زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست

• دسته: مقالات

پس از گفت و گوی پرگاری در باب «رؤیای رسولانه» با دوست مشفق مفسّر، استاد عبدالعلی بازرگان، نوشتاری توضیحی شامل ده نکتهی ناقدانه، از جانب ایشان مسطور و منتشر گردید که نوشتن این سطور را بر صاحب آن فرضیّه فریضه گردانید. «دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می کرد»، تا عاقبت دل به دریا زدم و از قلم خواستم ناگفتهها را بازگوید، و گفتهها را بازگویی کند تا متعلّمان را به کار آید و متکلّمان را بصیرت افزاید.

Share

5 دیدگاه »

    سلام بر شما

    • اینکه قرآن بیان مکاشفات و رؤیاهای پیامبر از زبان خود او است؛ خواستگاهش، مربوط به مسیحیت است. در مسیحیت وحی بیشتر بر همین رهیافت مبتنی است.
    • در عهد عتیق؛ به جز آنچه در باره موسی گفته شده که خداوند چهره به چهره با او صحبت کرد (سفر اعداد فصل ۱۲ آیه ۶ تا ۸) – رؤیا، ظرف، و کلام الله، مضروف است. رؤیا وسیله انتقال وحی به اکثر پیامبران بیان می‌شود (سفر پیدایش فصل ۱۵ آیه ۱، اشعیا فصل ۲۹ آیه ۷، ایوب فصل ۳۳، آیات ۱۴-۱۶)
    • در آئین پروتستان رؤیا (به شرطی که با حکمت و جوهر تعالیم الهی تضاد نداشته باشد) می‌تواند از جانب خداوند باشد تا اراده او از طریق نبی (کسی که رؤیا را گرفته است) انجام شود.
    • قاضی نعمان از دانشمندان اسماعیلیه هم در تفسیر تاویلی خود اشاره نموده که هر گاه قرار بود وحی بیاید پیامبر به خواب می‌رفت و به این روایت از قول وی استناد می‌کند که رؤیای صالحه بخشی از پیامبری است.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    • آیا رؤیا هم‌معنا با خواب است؟ همان Dream است؟ یا نوعی، دژاوو déjà vu و «آشناپنداری»ست؟
    • آیا (رؤیا) تنها رقص ذهن و مغز است؟ خواب پرنده در قفس خویش و آن چیزی است که خود آدمی تمایل دارد (و چون تمایل دارد)، ممکن است در خواب هم ببیند؟
    • آیا منظور از رؤیا چیزی است که در زمان حال وجود ندارد و در ذهن کسی می‌آید مثلا رؤیای براداران رایت که روزی به هواپیمایی بَدل شد که پیشتر نبود؟
    • پس از داروین و فروید و یونگ…؛ و با دستاوردهای نوین روان شناسی و عصب شناسی و ژنتیک در گشودن رمز و رازهای مغز آدمی، مکانیزم رؤیا، پیچیدگی گذشته را ندارد و تا حدودی کشف حجاب کرده است.
    • پدیده خواب دیدن؛ اکنون چندان رازآلود نیست و تا حدودی غبار از روی آن برداشته شده‌است. چگونگی آن؛ زمان آن و انواع آن توسط دانشمندان مورد بررسی قرار گرفته و مباحث علمی روشن و اثبات شده وجود دارد.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    • ما اساسا آن طور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. آن چیز یا مفهومی را در خواب می‌بینیم که در گذشته خود یا دیده‌ایم (چشیده‌ و لمس کرده‌ایم) یا در موردش شنیده‌ایم یا تصور و تصویری از آن داریم مثلا قبل از اختراع موبیل و آی پاد کسی در خواب، موبیل و آی پاد نمی‌دید. […]…
    • رؤیا را باید بر اساس آنچه هنگام بیداری «بیاد می‌آوریم» فهمید. رؤیا تجربه‌ای نیست که فقط هنگام خواب رخ ‌دهد.
    • رؤیا صورت گرفتن معانی، تجسم ایده آل ها، و بود شدن آن چیزی است که می‌خواهیم باشد. و از این لحاظ ما از قماش رؤیاهایمان هستیم.
    • رؤیا خود نوعی زندگی است. صدای وجدان ما است و ما از قماش رؤیاهایمان هستیم و همانطور که زندگی می‌کنیم خواب می‌بینیم. شتر، خواب پنبه دانه، و فیل، خواب هندوستان می‌بیند.
    • (اما) تجربه رؤیا نامنظم است. برخلاف تجربه بیداری که شفافیت و پیوستگی دارد و وقایع اتفاقیه در آن، دارای اتحاد می‌باشند.
    • رؤیا اساساً (و نه مطلقاً) امری است زمینی، فیزیکی و تحت تاثیر فعل و انفعالات شیمیایی ذهن. آنچه به «روان» انسان بر می‌گردد، بیشتر تابعی از شرایط جسمی و فیزیکی اوست و تجربه ماوراء حس به این معنا نیست که هر رؤیایی را به «ملکوت» و «جبروت» متصل کنیم.
    • رؤیاها در عین حال که از پیچیده‌ترین موضوعات ذهنی و عصبی هستند، بخودی خود بازتاب دهنده «امر قدسی» و «وحی» نمی‌باشند. علم می‌گوید حتی نوع تکامل یافته رؤیا در انسان، نشات گرفته از عقده‌ها و آمال‌ سرکوب شده است.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    • آیا منشاء رؤیا های پیامبر (با هر تعبیری که از آن داریم) در خود او یعنی در ضمیر او و ضمیر قومی اوست یا به عنصر قدسی (ضمیر جهان) مربوط است؟
    • آیا آنچه پیامبر با چشم سر و در دوران حیات خود در جامعه خویش دیده و برداشت عقلی‌اش از آنها را «روایت» کرده هم از جنس رؤیا است؟
    • اگر بپذیریم آنچه محمد بن عبدالله در قالب قرآن بیان کرده، «انکشاف‌های خیالی» و درواقع رؤیاهای او است، این سئوال پیش می‌آید که چرا رؤیاهایی که به اذن و تایید خداوند بوده مصداقی در عالم واقع ندارد؟ «مقولاتی از قبیل فرشتگان، جن، ابلیس، عرش و کرسی، معجزات پیامبران و…. همه زاده خیال پیامبرند نه واقعی»، اما با این وجود باز هم به اذن و تایید خداوند؟
    • اگر داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و… همه تمثیل و افسانه است پس حقیقت چیست؟ خداوند چرا ضمن وحی (حال به هر طریق: رؤیا، حضور جبرئیل، مکالمه مستقیم، یا….) از گزاره‌های غیرواقعی و تفسیر بردار، استفاده کرده است؟
    • خدا اگر از طریق رؤیا می‌خواست وحی را ارسال کند چرا رؤیاهای کاذب فرستاد؟ نمی‌توانست گزاره هایی واقعی را به پیامبر خویش القا کند؟ چرا افسانه سرایی و تمثیل که بعد نیاز به مفسر و خوابگزار باشد؟
    • چرا پیامبر خودش صادقانه با پیروانش ماهیت رؤیاگونه قرآن را شرح نداد و آنان در طول ۲۳ سال حیات پیامبر با قرآن معامله کتاب قانون کردند؟ همه که بی ظرفیت نبودند. بین شان انسانهای فداکار و امثال سلمان فارسی هم بود.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    • آیا حقیقت ماجراهای عینی و تاریخی نیز به شکل خواب و رؤیا درک و سپس به شکل آیات قرآن روایت شده‌است؟
    • اگر پیامبران را غرق رؤیا و خیال پنداریم از نظر روانشناسی آنها را در دسته افراد متوهمی قرار نداده‌ایم که در شناخت امور گرفتار بزرگنمایی، تناقض، و پریشان‌گویی هستند؟
    • اینکه بگوییم رؤیا ها خود درجات و مراتبی دارند و گاهی از آنچه ما خیال انگیز می‌نامیم واقعی تر و حقیقی ترند، پیچیدگی‌های مسئله را توضیح نمی‌دهد.
    • فهم صحیح و دقیق عبارات قرآن مبتنی بر دانستن اسلوب ادبی زبان عرب و شناخت قوانین فصاحت و بلاغت ادبی است. قرآن و گفتار نبوی (نهج الفصاحه و احادیث منسوب به پیامبر و…) از لحاظ سبک بیان و شیوه ترکیب کلمات و جملات، قابل مقایسه نیست و این را کسانیکه آشنا به زبان عربی هستند می‌دانند. آیا این تفاوت (تفاوت قرآن و گفتار منسوی به پیامبر) گواه بر داخل نشدن سخنان پیامبر در میان آیات قرآن نیست؟
    • می‌توان پذیرفت که واقعه ای در رؤیا دیده شده‌است اما چطور می‌توان تشخیص داد که چه کسی این رؤیا را و با چه توانمندی این واقعه را به شکلی کاملا منسجم و دارای اصول و قواعد ادبی روایت کرده‌است؟
    • آیا واقعاً آیات قرآن با این ویژگیهای کلامی و ادبی، کلمه به کلمه و خط به خط در رؤیا دیده شده؟ و می‌توان به آسانی میان زمینی کردن «وحی» و «قدسی» کردن رؤیا و روان پل زد؟
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    • اگر بنابه «تاریخی بودن معرفت» باشد رؤیا و روایتی که در قرن بیستم از هستی وجود دارد زبده تر از دوران پیامبر است. چه دلیلی برای استناد به روایت رسولانه از هستی و ترجیح آن بر معرفت علمی و فلسفی داریم؟

    با کمال احترام: همنشین بهار

    http://www.hamneshinbahar.net

    با سلام و تشکر از جناب “همنشین” :
    ظاهرا سخنان کم مقدار این حقیر نیزعاقبت به نوعی بازتاب پیدا کرد (درپاراگراف چهارم) و ایضا باید بدان افزود:
    اصلا فرض که همه معجزات پیامبران خیالین و داستان آفرینش هم نمادین، بسیار خوب، با معاد چه می کنیم؟ آنهم مثالین – نمادین – خیالین – یا بی رودربایستی: دروغین ؟!
    برادر من، پدر من، استاد من، جسارتا و دورازجان، این که شد همان حرف ابولهب ! مگر مشرکین چه می گفتند؟ دست آخر( پیش از هجرت) آمدند پیش پیامبرو گفتند: همه سخنانت قبول، تو هم سرورقریش، مشروط بر اینکه از دوچیز دست برداری: یکی اینکه جبرئیل بر تو نازل می شود (چرا که پس از آن می خواهی بگویی حرف من حرف او و حرف او فرمان خداست) یکی هم اینکه بعد از مرگ زنده می شویم….
    در واقع این دو چیز همه چیزهای پیامبربود که البته هیچیک را “نمی توانست نشانشان بدهد”.
    حالا ما هم بعد از هزارو چهارصد سال رسیده ایم به همانجا ! جبرئیل که زاییده خیال مبارکش بوده و معاد هم که لابد تمنای مبارک ایشان.
    نه، دکتر حتما جوابی درخور دارند، حتما درین سه سال که مشغول نوشتن قسمت آخر و مربوط به معاد نظریه خود هستند می خواهند کاری کارستان کنند، حتما همینطور است وگرنه آنهمه بدوبیراه که نثار ابولهب بیگناه کردیم چه می شود………..

    سلام و درود. سپاس.

    نقد تیغ و تیغ نقد
    نگارش: حسین مازوجی

    نقد کردن یک موضوع یا یک هویت ذهنی، که سالهاست بدان عادت کرده ایم، الزاماً بدین معنا نیست که آن موضوع یا هویت ذهنی، دارای اشکال و نقصان است؛ بلکه ممکن است بدین معنا باشد که درک و فهم ما نسبت به آن موضوع و هویت، دارای اشکال است. اصولاً نقدها، نقد وجودی نیست؛ بلکه نقد معرفتی است؛ یعنی نقد از یک موضوع و هویت، نقد فهم ما از آن موضوع است نه نقد خودِ موضوع یا هویت!. همچنین بیان نقد، تنها نباید در نقضان ها و کمبودها خلاصه شود بلکه در حقیقت، نقد، سنجه ای است بین نقاط قوت و نقاط ضعف، یا بهتر بگویم، بین درک ما از نقاط قوت و درک ما از نقاط ضعف.

    بیان نقد و بررسی های علمی، به ما کمک می کند تا ذره ذره حجاب ها و نقاط تاریک ذهنی خود را نسبت به یک موضوع را بزداییم و خالصانه تر، با یک موضوع یا هویت روبرو شویم. بنابه چنین دلیلی، باید گفت که بستن راه نقد و بررسی های علمی، خصوصاً در حوزه معرفت دینی، گرچه در ابتدای راه، حس رضایت را در دینداران پدید می آورد اما این کار، پس از مدتی، به ضرر آنها تمام خواهد شد؛ چرا که فهم آدمیان از موضوعات غیر معرفتی(مثلاً ماده گرایی یا هیچ انگاری)، ذره ذره واضح تر و برهانی تر، خود را نشان خواهد داد و معرفت دینی، خواه ناخواه به حاشیه کشانده خواهد شد. همان اتفاقی که در جهان مسیحیت و در دوران رنسانس افتاد و دین و معرفت دینی، خواه ناخواه رخت از ذهن آدمیان فروبست و به کنج عزلت، خزید. این معزول شدن، به این دلیل بود که کشیشان و روحانیان مسیحی، از هرگونه تغییر دیدگاه در حوزه دین و دیانت فرار می کردند و با دگر اندیشان به شدیدترین وجهی به مقابله برمی خواستند و در نتیجه مردم و طبقه فرهیخته، با شنفتن استدلال ها و براهین مخالف معرفت دینی، خودبخود، به سمت گرایش های غیردینی یا حتی ضددینی کشیده شدند و در آخر، دین، دینانت و دینداران ضرر کردند! اگر دینداران، باب نقد و انتقاد و بررسی های عقلی را نمی بستند، نه تنها منزوی نمی شدند؛ بلکه حرکت هایی چون داروینیسم و در ادامه اش، مارکسیسم را بهتر مدیریت می کردند!

    گشودن باب نقد، حتی در مورد دین و موضوع های دینی مانند خدا، معاد و مانند آن، در حقیقت قوی کردن بازوی دین در برابر اندیشه های دیگر است نه منزوی کردن آن! حرکت های احساسی و عجله ای، توسط عده ای که از هرگونه بررسی های علمی به دور هستند، و حفظ دین را در زندانی کردن و محدودکردن دگر اندیشان می یابند، نه تنها موجب حفظ دین نخواهد شد؛ بلکه آن را روز به روز نحیف تر و نحیف تر خواهد کرد.

    شایان ذکر است، در تاریخ صدر اسلام، از میان برداشتن مخالفان، و کشتن آنها، مربوط به اندیشمندان و دگراندیشان دینی نبود؛ بلکه تنها محدود به پیمان شکنان و حرمت شکنان بود و اکثراً هم جنبه دفاعی داشت. اینکه عده ای، مجوز محدود کردن دگر اندیشان را در تاریخ صدراسلام می یابند، یک تفسیر ناآگاهانه از دیانت اسلام است.(بدین منظور می توانید از «کژخوانی تاریخ» از عبدالکریم سروش بهره ببرید). امام صادق یا امام رضا علیهماالسلام، بارها و بارها در جلسات مناظره فکری شرکت می کردند و بدون تیغ برکشیدن، برهان خود را ارئه می کردند و دلهای زیادی را به سمت اندیشه و معرفت دینی، جذب می نمودند؛ هنری که خیلی از دینداران امروزی ندارند و تنها با چسباندن واژه هایی چون کافر، نجس، پست، و مانند آن، فکر می کنند به دین و دیانت کمک می کنند؛ غافل از اینکه تیشه به ریشه دین می زنند. ای کاش مقابله با افرادی چون شاهین نجفی که عمق اندیشه اش، توهین و تمسخر دینداری است، و قطعاً از روی ناآگاهی و مطالعه کم است، به جای حلال کردن خون وی، و بار کردن انواع تهمت ها به او، و نیز بدنام کردن دین در ذهن انسان ها جهان، مقابله علمی بود! او را به ده جلسه مناظره علمی دعوت می کردند تا مردم به عمق ذهن او پی ببرند و خودبخود به سمتی که خود میخواهند گرایش پیدا کنند! بهتر نبود؟!

    با سلام دوباره:

    استاد ضمن پاسخی که به نقد جناب بازرگان داده اند مجددا و این بارقدری آمیخته با دلخوری تصریح می کنند : ازایشان خود تعبیر را نخواهیم که وظیفه ایشان صرفا همان آوردن نطریه تعبیر رویاها بوده و کار تعبیررا باید به معبرین سپرد ( مندرج دربند آخر پاسخنامه) اما اگر دلخورتر نمی شوند به عرض برسانیم که این پاسخ قانع کننده نبود. اگر نه همه کتاب، دست کم یک سوره یا حداقل یک آیه را تعبیر کنید ببینیم کارکرد نظریه در حیطه عمل چگونه است! اما شدنی نیست، زیرا :
    تعبیر نیز به روانکاوی می مامند، باید هم علم آن باشد هم عالم به آن و هم مورد آن، که این هرسه را در روانکاوی می توان یافت اما در کار تعبیر، نه علم تعبیر خواب هم اکنون موجود است (اگر قبلا هم بوده چیزچندانی که قابل وثوق باشد به ما نرسیده) و وقتی علمی نیست پس عالم به آن هم نیست و از همه مهمتر مورد آن نیز(که همان شخص خواب دیده باشد) در دسترس نمی باشد. اگر گفته شود قرآن که همان شرح خوابهاست در دسترس است باید گفت این نیز چون روانکاوی عملی حضوریست و روانکاوی/خوابگذاری از راه دور نداریم!
    مگر هرگاه در خواب مثلا آب یا آتش یا غیرو دیده شود الزاما تعبیری ثابت و یکسان دارد؟ این بستگی به روحیات فرد خواب دیده و جزئیات دقیق آن خواب -بی کم و کاست- خواهد داشت که ما البته بدان دسترسی نداریم….لذا چنین چیزی از اساس ناممکن.

    اما در فرازی دگراستاد فرموده اند: مگر رویا نمی تواند حق باشد؟ و اینکه: رویاهای صادقه و صالحه یک از چندین جز نبوت است.
    چه فرقی بین رویای صادقه و غیر آن وجود دارد؟ نه اینکه رویای صادقه باید عینا رخ دهد و درواقع تعبیر آن ، خود آن باشد؟ که اگر چنین است پس چه جای جدال؟ همان توصیفات قرآنی را باید عینا بپذیریم و تمام! وقایع مربوط به گذشته آن رخ داده و مابقی هم در آینده از راه می رسد….پس دیگر تعبیر چرا؟
    اما اگر رویای صادقه ، آن تعریف را ندارد و کماکان نیازمند تعبیر، آیا نباید شخص پیامبر برای جلوگیری از انحرافات بعدی، خود تعبیر آنرا بیان می کرد؟ رسول الله که به واقع اولین مفسر کتاب هم بوده از قرار معلوم در تفسیر آیات مثلا مربوط به قیامت، همان مطالب را شرح و بسط بیشتر می داده و نه” تغییر ماهوی” و این یعنی تعبیر آن خود آن است نه چیز دیگر.
    می ماند یک احتمال و آن اینکه: شخص نبی نیز آنچنان خود محو رویای خود می شده که از تعبیر غافل وآنرا واقعی می پنداشته و لذا نیازی به تعبیر نمی دیده و عین خواب را بیان می کرده است….درحالیکه هم خود ایشان و هم مومنان به رسالتش اساسا باید نه به خود خواب، که به تعبیر آن بنگرند چراکه این تعبیر آنست که قرار است رخ دهد (یا در گذشته رخ داده) ولی با این اوصاف که گفته آمد هم اکنون دیگر هیچ راهی به درک تعبیر درست آن خوابها نداریم.
    اما آیا دکترنمی خواهند به ما بگویند: اینها رویاهایی هر چند شگفت و بدیع ، ازسر خیرخواهی و بی منت وهم صادقانه (در بیان، نه صادقه در واقع)، ولی به راستی همان رویایی بیش نبوده است…………………