بهشت با طعم تازیانه (1)

• دسته: مقالات

عبدالکریم سروش

یکم: مائده‌های زمینی اگر نیست، تازیانه‌های بهشتی که هست!

این شعار حکیمانه حاکمان ماست! می‌گویند شما را با شلاق به بهشت می‌بریم تا آنچه را اینجا از شما دریغ داشته‌ایم، آنجا به شما بدهند!

من با این شعار صمیمانه همدلم و از حسن روحانی رئیس جمهور محترم، شرافتمندانه می‌خواهم که با آن موافقت کند که: «سهل است تلخی می در جنب نوش و مستی»! اندکی زنجیر و زندان کجا و انبوهی حور و غلمان کجا؟ نه تنها با آن شعار شیرین موافقم بلکه خواستار توسعه و تعمیم آن هم هستم. و لذا توصیه‌ای دارم که آن را تکمیل می‌کند و آن عبارتست از «تعمیم تئوری تازیانه»! چرا فقط روحانیان حاکم شلاق به دست گیرند و جسمانیان (مردم) را به بهشت برسانند؟ مردم هم باید به تکلیف دینی خود عمل کنند و تازیانه‌ی تأدیب به دست، روحانیان را به روضه رضوان برسانند. و بالاخص در ماه مبارک رمضان که درهای جهنم بسته و دیوان در زنجیرند، انجام این وظیفه شرعی را جدّی‌تر گیرند. مگر روحانیان جای تضمین شده در بهشت دارند که بر «دوزخیان» دل می‌سوزانند؟ مگر هر کس نامش جنّتی است، اهل جنّت است و مگر هر کس اسمش علم‌الهدی است، اهل هدایت است؟ هدایت به ضرب شلاق، اگر نیکوست برای همه نیکوست. زور و زندان اگر حور و غلمان می‌آورد، بگذار برای همه بیاورد!

روحانیان حاکم ما البته همه گفتار و رفتارشان نیکو و الهی، و عین صواب و ثواب است. فقط یک عیب کوچک دارند که آن هم انشاءالله زدودنی است و آن اینکه خود را از احکامی که صادر می‌کنند، مستثنا می‌شمارند. شکّی نیست که این نه از سر نخوت و رعونت و مالیخولیای قدرت، بلکه از روی غفلت است، و امید هست که با «تعمیم تئوری تازیانه»، آن هم رخت ببندد و آنان هم سر از بالش غفلت بردارند و با دیدن تازیانه به‌دستان بهشت‌ فروش، خواب از دماغشان بگریزد و میوه مواعظ مشفقانه‌شان در همین دنیا در دامانشان فرو ریزد. امیدوارم که «دوزخیان» هم بر این غافلان بی‌تقصیر شفقت ورزند و بهشت با طعم تازیانه را به آنان بچشانند و به سعادت سرمدی شان برسانند.

تأسیس وزارت «امر به معروف و نهی از منکر» هم که از آرزوهای برنیامده جمهوری اسلامی است، کار مبارکی است، به شرط آنکه آمران و ناهیان، رهبران و حاکمان را نشانه گیرند و تیر نهی و نقد را از کمان وزارت بر حکومتیان روانه کنند. منکر هم در شراب و رباب خلاصه نمی‌شود. افترا و قتل عام و شکنجه و حصر و استبداد و تجاوز و غارت بیت‌المال و… هم ازمنکرات ننگین و سنگین‌اند که جز از حکومتیان ساخته نیست. پیداست آنکه قدرت بیشتر دارد، مستعد رذالت بیشتر و لذا محتاج امر و نهی غلیظ‌تر است

سلامت آن وزارتخانه هم در مردمی بودن اوست، نه در حکومتی بودنش. عجبا که این وزارتخانه مردمی را (که نامش در جهانِ جدید مطبوعات و رسانه‌هاست و کارش نقد  و عفونت زدایی)، حکومتیان ،ناگشوده بستند و بر آن قفل تعطیل نهادند و حالا می‌خواهند شیپور را باژگونه و از سر گشادش بنوازند و تازیانه را به دست کسانی بدهند که خود مستحق تازیانه‌اند، و نهی از منکر را به کسانی بسپارند که خود مستعد آفات و آلوده‌ی منکرات‌اند. ماهی از سر تا به دم گندیده است و خانه از پای‌بست ویرانست و خواجه در بند نقش ایوان است!

اسلامی کردن علوم انسانی هم ازین مقوله است. شایسته است که روحانیان آنرا از علوم حوزوی آغاز کنند و بر همه آنها سر تا پا جامه اسلامیت بپوشانند، و شیوه اسلامی کردن علوم را به دیگران هم یاد بدهند واوّل سراغ فلسفه بروند. چرا فلسفه مسمّا به اسلامی محتاج «اسلامی» کردن نباشد؟ یا علم اصول و علم تفسیر و علم تاریخ و علم اخلاق و…

مگر مبانی علم اصول و مباحث الفاظ را از قرآن گرفته اند؟ مگر علم اخلاق حوزوی و «اسلامی» بر علم النّفس افلاطونی و حد وسط ارسطویی بنا نشده است؟ چرا فقط دست تطاول به جامعه شناسی و روانشناسی مدرن گشوده اند وخواهان رفوی پارگی آنها به سوزن اسلام شده اند؟ ابتدا سوزنی به خود زنند و سپس درفشی بدیگران.

دوم: رعونت روحانیان و فردوس‌ فروشی اجباری‌ شان ظاهرا بی ‌پیشینه و پشتوانه نیست.از پیامبر علیه‌السّلام آورده‌اند که به جمعی از اسیران زنجیری نگریست و گفت: «عَجبتُ مِن قومٍ یُجَرّون اِلی الجَنةِ بالسَّلاسل وَ الاغلال…» (در شگفتم که قومی را با زنجیر به بهشت می‌برند). کتب صحاح اهل سنّت (بخاری و مسلم) بر صدق این روایت گواهی داده‌اند و آن را در زمره منقولات معتبر نشانده‌اند و این گمان را دامن زده‌اند که گویا بنیانگذار آیین اسلام نیز بهشت را به ضرب زنجیر و به ناخواه در گردن مردم می‌کرده است!

صورتبندی جلال‌الدین بلخی از این روایت دیدنی و شنیدنی است. وی به سحر بلاغت و شهد عبارت، چنان وامی‌نماید که گویی گفت‌وگویی نهان میان پیامبر و اسیران می‌رفته است و پیامبر که اعتراض پوشیده‌ی اسیران را می‌شنیده، پاسخشان را در دل می‌داده است. اسیران را که بر پیامبر عرضه می‌کنند، لبخندی بر لبش می‌نشیند. گمان می‌برند وی به فتوحات خویش غرّه است و بر ذلّت اسیران می‌خندد! با خود می‌گویند دانستیم که او هم مرد خدا نیست و دلبسته همین دنیاست:

پس بـدانســتیــم کــو آزاد نیست

جز به دنیا دلخوش و دلشـاد نیست

 

ورنه چون خندد که اهل آن جهان

بـر بـد و نیـک‌انـد مشـفق مهربان[1]

 

پیامبر به فراست درمی‌یابد و زیر لب می‌گوید:

 

زان نمی‌خندم من از زنجیرتان

کـه بکـردم ناگـهان شبگیرتان

 

زان همی خندم که با زنجیر و غلّ

می‌کِشمتان سوی سروستان و گُل[2]

 

تعجب و تبسّم من از آن روست که شما در این واقعه، غلّ می‌بینید و من گُل! شما اسارت می‌بینید و من آزادی! شما رنج می‌بینید و من گنج! و ادامه می‌دهد:

 

زان همی بُرَّم گلویی چند تا

زان گـلوها عالمی یابـد رها[3]

 

حتی قصاص و جهاد من هم برای آن است که خونی را بریزم تا خون‌های بسیار ریخته نشود، چند تن را در بند کنم تا عالمی آزاد شود!

جلال‌الدین در این دیالوگِ برساخته، به قلب پیامبری می‌زند و جوهر آن را که الهام وآزادگی و شفقت بر خلق است،‌ آفتابی می‌کند و دامن مرد الهی را از جهانگشایی و دنیاطلبی و مردارخواری پاک می‌سازد. از جهاد و غزا هم تفسیری مشفقانه و آزادی‌بخش به دست می‌دهد و پاکسازی سبیل سعادت را غایت آن وامی‌نماید. جلال‌الدین البته نیک می‌داند که پیامبری که کارش جز «ابلاغ پیام»[4] نیست و فقط برای بیم‌دهی و مژده‌رسانی[5] آمده است، در گردن کسی زنجیر نمی‌کند تا او را به بهشت برساند. او می‌داند که ایمان مجبورانه به پشیزی نمی‌ارزد. می‌گوید طنز واقعه را ببینید که اسارت، مقدمه آزادی شده است و از غُل، گُل می‌روید.

 

عبدالکریم سروش

رمضان المبارک 1435 ـ تیرماه 1393

 

 

[1] . مولاناجلال‌الدین محمّد مولوی، مثنوی معنوی، به تصحیح عبدالکریم سروش،‌ انتشارات علمی و فرهنگی،‌ تهران 1376، دفتر سوم، ابیات 4523 و 4524.

[2] . همان، ابیات 4576 و 4577.

[3] . همان، بیت 4554.

[4] . وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ(النور، 54 ؛ العنکبوت، 18 ؛ التغابن، 12 و…).

[5] . رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (النساء، 165).

Share

14 دیدگاه »

    جانا سخنی از دل ما مي گويي
    ای کاش گوش و چشمِ حاکمان ِکر و کور و مستبد ايران براين نامه ها و نوشته ها ، حداقل اندکی باز مي شد . ولو فقط اندکی . نه بيشتر .
    چرا که اگر در خانه کس باشد يک حرف هم بس باشد .
    خداوند را بخوانيم تا دراين ايام مبارک و پر قدر ، در و پنجره های مالکان مستبد را از هر مذهبی که باشند ( چه شيعه و چه سنی و …چه لامذهب ..) چه از نوع ولايت مطلقه و چه از جنس داعش و چه … را پر از قفل و بند و روزنه های باريک و تنگنای اهل آزادگی و اهل درد و واهل قلم را رو به باغ رضوان تواضع بگشايد .

    رنده باشی استاد بسیار پر معنی و زیبا بود …

    با سلام
    خدا می داند این گزاره که «مردم را به زور شلاق نمی توان به بهشت برد»، یک حرف دروغ و صد درصد سیاسی است که آقای روحانی زده و فقط مصرف تبلیغاتی و ژورنالیستی دارد! من خودم لیسانسم را در دانشگاه مذاهب اسلامی در خیابان فلسطین گرفتم و چهار سال هر روز از وسط چهار راه ولیعصر می گذشتم، اما والله دریغ از یک ماشین گشت و بگیر و ببند و حتی در حد تذکر، من که ندیدم. در حدی که در دل می گفتم خدایا پس چرا در نظام اسلامی کسی حتی بدحجابترین و ساختارشکن ترین افراد را هم امر به معروف و نهی از منکر لسانی نمی کند!
    الان هم در دولت آقای روحانی چیزی تغییری نکرده؛ یعنی هیچ کس جرات نمی کند در جامعه به کسی بگوید بالای چشمت ابروست و بعضی دخترها هر جوری که دلشان می خواهد لباس می پوشند و آرایش می کنند و کاملاً آزاد (اسیر در چنگال خودنمایی و شهوت پرستی و نفس پرستی) هستند.
    حال جالب است که آقای روحانی و شما می گویید در ایران مردم را با زور و شلاق می خواهند به بهشت ببرند!!! با این تصویر فضایی و موهوم و به دور از واقعیت عینی جامعه و خنده داری (برای ما که در تهران از نزدیک، اوضاع بی بند و باری و هموار شدن راه جهنم و بردن زوری به جهنم! را می بینیم ) که شما ترسیم می کنید،هر کسی که ایران را در حال حاضر ندیده باشد، خیال می کند سر هر چهارراه یک مامور با گرز و داسو چنگک و چاقو و قمه ایستاده و به زور می گوید روسریت را بکش جلو و با کتک سر آنها چار می کنند!!! واقعا از شما بعیده. یک روشنفکر باید از فضای عینی جامعه تصویر و درکی واقعی و ملموس داشته باشد. مقاله ای که شما نوشته اید، ناظر به طالبان و داعش است! نه ایران واقعی در حال حاظر! برای اینکه آزاد بودن مردم در سطح جامعه (در حوزه سیاست بحث دیگری است) را ببینید، کافی است به یکی از دوستانتان که در تهران است بگویید در میدان تجریش و خ پاسداران و ونک و ولیعصر چند قدم بزند تا ببیند، تیپ هایی که ایرانیها می زنند، شاید در نیویورک و واشنگتن هم پیدا نکنید! حالا شما می فرمایید با شلاق و زور مردم را بهشت می برند؟؟؟!!!
    اگر وقت داشتید و پاسخی هم دادید ممنون میشوم.
    با تشکر

    با سلام به آقای سعيد
    به شما پيشنهاد مي کنم بيانات آقاي علم الهدی امام جمعه ی مشهد را از نظر بگذرانيد .

    خطاب به آقای سعید – خود صدای سیمای رسمی جمهوری اسلامی می گوید گشت ارشاد در سراسر کشور مستقر است و با بدحجابان با قاطع ترین روش ممکن برخورد می کند اما مثل اینکه آقای سعید حتی این حرف صدا و سیما را مثل بقیه حرفها دروغ می پندارد که به جای اتکا به اطلاعات رسمی به تجربه های شخصی استناد می کند . ما سخنان صدا و سیما را تا این حد راست می دانستیم اما با این حرف سعید متوجه شدیم حتی این اعتماد حداقلی هم جای تردید دارد . شما که حوادث عینی امروزی را انکار می کنید و دیده را نادیده می کنید چگونه ممکن است پس از خواندن مذاهب اسلامی ، درباره 1400 سال پیش درست ببینید و راست بگویید و حرف قابل اعتمادی بزنید .
    هر درونی که خیال اندیش شد – چون دلیل آری خیالش بیش شد

    با سلام و تشکر از دوست عزیزی که به این حقیر تذکر دادند بیانات آقای علم الهدی را از نظر بگذرانم.
    بنده – به اقتضای رشته درسی خودم- تقریبا از سخنان و مشی فکری ایشان و بزرگتر از ایشان که از جایگاه علمی بالاتری برخوردار هستند آگاه هستم و به طور کلی در زمینه جریان های فکری حال حاضر ایران مطالعاتی دارم.
    اولا من نگفتم که در سراسر ایران هیچ کسی هیچ حرف تند و اشتباه و غیرمنطقی نمی زند! در کجای دنیا همه مسئولین و تمام اهل علم و تحلیل، در مسیر اعتدال مطلق گام بر میدارند؟!
    ثانیا مگر هر امام جمعه ای و هر عالمی، هر حرفی می زند و هر طرح و ایده ای مطرح می کند، عینا در جامعه پیاده می شود؟ مگر دولت و مسئولین گوش به فرمان ایستاده اند تا هر آنچه که ایشان می گویند، فورا اجرا و پیاده کنند؟ بنده از نظر میدانی به این مساله نگاه کردم و نگفتم در مقام نظر و سخنرانی و کتاب، هیچ کس حرف خلافی نمی زند و ایده تند و خشونت آمیزی ندارد، تا شما بفرمایید بنده سخنان ایشان را از نظر بگذرانم!
    لطفا دقت بفرمایید
    عرض بنده این بود که از آن جهت که هدف وسیله را توجیه نمی کند، باید سعی کنیم صادقانه و واقع بینانه صحبت کنیم و امور را همانطور که در واقع هست به تصویر بکشیم. اینکه در مقام نظریه پردازی و فکر و اندیشه، چه مباحثی مطرح می شود، یک بحث است، و اینکه الان در جامعه و در مقام عمل و واقعیت، وضعیت به چه شکل است، بحث دیگری است. نمی دانم شما در کدام شهر و محله زندگی می کنید اما دوست دارم صادقانه – به گونه ای که در قیامت هم بتوانید از این حرفتان دفاع کنید – بفرمایید آیا در کوچه ها و خیابانهای ایران، وضع به گونه ای است که مردم را با زور و شلاق و خشونت و کتک، می خواهند به بهشت ببرند؟! آیا در سینماها، کافی شاپ ها، پارک ها، بازارهای خرید، نمایشگاه های سالانه کتاب بویژه در مصلای تهران، اداره جات، دانشگا ها و سایر اماکن، کسی مزاحم مردم می شود؟ اصلا شما ماموری می بینید تا اینکه به کسی تعرض هم بکند؟!، چه برسد به اینکه با زور و خشونت و شلاق بخواهند مردم را به کاری وادار کنند؟!!! بگزریم از استثناها، که در همه جای دنیا هست مثل برخورد خشنی که پلیس آمریکا با مردم این کشور دارد؛ البته این طبیعی است در جامعه ای که هفت تیر مثل نقل و نبات در دست مردم آن است.
    به هر حال اگر شما جاهایی را سراغ دارید که شلاق و زور حاکم است، نام ببرید تا همه بدانند و از این جهل بیرون بیایند.
    البته من خودم از این وضع بی تفاوتی که مختص به دوره آقای روحانی هم نیست و در دوره آقای احمدی نژاد هم همین طور بود، ناراحتم. همیشه باید از افراط و تفریط دوری جست. نه دیدگاه بسته و بگیر و ببند و تنگ نظرانه قابل قبول است و نه این دیدگاهی که با بی تفاوتی از کنار مسائل فرهنگی می گذرد و کوچکترین اقدام در جهت احیای ارزش ها را، خشونت و زور و شلاق و استبداد تلقی می کند.
    نظام اسلامی اگرچه نباید به زور سرنیزه (مثل طالبان و القاعده و داعش؛ که با پول و سلاح و حمایت آمریکا و اروپا و متحدان عربی آنها در منطقه مثل عربستان سعودی بوجود آمدند و همچنان به حیات تروریستی خود ادامه می دهند و اینترنت پر است از تصاویر سربریدن ها و زنده زنده سوزندانها و جگر خام خوردن های آنها) مردم را به راه خدا و سیره اخلاقی و رفتاری پیامبر اکرم (ص) دعوت کند، اما از طرفی درباره سعادت ابدی و به کمال رساندن آنها مسئول است! یعنی وظیفه دارد بستر و محیطی سالم و ارزشی را فراهم کند، تا مردم با اختیار و میل خودشان راه بهشت یا جهنم را انتخاب کنند. نه تنها نظام اسلامی بلکه من و شما هم در حد خودمان نسبت سعادت و شقاوت دیگران مسئولیم و نمی توانیم بی تفاوت باشیم. در اسلام (بعنوان یک دین اجتماعی) به من چه و به تو چه جایی ندارد، در عین اینکه حریم ها و حدود باید محترم شمرده شوند.
    «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»/ سوره لقمان، آیۀ 17.
    آیا می توان به این توصیه حضرت لقمان (ع) به فرزندش و همه فرزندان تاریخ از جمله من و شما، در حوزۀ فردی عمل کرد، اما در حوزۀ اجتماعی آن را زیر پا گذاشت و نسبت به آن بی تفاوت بود؟!
    برای اینکه نشان بدهم من در مقام توجیه امور و دفاع غیرمنطقی و کورکورانه و متعصبانه از جمهوری اسلامی نیستم، آشکارا می گویم مثلا بر قیمت اجناس، نظارت صحیحی در ایران صورت نمی گیرد و اساسا عنصر نظارت در ایران ضعیف است، وقتی هم بعنوان مثال گرانفروش یا محتکری را هم پیدا کنند او را 100 هزار تومان جریمه می کنند!!! خوب معلوم است او که ده ها میلیون از بابت گرانفروشی سود کرده است، راحت 100 هزار توامن می پردازد و دوباره به کار خود ادامه می دهد و به سیسم نظارتی هم میخندد.
    پس اگر کسی در مقام انتقاد بگوید نظارت و بازرسی درباره اجناس و مایحتاج مردم در ایران بسیار ضعیف است و مردم از این مساله رنج می برند، من او را تایید می کنم و از او تشکر هم می کنم اما در این مساله که مردم را در ایران به زور شلاق و خشونت می خواهند به بهشت ببرند و اسلام را به زور به خورد مردم بدهند، صددرصد مخالفم و این حرفا را یک حرف کاملا سیاسی و برخلاف واقعیت عینی و ملموس جامعه ایران می دانم.
    با تشکر

    سلام و درود بر شما سروش هدایت و بر آزادگی تان و بر تاخت تان بر قدرت و توتالیترو پروپگانداهای قدرت…

    ای کاش در ایران می بودید تا در عقب شما نماز می گزاردیم و خطبه های شما می شنیدیم و از عقاب هدایت گران جهنمی امروزه در امان می ماندیم.

    سلام مجدد به آقای سعيد
    صميمانه آرزو دارم قرين نامتان سعادتمند باشيد چرا که کلمات شما نشان از وجود دغدغه های ارزشمندیِ انسان و سعادت و کمال اوست که از نظر بنده اين دليل کافی است برای اينکه بفهميم به درستی در اينجا مخاطب يکديگر شديم .
    ساکن هر جا که باشيم اين نکته قابل انکار نيست که همزبان ، همنوع ، و هموطن هم هستيم پس آنقدر نقاط اشتراک در همين چند نقطه هست که ارزش اين را داشته باشد که نسبت به گفته هايمان مسئول ( به همان معنا که شما گفتيد يعنی “خود راپاسخ گو ديدن – در قيامت ” – چه قيامت اخروی و چه قيامت دنيوی ) باشيم و اختلافات نظراتمان را با ديده ی احترام و تفاهم و انعطاف بنگريم نه تقابل و انجماد .
    ومتاسفانه اين مهم دقيقاٌ آن چيزی است که در حال حاضر در بين سران و مسئولان ما به سمت صفر ميل مي کند . مي گويم سران و مسئولان تا تصور نکنيد کلامم به جناح سياسی خاصی آلوده است ولی در عين حال در يک نکته ی بزرگ ديگر هم مشترکيم و آن اين که هم شما و هم احتمالاٌ اکثر قريب به اتفاق خواننده های اين سايت و اين مقاله که اندکی از واقعيت فعلی و عينی ايران آگاهی داشته باشند هم قبول دارند که حقيقتاٌ فضای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه ی فعلی ايران آنقدر ناسالم هست که گاهی متاسفانه به قول شما بيشتر به جهنم نزديک مي شود تا به بهشت ( صرف نظر از واژه ی زوری بودن يا زوری نبودن ) تا اينجا ی مطلب اميدوارم روشن بوده باشد .
    و اما مفهوم زوری بودن يا نبودن چيزی نيست که نظر من ِ نوعی و يا تجربه ی شخصی شما آن را تصديق يا تکذيب کند . به نظر بنده منظور از ” زور ” در اين فضا و در اين مقال و يا حتی در کلام آقای روحانی همان ” اکراه ” است . که مقوله ای قلبی است که بخشی از آن فقط در حيطه ی هدايت خداوند يکتا ست و بخشی از آن هم در گرو کيفيت اجرای قوانين است که از نگاه عالمان و عادلان آگاه به زمانه ، نا عادلانه است يا عادلانه . علاوه بر اينکه در بسياری از موارد که صداقت حاکم باشد هر فردی خودش مي تواند بگويد که تا چه ميزان و چه سهمی از اجبار و زور را بر خود وارد مي بيند . .و واژه ی شلاق و … در واقع نشانه و سمبلی است که گاهی برای تاکيد و فهم مطلب بيان مي شود . که ای کاش فقط سمبل بود . ( آن قدر ها هم در محدوده ی سمبل نمانده و ) برای روشن تر کردن مطلب از شما سوالی دارم . آيا به نظر شما کسی که قوانين دينی را با ايمان بپذيرد با کسی که با اکراه تظاهر به داشتن آن کند ، به امر به معروف و نهی از منکر ، بازخورد و واکنش يکسانی خواهند داشت ؟ و آيا اعمال اين روش پرورش ريا و تظاهر و دروغ را گسترش نمي دهد؟ مگر نه اينکه هرم امر به معروف و نهی از منکر هم به پشتوانه ی روش و شرايط خردمندانه ی خاص خودش واجب و پسنديده است نه بر اساس جهل و تعصب و تقليد که خصوصاٌ برای جوانان و نوجوانان چه بسا نتيجه ی معکوس دهد .
    صرف نظر از علل و دلايل آن ، بر اهل تحقيق پيداست که تاريخ چند دهه ی اخير در جامعه ی ايران نشان از همين معکوس شدن هرم است .
    با اميد به اينکه افراد داخل اين هرم معکوس بيش از اينها رو به افزايش نباشند .
    ومن ا…توفيق

    جناب آقای دکتر خدا شما رو واسه ما نگهداره.باور کنید هر وقت نوشته ها یا سخنرانی های شما رو میخونم یا میشنوم روح و روانم صیقل پیدا میکنه.احساس میکنم فاصلم با خدا نزدیکتر میشه.ان شاءا… به حق این ماه عزیز خدا شمارو سالم و سلامت نگه داره.تورو خدا خیلی مراقب خودتان باشید.
    زیاده قربان شما

    همچون همیشه دعاگوی آن وجود عزیز هستم…
    مانا باشی گرامی استاد

    موفق وسربلند باشید استاد محترم. خداوند وجود شمارا حفظ کند

    سلام به همه عزیزان، وقتی که در نهج البلاغه حقوق متقابل حاکم و رعیت داریم، پس می توانیم نتیجه بگیریم که؛
    امر به معروف و نهی از منکر متقابل حاکم یا حاکمان و شهروندان هم داریم.%

    استاد بزرگوارسروش!
    من بعد از دقت زیاد ومطالعات پراگنده ادیان مختلف به این نتیجه رسیدم که خالق عالم هرگز و هیچوقت کسی را به عنوان پیامبر و کتابی را به عنوان کلام خدا به بشریت نفرستاده است. اگر کسی میگوید که او از طرف خدا فرستاده شده است، به پندار من دروغگو میباشد. به چند دلیل:
    1- خدا به انسان هوش و ذکاوت داده است و تعداد زیاد انسانها از عقل بهره مند اند. فرستادن پیغمبر به عاقل در تناقض با اعطای عقل می افتد.
    2- ما میدانیم که مردمان زیادی در نیم کره زمین مثل بر اعظم امریکا زندگی داشتند واز خود تمدن ارزشمندی هم بجا گذاشتند، که آثار آن بخوبی درمکسیکو و دیگر کشورهای براعظم امریکا موجود است. ایا خدا به نیم کره زمین پیغمبران فرستاده ونیم کره دیگر را فراموش کرده باشد. این خود با اوصاف خدای یکتا جور نمی آید.
    3- پیغمبر هرگز وبه هیچ عنوان با جنگ و غَذا و آنسان کشی همنوائی نمیداشته باشد. وظیفه پیغمبراگر پیغمبری فرستاده شده باشد، موعظه میتواند باشد، نه جنگ وزور. بودا و زرتشت چنین انسانهائی بودند. اما بازار شان چندان گرم نمیباشد.
    بحضور استاد بزرگوار به عرض میرسانم که اگر من غلط فکر میکنم، لطف فرموده مرا رهنمائی فرمایند. در اخیر به عرض میرسانم که من بوجود خالق یکتا قویا” ایمان دارم و باید عرض کنم که خدای من باخدای ادیان ابراهیمی فرق دارد. خدای من به هیچیک از مخلوق خود هدایت نداده است که اورا عبادت نمایند. او به عبادت کسی نیاز ندارد. خدای من فقط در زندگی انسانها نظم ومفیدیت را آرزو دارد . حتی همین نظم ومفیدیت راهم هدایت نداده است. فقط انسان با بکار بردن فکر و عقل خود باید آنرا انجام دهند. خدای من هرگز چیزی بنام دوزخ که انسانها در آن سوختانده شوند، ندارد…وغیره

    از مدیر سایت تقاضا میکنیم سخنرانی ها را با حجم کم بر روی سرور قرار دهند تا همه ی ایرانی ها بتوانند دانلود کنند. کافیست با یک برنامه ی تبدیل صوت ساده، Bit rate فایل صوتی را کاهش دهید.
    الان سخنرانی غربزدگی 67مگایت بود. و واقعا امکان دانلودش برای من و خیلی های دیگر نیست. لطفا رسیدیگی کنید.
    با تشکر.