حميدرضا مظاهري سيف-
پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي- در
گفتوگو با خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس،
درباره اينكه آيا در اظهارات عبدالكريم سروش
درباره قرآن و كيفيت وحي، نكته جديدي ديده ميشود
يا خير، اظهار داشت: چند سالي است كه جناب آقاي
دكتر سروش مطالبي را تكرار ميكنند، كه چندان
مفهوم نيست و به نظر نميرسد كه پيش از ايشان كسي
اين سخنان را درباره اسلام گفته باشد.
ادعاي سروش با توجه به سطح علمياش عجيب است
---------------------------------------------------------------
وي افزود: تعجب من از اين است كه بدون ترديد سطح
علمي ايشان بيش از اين است كه در اين مطالب دچار
سوءتفاهم شوند. مثل بحثي كه درباره مخلوقيت قرآن
دارند و اينكه اين بحث در انديشه مسلمين سابقه
داشته است. اما موضوع اساساً چيز ديگري بوده. در
آن جا سخن بر سر اين است كه آيا قرآن مخلوق خداوند
است يا غير مخلوق و ازلي است و ما رواياتي داريم
از ائمه عليهم السلام كه قرآن مخلوق خداوند است.
اما اين كه مخلوق رسولالله باشد، بديهي البطلان
بوده و استدلالهاي روشني در علم كلام دارد كه
بنده وارد آن نميشوم.
مظاهري سيف درباره پيامدهاي منطقي اظهارات سروش
گفت: اگر سخني منطقي بيان شود ميتوان از پيامدهاي
منطقي آن پرسش كرد. اما اگر مطلبي بدون چهارچوب و
روش علمي طرح شود، پيامدهاي آن قابل پيشبيني نيست
و فقط خود گوينده ميداند كه چه پيامدهايي را در
ادامه خواهد آورد. اما اگر كسي منطقي اين گفتهها
را ادامه دهد، به انكار حجيت وحي و نبوت و خروج از
اسلام و بلكه هر ديني معتقد خواهد شد و صد البته
ايشان نميخواهند به اين نتايج برسند و تاحدي كه
بنده ايشان را ميشناسم فرد متديني بودهاند.
برخي عقايد باطل ريشه روانشناختي دارند
---------------------------------------------------
وي افزود: اما گاهي اوقات بر اثر برخي از مسائل و
مشكلات، ذهنيتهايي ايجاد ميشود كه ما در دانشگاه
نمونههايي از آن را در دانشجويان و اساتيد
بزرگوار ديدهايم. مثلاً يكي از اساتيد بسيار
محترم و متدين و با درجات منحصر به فرد علمي
فرزندش را در يك سانحه رانندگي از دست داد و در پي
آن مدتها با عدل و رحمت بيپايان الاهي مشكل داشت
و خداوند تعالي را ظالم و نامهربان ميدانست.مشكل
او منطقي نبود، بلكه ريشهاي روانشناختي داشت و
با گذر زمان و البته ايمان قلبي خودش و تواضعي كه
در مراجعه به روحانيون و طرح مسئله داشت، مشكل
برطرف شد و آن استاد دانشمند پس از عبور از اين
بحران فكري و روحي بسيار مؤمنتر و با صفاتر از
قبل شده است تا حدي كه امروز بنده حاضرم پشت سر
ايشان نماز بخوانم.
ادعاي سروش تحت تاثير بوديسم است
----------------------------------------------
پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي درباره
اينكه آراي «سروش» مبتني بر كدام جريان فكري در
غرب است، گفت: امروزه در غرب جريانهاي عرفاني
برآمده از بوديسم و برخي از سنتهاي كهن معنوي
بسيار رواج يافته و مردمان مغرب زمين در اثر تجربه
ناكام زندگي منهاي معنويت و دين، به سوي دين و
معنويت روي آوردهاند. در اين ميان بسياري هستند
كه به قرائتهاي جديدي از بوديسم علاقهمند
شدهاند. در بوديسم اعتقادي به خداوند و وحي و
نبوت وجود ندارد، بلكه همة حرف اين است كه انسان
اول و اخر هستي است و هر كس خود بودايي پنهان است،
پس رسيدن به اوج شكوفايي معنوي و نيروانا يك تجربه
محض انساني بوده و انسان در درون خود و از جانب
نفس خويش و نه حقيقتي برتر به آگاهي معنوي و روشن
شدگي ميرسد.
وي افزود: ويژگي بارز بوديسم كه توانسته با مباني
تمدن غرب سازگار شود و جايي براي خود باز كند،
ماهيت امانيستي و انسانمحوري آن است. به نظر
ميرسد كه در ايران هم عدهاي به اين رويكردهاي
خداناگرايي و انسان محوري علاقهمند شدهاند. در
اين رويكرد يافتههاي معنوي و رهاوردهاي عرفاني از
نفس ميجوشد و اول و آخر آنها نفس است، نه خدايي
كه هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن است.
وي گفت: من نميدانم اينكه ايشان ميگويند: "اين
الهام از "نَفس" پيامبر ميآيد و "نفس" هر فردي
الهي است." تحت تأثير چيست، اما همانندي چشمگيري
با ايدههاي بوديستي و نئوبوديستي دارد. ما در
اسلام انسان را داراي روحي از سوي خداوند ميدانيم
كه ميتوان با ايمان و عمل صالح اين نفخه الاهي و
پرتو نورالله را به اصل خويش باز گرداند. در اين
بازگست انسان آيينهدار انوار حق شده و به هيچ
بودن خود پي ميبرد. در اين مرحله او تمام هستي را
از خداوند ميبيند و به علم و نور و رحمت و قدرت
بيكران او پيوسته و در آن غرق ميشود. به اين
ترتيب ميفهمد كه همه چيز از خداست و هستي او نيز
از خداست و خود را عبد مطلق و مملوك مولاي مالك
ميبيند.
مظاهري سيف اضافه كرد: در عرفان اسلامي اين گذر از
نفس و رسيدن و پيوستن به حقيقت برتر است كه سرچشمه
دريافتهاي عرفاني است. هر كس به درجهاي كه از
نفس خويش رها شود و به اصل هستي و كمال نزديك شود،
يافتههاي عرفاني كاملتري خواهد داشت. عرفا اين
يافتهها را كه نوعي آگاهي و خبردار شدن از غيب
است، نبوت مينامند. نبوت از نباء به معناي خبر
است و عرفا توجه داشتهاند كه كشف تام محمدي با
كشف ساير سالكان و عارفان متفاوت است؛ هم از اين
رو بين نبوت تشريعي كه مخصوص رسول الله صلي الله
عليه و آله است و نبوت انبائي كه براي ساير سالكان
و عارفان روي ميدهد فرق گذاشتهاند. و معيار
يافتههاي انبائي را كشف محمدي و شريعت ميدانند.
لذا ميگويند: هر رهاورد باطني كه خلاف شريعت
محمدي است، شيطاني و نادرست است.
ادعاي بشري بودن قرآن ريشهاي در تاريخ انديشه
اسلامي ندارد
---------------------------------------------------------------------------
وي گفت: بنابراين حرفهاي زده شده هيچ ريشهاي در
تاريخ انديشه اسلامي ندارد و نوآوري علمي منطقي و
مستدلي هم نيست كه قابل اعتنا باشد. و گذشته از
اين بر اساس متدلوژي عرفاني، كشف و شهود معتبري هم
نيست؛ زيرا همانطور كه دانشجويان ترم اول هم
ميدانند خداوند در قرآن مجيد، كلامش را از اين كه
انساني گفته باشد منزه داشته اگر چه آن انسان نبي
مكرم اسلام باشد. الله تبارك و تعالي در آيات
پاياني سوره مباركه حاقه به فرستاده محبوب و
نازنين خود ميفرمايد: "اگر از جانب خود چيزي
بياوري و به ما نسبت دهي تو را با دست تواناي خويش
ميگيريم و رگ حياتت را قطع ميكنيم و احدي
نميتواند نگهدارنده تو باشد."
پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي درباره
اينكه آيا پيامبر چيزي بيش از مردم عصر خويش
ميدانستند، گفت: در رابطه عرفاني كه در حد نبوت و
بلكه در حد امامت با خدا برقرار ميشود. انسان از
تمام نفسانيت خويش خالي شده، و به جريان بيپايان
علم الاهي تبديل ميشود، و دانش عصر ما از جهان به
اندازه برگي بر اقيانوس علم الاهي است. بخشي از
دانش روزگار ما نظرياتي است كه در آينده ابطال
خواهد شد و آن مقدار كه واقعيت را تعريف ميكند در
علم الاهي بوده و در وجود والاي معصومين جاري است.
علم آنها از علم خدا و نور آنها نور خداست. كلام
رسول الله وحي است و سخن معصومين به تبع پيامبر از
وحي سر چشمه ميگيرد و از نفس خود چيزي نميگويند.
چرا كه عبد همه چيزش براي مولا و از اوست.
نياز انسان به وحي و نبوت
----------------------------------
وي در پاسخ به اينكه از منظر عرفان آيا انسان
نياز به وحي و نبوت دارد يا اين كه هر كس ميتواند
راه خود را با توجه به قلبش پيدا كند، گفت: عرفان
به ما ميگويد كه انسان روحي الاهي دارد كه گرايش
باز گشت به سوي خدا را دارد. هر انساني فطرتاً به
سوي او كشيده ميشود و اگر به جان خودش سربكشد،
خود را در جاذبه عشق و روشنايي و زيبايي بيكران
الاهي ميبيند. اما انسان موجودي انتخابگر است و
خدا او را تنها با اين تمايل فرشتهگون نيافريده،
كه جز به سوي خير و خدا تمايلي نداشته باشد. قلب
آدمي عرصه ستيز ميان فرشتهاي است كه به سوي خير
ميخواند و شيطاني كه به شرّ دعوت ميكند. پيامبر
به لطف و مرحمت خداوند بر شيطان خود غالب شد و
همان لطف و مرحمت را به عالميان ارزاني داشت. قرآن
كريم براي خارج كردن مردم از تاريكيهاي شيطاني به
سوي نور الاهي نازل گرديد. (سوره ابراهيم، آيه
اول) و ارتباط با وحي و نبوت باعث شكوفايي عقل و
غالب شدن فرشته درون بر شيطان درون است.
مظاهري سيف در پايان گفت: ريسمان قرآن كه به وسليه
معلمان بزرگ آن يعني اهل بيت به چنگ ميآيد، راه
سير الي الله را نه تنها نشان ميدهد، بلكه انسان
را در آن راه پيش ميبرد و به مقصد ميرساند.
سرانجام كساني كه در اين جنگ دروني پيروز ميشوند
و از نور و علم الاهي سرشار شده، قرآن كريم از
جانشان ميجوشد و آيات آن را كه كلام معشوق است در
آيينة دل متجلي ميبينند. آنها كه صاحب اين سخن را
با چشم يقين مشاهده ميكنند بهتر از هركس ميفهمند
كه اين سخن خود اوست و خود را در ژرفاي معاني آن
كه تا بينهايت علم الاهي دامن گسترانده، غرق
ميكنند و هر لحظه جلوهاي تازه از معشوق ازلي را
در آن به تماشا مينشينند. از اين رو امام علي
عليه السلام فرمودند: "خداوند در كلامش جلوه كرده
و آشكار آمده است."
|