تقی رحمانی: گفتوگوی میان آیتاللـه سبحانی و
دكتر سروش دارای نقاط مهم و برجستهای بود كه
میتوان برخی از گونههای متفاوت آن را برشمرد.
1- هنر اندیشمندان ایرانی را در بحثهای انتزاعی
نشان میدهد كه كمتر به بحثهای راهبردی
میپردازند. بهعنوان مثال بحثهای كلی، ادعاهای
كلی در بردارد و ادعاهای كلی كمتر قابل رد و نقد
كردن اثباتی هستند. بهعنوان نمونه این ادعا كه
قرآن بر دل محمد(ص) نازل شده یا بر كلام محمد(ص)،
هر كدام با شاهد مثالی به اثبات ادعای خود
پرداختهاند. اما هیچكدام از این دو بزرگوار
تلاش نكردهاند تا نشان دهند كه نشانههای نقص
نظرات خود را در قرآن كریم چگونه توجیه میكند.
چرا كه در قرآن هم بر قلب تو نازل كردیم آمده است
و هم ای پیامبر بگو كه این سخن خداست. اما بهطور
مثال مشخص نشده است كه این سخن خداست به چه
معناست.
2- نكته دیگر زبان آیتاللـه است كه ایشان در
مورد دیگر روشنفكران مسلمان مانند دكتر شریعتی این
ادعا را بهكار برده است، در حالیكه دكتر سروش
دغدغه دین دارد. اگرچه نگارنده این سطور بر
دیدگاههای وی ایراد اساسی دارد.
سروش هرچه میكند با اعتقاد و ایمان به مذهب و دین
میكند. الفت وی با پیامبر به دلیل شناخت مولانا،
بسیار تعیینكننده در زندگی وی است.
3- از قضایای روزگار اینبار سروش زبان نرم در
گفتوگو با آیتاللـه بهكار برده است، در حالیكه
ایشان در نقد دیگران تند و غلیظ و شدید سخن
میگوید. امیدوارم كه این سنت ادامه یابد.
4- مهمترین نكته برای من در این گفتوگو جدال دو
نگاه متاثر از فلسفه غرب و یونان است كه بر سر
قرآن با متدولوژی غربی با یكدیگر به گفتوگو
میپردازند. حال چرا این ادعا را دارم؛ بهدلیل
بسیار روشن دستگاه سنتی ما متاثر از فلسفه ارسطو و
منطق آن است. آیتاللـه با استدلال قبل از كانتی و
دكارتی با منطق جدلی یعنی نفی استدلال طرف مقابل و
همچنین به شیوه صغری و كبری چیدن نتیجه خود را
میگیرد. بنابراین توجه به این نكته نمیشود كه
فقط دكتر سروش و دیگران نیستند كه تحت تاثیر
غربیان یا مستشرقین هستند بلكه بخشی از تفكر
مسلمانی ما متاثر از منطق و فلسفه یونانی است كه
پدر فلسفه غرب است. در این مورد به ادعای علامه
طباطبایی كه «آیتاللـه» به ایشان باور دارد اشاره
میكنم كه علامه در مورد لزوم فهم قرآن، دانستن
منطق را ضروری میداند. در این مورد مرحوم مطهری
جهانبینی اسلامی را به جهانبینی فلسفی نزدیكتر
میداند. همچنین نقد محمدرضا حكیمی را درباره
تاثیر حوزه علمیه از منطق و عقل یونانی را همگان
میدانند. اینكه «آیتاللـه سبحانی» به صراحت
دیگران را به تاثیرپذیری از غرب و مستشرقین معرفی
میكند، شاید توجه ندارد كه نحوه استدلال و
تكیهگاه ایشان همان فلسفه غرب است، منتها از نوع
متقدمتر آن یعنی فلسفه ارسطویی. اما دكتر سروش
نیز كه متاثر از فلسفه تحلیلی و زبان و همچنین
علوم جدید است و بهدلیل فقط دینداری و ایمان خود
به دلیل پذیرش كامل پارادایم فلسفی جدید كه
گزارههای بیمعنی و گزارههای غیرقابل اثبات را
در پرانتز میگذارد بهخودی خود جهانشناسی و آداب
و رسوم مطرح در قرآن را نمیتواند با علوم زمانه و
فلسفه جدید توضیح دهد. از همین روی چون به خدا و
پیامبر و اسلام عشق میورزد، تلاش میكند تا با
پیرایهزدایی از قرآن، در ایمان خود استوار بماند.
اما تجربه پروتستانهای مسیحی در بررسی كتب مقدس
میتواند پیش روی سروش قرار بگیرد. اما هم
«آیتاللـه» و هم «دكتر سروش» نتوانستهاند كه با
منطق متن و منطق و متدولوژی مناسب با قرآن برخورد
كنند، تجربه سهروردی و ملاصدرا در دوران جدید، در
جامعه ما تكرار نشده است. ایمان و استدلال
غزالیوار كه از اندیشه دكتر سروش بیرون نمیرود،
همچنین آیتاللـه سبحانی به راحتی نمیخواهد
بپذیرد كه آنچه كه استدلال میكند، میراث خواجه
نصیرالدین طوسی است. اما بدون نوآوری از تجربه
خواجه نصیرالدین طوسی، آیتاللـه سبحانی به همین
سیاق سخن میگوید. البته باید گفت كه تلاش جریان
اقبال و شریعتی در دوران جدید برای پیریزی تفكر
شرقی مدرن به نتیجه نرسیده است.
5- نكته جالب و مبارك این گفتوگو به تعبیر مهندس
لطفالله میثمی كه خود قرآن پژوهی پیگیر و اثباتی
است این قسمت از ماجراست كه گفتوگوی اندیشمندان
بر سر قرآن و با محوریت قرآن بسیار مفید خواهد
بود. چرا كه قرآن به عنوان متن مرجع مورد توجه
قرار میگیرد و از اهمیت مناسبی برخوردار میشود.
در حالیكه در حوزههای علمیه ما میتوان به مقام
مرجع تقلید «رسید» بدون اینكه به قرآن نیاز باشد.
امیدوارم كه آیتاللـه سبحانی به این نكته توجه
كند و فقط در گفتوگو با روشنفكران مذهبی و دینی
از آیات قرآن سود بجویند. اگر قرآن محور گفتوگوها
میان روشنفكران مسلمان و روحانیون شود، میتوان از
تجربه اندیشمندان مسلمان در گذشته در به كار بردن
عنوان متدولوژیهای فهم قرآن سود جست و تلاش كرد
كه با متدولوژی مناسب كه با قرآن همخوانی داشته
باشد، به فهم برتری از قرآن دست یافت. به نظر
میرسد كه حاكم كردن متدولوژی و علوم فلسفه زمانه
به شكل یكطرفه بر «كتاب» باعث شود كه گوهر متن
به خوبی درك نشود. فراموش نكنیم كه منطق و فلسفه
ارسطو، خدای رحیم را به مطلقیت و از كامل بودن به
سكون رساند و عرفان غزالی قرآن را از آسمان به
زمین برد، در حالیكه هیچكدام از این دیدگاهها
با سنت پیامبر هماهنگی نداشت. این نقد اقبال
لاهوری به فلسفه یونانی و درك غزالی از قرآن و
اسلام به وی امكان حركت داد كه البته ناتمام است،
پس گفتوگوها را باید مبارك دانست و راه گفتوگو
را باز گذاشت.
6- این یادداشت قصد آن را نداشت كه وارد نقد برخی
از دیدگاههای آیتاللـه سبحانی و دكتر سروش شود،
بلكه قصد توجه دادن به نكاتی در مورد این گفتوگو
را داشت كه توجه به آن میتواند هم جالب و هم
راهنما باشد.
|