چراغ یا ترمز ؟ گزارش ویژه دبستان / 28 سال از تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی گذشت

• دسته: آرشیو اخبار و گزارشها

 دبستان – فرهنگ و هنر  «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران بوجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی».بنیانگذار انقلاب اسلامی اینگونه در پیام نوروزی سال1359 ایدئولوژی نظام نوبنیاد اسلامی در ایران را در خصوص دانشگاه ها بیان کردند.

در حالی که حدود 2سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت دانشگاه های کشور به محل اصلی نزاع تفکرات گوناگون پیرامون حکومت جدید در ایران بدل شده بود.دانشگاه هایی که در اواخر حکومت پهلوی کانون مبارزه بر علیه رژیم بودند،پس از انقلاب نیز قالب سیاسی خود را حفظ کرده و تا بدانجا پیش رفته بودند که دیگر از مکانی برای علم آموزی به محلی برای جنگ افروزی تغییر ماهیت داده بودند.

کمتر از یکماه پس از پیام نوروزی امام خمینی،در جریان سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دانشگاه تبریز،600 نفر از کسانی که خود را “دانشجویان مسلمان” می نامیدند ساختمان دانشگاه را به تصرف درآوردند تا به پاکسازی دانشگاه از وجود عناصر وابسته به رژیم سابق بپردازند.

3روز پس از آن اعضای شورای انقلاب پس از دیدار با رهبر انقلاب طی بیانیه ای به تمامی گروه های سیاسی هشدار دادند که تا 3روز آینده می بایست به فعالیتهای تمامی دفاتر خود در دانشگاه های کشور خاتمه دهند.

در آن زمان هژمونی گروه های چپ در دانشگاه ها سبب شده بود تا فرمان شورای انقلاب با عدم تمکین این گروه ها مواجه شود.گروه هایی از قبیل چریکهای فدایی خلق،مجاهدین خلق،راه کارگر،پیکار،مبارز و پیشگام.

این عدم تمکین به مجادلات فراوان همراه با کشته و زخمی شدن بسیاری از دانشجویان در دانشگاه های کشور انجامید.گروه های “چپ” و شورای انقلاب در زمان این درگیری ها هر دو دیگری را به “ضدانقلابی” بودن متهم می کردند.

در پایان ضرب الاجل شورای انقلاب اما درگیری در دانشگاه های کشور به اوج رسید و فرجام این درگیری ها به خروج نیروهای چپ از دانشگاه ها انجامید.

یکماه پس از آن “ستاد انقلاب فرهنگی” با حکم امام خمینی آغاز بکار کرد.ستادی که اگرچه بعدها به “شورای عالی انقلاب فرهنگی” تبدیل شد اما در طول مدت زمان فعالیت خود حواشی بسیاری را رقم زد.

سالها بعد بسیاری از مخالفان وظیفه اصلی اعضای این ستاد را تصفیه دانشگاه ها و اخراج دانشجویان و اساتید در مسیر “اسلامی کردن” دانشگاه ها و تعطیلی مراکز علمی عنوان کردند در حالی که تعدادی از اعضای آن ستاد وظیفه اصلی خود را “بازگشایی دانشگاه ها” می دانستند.

« اینشتین می گفت ” دشوارترین کار برای انسان فکر کردن است”، و این سخن حقی ست و به همین لحاظ باید به هوش بود که برای رهایی از این دشوارترین کار،انسانهای آسان گیر و راحت طلب بهترین و موجه ترین بهانه را خواهند تراشید.یکی از آن راها برای فرار از این کار دشوار عبارت است از لقب نهادن بر چیزی و خود را از تفکر درباره آن خلاص کردن.اگر در عرصه سیاست چنین امری مجاز باشد در عالم تفکر مطلقا ممنوع است…».

یکی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی در سال 1360 در سالگرد تاسیس آن ستاد،سخنرانی خود در دانشگاه تهران را با این جملات آغاز کرد.

مراد عبدالکریم سروش از این سخنان در ادامه مشخص شد.آنجا که او با اشاره به اسلامی کردن دانشگاه ها و تغییر و تحول در علوم انسانی گفت ؛« ما نمی خواهیم در این سرزمین و در ظل جمهوری اسلامی آنچنان ماجرایی که بر سر گالیله آمد تکرار شود.یعنی نمی خواهیم در این سرزمین مذهب ترمز علم باشد.ما می خواهیم که علم و مذهب با یکدیگر ارتباط تنگاتنگ داشته باشند و این ارتباط از قبیل ارتباط چراغ با ماشین باشد،نه ترمز با ماشین…آیا ما به رشد معرفت علی الاصول عقیده مندیم یا نه؟ بنای ما بر این است که به منزله ی چراغ عمل کنیم یا به منزله ی ترمز؟».

داستان “چراغ و ترمز” اما در میان دیگر اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به همین شیوه دنبال نمی شد.اعضای این ستاد که با حکم امام خمینی بکار گمارده شده بودند عبارت بودند از ؛ “حسن حبیبی،محمدجواد باهنر،مهدی ربانی املشی،شمس آل احمد،عبدالکریم سروش،جلال الدین فارسی  و علی شریعتمداری”.

بنیانگذار انقلاب اسلامی در فرمان تشکیل این ستاد چنین نگاشته بود ؛ « به حضرات آقایان محترم محمد‌جواد باهنر، مهدی ربانی‌املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس‌ آل‌احمد، جلال‌الدین فارسی و علی شریعتمداری مسئولیت داده می‌شود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحبنظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیلکرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه‌ریزی رشته‌های مختلف و خط مشی فرهنگی آیندة دانشگاهها، براساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده‌سازی اساتید شایستة متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند».

طبق فرمان امام ستاد انقلاب فرهنگی با دعوت از تعدادی از دیگر صاحبنظران به تشکیل جلساتی پرداخت تا از خلال آن طرحی اجرایی برای تدریس و تحصیل در رشته های علوم انسانی در دانشگاه های کشور تدوین شود.

در همین راستا حوزویان نیز وارد میدان شدند و با تشکیل دفتر همکاری حوزه و دانشگاه این همکاری میان اهالی حوزه و دانشگاه و البته اعضای ستاد انقلاب فرهنگی آغاز شد.

اهالی حوزه با ارائه طرحی تحت عنوان “بازسازی علوم انسانی” طی مشورت با اساتید منتخب دانشگاه مشغول نگارش کتابهای درسی دانشگاه ها شدند.اما آنچه در عمل نمایان شد عدم تعریف،تحلیل و تفسیر واحد میان حوزویان به زعامت مصباح یزدی و دانشگاهیان از مقوله “اسلامی کردن علوم انسانی” بود.

اصرار روحانیون بر تغییر کامل محتوی دروسی از جمله جامعه شناسی،اقتصاد،حقوق،روانشناسی و تعلیم و تربیت سبب شده بود تا طرف مقابل از آنها جایگزین این علوم را در راستای “اسلامی شدن” طلب نماید.مطالبه ای که سرپرست وقت برنامه ریزی بخش علوم انسانی ستاد انقلاب فرهنگی درباره آن چنین می گوید؛« ما برای جلب تفاهم به قم رفتیم. به دیدار آقای منتظری رفتیم و درخواست کردیم افرادی را معرفی کنند که در کمیته شرکت کنند تا بحث کنیم و معلوم شود اسلامی کردن چیست؟ در خود ستاد هم کمیته‌ای تشکیل دادم با تعدادی از روحانیون مانند آقایان محمدی گیلانی، جوادی آملی و چند نفر دیگر به اضافه چند نفر از دانشگاهیان مانند دکتر سروش، شریعتمداری و جلال الدین فارسی. در آنجا بحث می‌کردیم که برای اسلامی کردن علوم انسانی چه بکنیم. نتیجه این جلسات آن بود که ما فهمیدیم آقایان روحانی هیچ برنامه خاصی در این زمینه ندارند».

اینگونه بود که سخن عبدالکریم سروش در مراسم سالگرد تاسیس ستاد انقلاب فرهنگی برای عده ای که سودای”تاسیس علوم انسانی جدید” را در سر داشتند به اثبات رسید که نمی توان تنها با “لقب نهادن بر چیزی، خود را از تفکر درباره آن خلاص کرد.”

تاسیس علوم انسانی در طی چند ماه و با برگزاری چند سمینار و جلسه اگرچه از ابتدا از محالات بشمار می رفت اما عده ای برآن بودند تا با شور انقلابی مشت محکمی به دهان محالات علمی و عقلی بکوبند. سروش در همان سخنرانی گفته بود ؛«مسئله چنان ساده نیست که فکر کنیم علوم انسانی به خوراک می ماند که بگوییم ما نوع غربی یا شرقییش را دوست نداریم و یکی برای خودمان اینجا می پزیم…اگر کسانی گمان کنند که ستاد انقلاب فرهنگی یا هر سازمان دیگری –رسمی یا غیر رسمی – قادر به خلق علم اند و می توانند دستور دهند تا علمی سبز بشود از علم ناشناسی است…نمی توان کمیته ای را گماشت و عده ای را مامور کرد که بنشینند و قبل از اینکه علم به مرحله توزیع و مصرف برسد بسنجند و ببینند که کجایش درست و کجایش دروغ است و بعد اجازه بدهند که به بازار فرستاده شود.چنین چیزی امکان ندارد».

درهای دانشگاه های کشور اما پس از “انقلاب فرهنگی” بار دیگر باز شد اما درهای مشکلات علوم انسانی در ایران هنوز هم بسته مانده است.

آیا می توان این در بسته را با بسته های دستوری و بخشنامه های سیاسی بازگشایی کرد؟عبدالکریم سروش که روزگاری با حکم امام خمینی به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شده بود امروز از مطرودترین افراد نزد مسئولان جمهوری اسلامی بشمار می رود. اما آیا نظرات او که 31 سال قبل “درباره علوم انسانی ” ارائه شده بود نیز به همان اندازه مورد طرد است؟

او گفته بود ؛«برای خلق و رشد علوم انسانی چه باید کرد؟…راه آن است که پژوهندگان ما کسانی باشند که سرزمین ذهنشان و گلستان ضمیرشان مالامال از عطر و بوی معرفتهای الهی باشد و اینان نه بطور سطحی بلکه با اطلاع عمقی از علوم انسانی به کار خلق و کشف تولید و تولید این علوم بپردازند.آنچه اینان تولید کنند یقینا علوم انسانی اسلامی خواهد بود.اسلامی بودن معنایی غیر از این ندارد.در یک سرزمین اصیل اسلامی هرچه که بروید اسلامی است.وظیفه ما این است که فضا را اسلامی کنیم…اصل اساسی در تولید علوم انسانی عبارت است از بوجود آمدن این خاک حاصلخیز در سرزمین ضمیر متفکران و عالمان علوم انسانی در این دیار».

با اینهمه شورای عالی انقلاب فرهنگی 28 سال پس از تاسیس،همچون سلف خود “ستاد انقلاب فرهنگی”، درپی “اسلامی کردن دانشگاه ها” ست و این شورا با مصوبه اي در جلسه 650 مورخ 1388/7/21  “شوراي تخصصي تحول و ارتقاي علوم انساني” را در همین راستا تاسیس نموده است.

Share

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.