موضع خویش در همصدایی با بنیادگرایان دینی برای تکفیر یک روشنفکر باشند. چگونه سازنده ی «رنگ خدا» توانست یک روشنفکر را تکفیر کند؟ مجید مجیدی که وجدان خود را به این سادگی زیر پا گذاشت پاسخ بغض معصومانه ی« کودک نابینای رنگ خدا» را چگونه خواهد داد؟ به راستی چه شد که نویسنده ی خردمند «حافظ نامه» و مترجم توانای «درد جاودانگی» و «علم و دین» به خود اجازه داد اینگونه خرد ستیزانه بر تنور تکفیر یک روشنفکر بدمد؟ آن سابقه ی رفاقت که با سروش داشت به کنار آن عهد مودتش با عقل و آزادی چه شد؟

چه شد که چوب تکفیر بر کوزه ی آزادی زد و آبروی عقل به چوب حراج تعصب فروخت، که عقلانیت را اگر یک دوست چون او باشد به دشمن چه حاجت است؟ دردناک تر اینکه خرمشاهی که خود در زمره ی بزرگان است برای تکفیر بزرگی دیگر به جمله ای از «میگل د اونامونو» استناد می کند در مذمت کسانی که «برای قطع تب، ريشه حيات انسان را قطع می‌کنند». به راستی چه کسی برای قطع تب ریشه ی حیات آدمیان را نشانه گرفته است، سروش که نظریه ای دین شناسانه – ولو نا صواب- ارائه کرده یا او که در سرزمین تقدیس خشونت ،برای مقابه با یک فکر چماق تکفیر بر می افرازد و آتش ارتداد می افروزد؟مگر سرچشمه ی انسان چیزی جز همین بشر گوشت و خون و پوست دار است؟ مگر چیزی جز تعقل و احساس همین بشر است؟


عجبا که مدارای «جعفر سبحانی» که هم «مجتهد» است و هم «آیت الله» و در نتیجه صالح تر برای حکم به تکفیر دادن در مواجهه با «فکر سروش» به مراتب بیشتر بود از آن کارگردان و آن ادیب، که سبحانی کلمه را با کلمه پاسخ داد و تکفیر خویش زمینه ساز قتل اندیشمند نکرد.


به راستی اگر فردای روزی غیرت جاهلی بجنبد و سروش از دم تیغ گذراند خرمشاهی و مجیدی باز بر این منهج نا راست کردار و گمراه کننده ی تکفیر پای خواهند فشرد؟ علی الخصوص حال که گویا بزرگی از بزرگان قم نیز با جماعت تکفیر گر همراه شده و سروش را بدتر از سلمان رشدی دانسته و مسلمانان به «ادای تکلیف» فرا خوانده است.کدام تکلیف؟ حریم اسلام آیا اینگونه پاسداری می شود؟

به کلیسا نگاه کنید ؛ هنوز که هنوز است تاوان آنچه با گالیله کرده است را پس می دهد. هر مسیحی معتقد هنوز از آنچه کلیسا با اهل علم و فلسفه و هنر کرد شرمسار و سرافکنده است. آنها که امروز به خیال دفاع از مسلمانی به تکفیر روی می آورند، فردا جز شرمساری و سرافکندگی برای مسلمانان باقی نخواهند گذاشت. به راستی آن «پشمینه پوشان تندخو» چه خدمتی در حق مسلمانان و مسلمانی کرده اند که اکنون خود را داعیه دار همه چیز می دانند؟


در این ماجرا اما آنچه قلب را می فشرد نه فریاد های« اعدام باید گردد» چند طلبه ی جوان و متعصب در قم بلکه همان چوب تکفیری است که امثال خرمشاهی و مجیدی در مقابله با سروش برافراشته اند.
باری؛امروز دفاع از سروش بر ما واجب است نه به واسطه ی خدمات فکریش که شاید دست کم برای برخی –درست یا غلط- محل تردید باشد، بلکه برای حفاظت از حریم اندیشه و تفلسف که اگر این بدعت تکفیر روشنفکر به وسیله ی سینماگر و ادیب باب شود نه از« تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان». نباید گذاشت تکفیر سروش زمینه ساز بسته شدن اندک دریچه های موجود اندیشه ورزی شود و این وظیفه ایست نه فقط بر عهده ی دوستداران سروش که منتقدانش نیز به رسم روشنفکری در این میدان باید میانداری کنند.


عبدالکریم سروش خوب یا بد، بخواهیم یا نخواهیم اگر نگوییم مطرح ترین لا اقل یکی از مطرح ترین متفکرین ایرانی طی سه دهه ی اخیر محسوب می شود، پارادایم سروش امکانات نویی را در اختیار بخشی از جامعه ی مذهبی ایران قرار داد تا آسان تر از قید سنت رها شود و دل در گروی ارزشهای دنیای مدرن ببندد . او برای بسیاری از مومنان پلی بوده است برای« گذار».هنوز اقدام شجاعانه ی سروش در نقد قرائت فاشیستی از دین آن هم در اواخر سالهای سیاه دهه ی 60 از خاطره ها پاک نشده است، سروش البته که معصوم نیست خود نیز چنین ادعایی ندارد و کدام یک از ما در زندگیمان خطا نکرده ایم؟ با این حال نقش برجسته ی او در پیشبرد اندیشه ی مدارا بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست.


او مسلمان است اما کوشیده تا مسلمانیش مانعی در برابر مدرن بودنش نباشد، چگونه می توان کوششها و تقلاهای فکری او طی دو دهه ی اخیر برای فراهم آوردن لوازم معرفت شناختی و مبانی اپیستمولوژیک لازم جهت سازگار کردن دین با دنیای جدید را نادیده گرفت و فارغ از همه ی این حرفها چگونه می توان در برابر این موج سهمگین تکفیر و تبلیغ علیه یک متفکر سکوت کرد و بر این جفایی که بر اهل اندیشه می رود چشم پوشید؟ تاریخ گناه این سکوت را بر ما نخواهد بخشید همانگونه که گناه آن موضع گیریهای خجالت آور امثال مجیدی و خرمشاهی را نادیده نتواند گرفت.




 

 

منبع

 

 

بازگشت به درباره دکتر سروش