زبان مدعیان روشنفکری: خام، ناتراشیده و نارسا
• دسته: آرشیو اخبار و گزارشهامحمد تاج دولتی
مناظره عبدالکریم سروش و داریوش آشوری در باره روشنفکری در ایران معاصر
سروش: روشنفکر با عامه سروکار دارد نه خواص… زبان روشنفکری و روشنفکران باید زبانی باشد که با ذوق عام تناسب داشته باشد. آشوری: «زبان باید کارآمد باشد و به درد بخورد.»
عبدالکریم سروش و داریوش آشوری دو تن از روشنفکران نامدار ایرانی هستند که یکی به دلیل سابقه فعالیت و محتوای آثارش لقب «روشنفکر دینی» و دیگری به خاطر پژوهشهایش در حوزه زبان و تالیف آثار تاثیرگذاری در زمینه فرهنگ و واژگان علوم انسانی لقب «روشنفکر سکولار» گرفتهاند.
بحث مشترک یا مناظره و پرسش و پاسخ سروش و آشوری، در روز یکشنبه اول ماه ژوئن در دانشگاه تورنتو، با موضوع «روشنفکری در ایران معاصر»، نزدیک به پانصد تن از علاقمندان آثار سروش و آشوری و نیز کنجکاوان بحث پیرامون «روشنفکری در ایران» را برای مدت بیش از سه ساعت گرد هم آورد.
این برنامه با کوشش کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو و بنیاد سهروردی ترتیب یافته بود و مدیریت مناظره و جلسه پرسش و پاسخ نیز بهعهده دکتر ویکتوریا طهماسبی، استاد مطالعات زنان در دانشگاه تورنتو بود. در آغاز جلسه داریوش آشوری و دکتر عبدالکریم شروش نظر خود را در باره «روشنفکری در ایران معاصر» ابراز کردند. سپس دو پرسش، که برآیند پرسشهای گوناگون ایرانیان، که از طریق اینترنت طرح کرده بودند، با دوطرف مناظره طرح شد و در بخش پایانی برنامه پرسش و پاسخ با حاضران در جلسه انجام شد.
داریوش آشوری حرفهای خود در باره موضوع مناظره را به مرور مختصری از تاریخ پیداش مفهوم روشنفکری در ایران اختصاص داد و گفت که: «برخورد ما با دنیای غرب و مدرن از آغاز قرن نوردهم و با جنگهای ایران و روس شروع شد. شکست ایران در این جنگها پرسشهای بزرگی را برانگیخت و رفته رفته آشنایی با بقیه قدرتهای اروپایی و اینکه چرا ما اینطور هستیم و آنها آنطور هستند طرح شد که تا زمان حاضر ادامه دارد.»
آشوری همچنین گفت که: «ایجاد دارالفنون سرآغاز آشنایی جدی ایرانیان با تمدن و علم و تکنولوژی و ایدههای مدرن است. جماعتی در ایران متوجه شدند که جهان دیگری بر مدار ارزشهای دیگری میگردد. این گروه نخست “منورالفکر” نامیده شدند که ریشه لغت از دوران روشنگری آمده بود و بعد از دوران جنگ دوم جهانی و رواج ایدئولوژی مارکسیسم، مفهوم “روشنفکر” رواج یافت.»
عبدالکریم سروش در شروع حرفهای خود اظهار داشت: «روشنفکران در شکاف میان سنت و تجدد پدید میآیند. وقتی جامعهای و فرهنگی پوست میاندازد و سنت خود را پشت سر میگذارد و از دریچه مدرنیته و ارتفاعی بالاتر بر سنت پیشین خود نظر میکند، ایدهها و اندیشهها و آموزههای تازهای پدید میآورد که اندیشههای روشنفکری نامیده میشود. روشنفکری همیشه در قیاس و تقابل با سنت معنا میشود و اگر جامعهای بر سنت خود پایدار بماند، روشنفکری در آن پا نمیگیرد. همچنین اگر تجدد پدید آید و نگاه و نظر بر تجدد از یک ارتفاع برتر و بالاتر صورت نگیرد، بازهم روشنفکری در آن جامعه تحقق نمیپذیرد.»
عبدالکریم سروش در ادامه بحث خود در تعریف روشنفکر و روشنفکری گفت: «روشنفکران رازدانند، به این معنی که راز تاریخی تحول جامعه و گذر از سنت به پسا سنت را درک میکنند و آنچه را که در اعماق فرهنگ و جامعه میگذرد به چشم نافذ میبینند و دیگران را که از آن بیخبرند آگاه و با آن آشنا میکنند. بنابر این تعریف، مصادیق روشنفکری در جامعه ما(ایران) را میتوانید ببینید و بفهمید که روشنفکری چیست و روشنفکر کیست.»
سروش در بخش دیگری از حرفهای خود تاکید کرد که: «نگاه کردن به سنت به معنای درآمدن از سنت است. شما همیشه وقتی میتوانید به چیزی نگاه کنید که از آن فاصله بگیرید و بیرون بیایید و ارتفاع بگیرید. در ادبیات گذشته ما سنت به این معنا که ما بکار میبریم بکار نمیرفته. اگر کسی از سنت بیرون نیافتاده باشد، هنوز به آستانه روشنفکری نرسیده و درک نکرده که جهان او عوض شده و دوران او تغییر کرده است.»
عبدالکریم سروش مفهوم کلی سنت را نمیپذیرد و معتقد است: «سنت را باید جزء به جزء کرد. سنت یعنی فلسفه سنتی، اخلاق سنتی، علم سنتی، دین سنتی و هنر سنتی. درست مانند مدرنیته. یعنی هنر مدرن، علم مدرن، فلسفه مدرن، اخلاق مدرن و امثال اینها. یک بقچه بزرگی بهنام سنت یا مدرنیته درست کردن، بار ما را بار نمیکند. بلکه گره بر اندیشه ما میزند و تشخیص ما را دچار تیرگی میکند. مشکل بزرگ ما در ایران این است که بسیار بحث میشود که ما در کجای سنت ایستادهایم، سنت چیست؟ مدرنیته چیست؟ اما چون این مفهوم کلان باز نشده، در این انبان سربسته بزرگ مورد بحث قرار میدهند، بدون آنکه در ِ آنرا باز کنند و به درون آن بپردازند، همه مبهم و کلی و تحلیل ناشده باقی میماند.»
روشنفکری و زبان
پس از صحبتهای نخست داریوش آشوری و عبدالکریم سروش در باره تاریخ پیدایش و تعاریف روشنفکر و روشنفکری، پرسش عمومی علاقمندان این بحث در باره روشنفکری و زبان و اینکه اگر روشنگری و روشننویسی یکی از بنیادیترین وظیفههای روشنفکران است، آنگاه وظیفه روشنفکران معاصر ایرانی را در انجام این وظیفه چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
داریوش آشوری در پاسخ به این پرسش گفت: «روشنفکری اگر وظیفه خودش را روشنگری بداند، طبعا یک بعد کارش زبان خواهد بود و آنوقت اگر زبان سنتی جواب ندهد، خودش میشود مساله علمی که باید به کمک علم زبانشناسی به این نیاز پاسخ داد.»
آشوری همچنین ادامه داد: «فرهنگ ما فرهنگ سنتی سختگیری است که تحمل نوآوری را نداشته و عادات زبانی در طول چند قرن افراطهایی در کاربرد واژگان عربی بهوجود آوردهاست. من طرفدار زبان کاملا صره نیستم، اما بصورت بیمارگونهای سیل واژههای عربی را وارد زبان فارسی کردهاند. زبان باید کارآمد باشد و به درد بخورد و به هیچوجه زیبایی زبان، که مال زبان ادبیاست نباید مد نظر باشد. ما هنوز نگرشمان در حوزه زبان از سنت جدا نشده و هنوز در قالبهای سنتیست و یک نگرش تاریخی-علمی در حوزه زبان ما طرح نشده است.»
پاسخ عبدالکریم سروش به این پرسش مفصلتر و از نگاهی دیگر بود. به عقیده سروش: «اول اینکه روشنفکر با عامه سروکار دارد نه خواص. خواص هم البته خواننده آثار روشنفکران هستند، ولی زبان روشنفکری و روشنفکران باید زبانی باشد که با ذوق عام تناسب داشته باشد، بهطوری که بتواند خود را جا بیندازد، تا اینکه تاثیر بگذارد. اگر عامه مردم احساس کنند که با زبان بیگانه و درشتی روبهرو هستند که هضمناپذیر است، آنرا به کناری خواهند انداخت و در زندگی و ذوق و ذائقه آنها تاثیری نخواهد گذاشت. به همین سبب روشنفکری با پارادوکسهایی روبهروست. از یک طرف باید از مفاهیم کاملا نو که برای عامه ناآشناست استفاده کند، و آنها را به میدان بیاورد، بیاموزاند، طرح کند و جا بیاندازد و از طرف دیگر هم تا حدودی آنها را تنزل بدهد تا اینکه با مخاطب ارتباط برقرار کند. این هنری است که پارهای داشتهاند و پارهای نداشتهاند. مراعات مخاطب همیشه باید مد نظر نویسنده باشد. زبانی که در نوشتههای برخی از نویسندگان مدرن ما که ادعای روشنفکری دارند، زبانی بسیار خام، ناتراشیده و نارساست.»
ارتباط و نسبت روشنفکری با قدرت
در پاسخ به پرسش دیگری در باره ارتباط روشنفکر و روشنفکری با قدرت، بویژه در شرایط ایران، داریوش آشوری گفت: «روشنفکران عوامل تغییر در دنیای مدرن هستند و طرحهای عظیم تاریخی اجرا کردهاند. درقرن نوزدهم و دوران روشنگری جماعتی از فیلسوفان فرانسوی مانند ولتر و دیدهرو و روسو و غیره نظرشان فقط به دانستن، به معنایی که در دنیای ماقبل مدرن طرح شده بود، نبود. بلکه میخواستند دانش و داناییشان درجهت تغییر جهان و سود انسان با ایدههای انسان باوری باشد. بنابراین خود به خود با مساله قدرت طرف میشدند. وقتی که علم نهادینه میشود و نهادهای بزرگ دانشگاهی بهوجود میآید و علم رشد میکند خود به خود در بستر روابطی با بقیه نهادهای اجتماعی و با نهاد قدرت درجامعه، یعنی دولت هم هست. روشنگری که با اندیشه فرانسوی پیدا میشود، ایده تغییر نظام سیاسی را هم میآورد. بنیان قدرت پیش از دنیای مدرن منشاء الهی داشت. یعنی اراده آسمانی تصمیم میگرفت که چه کسی حاکم باشد و بقیه چگونه باید از او اطاعت کنند، اما یک تحول انقلابی در نگرشی که مثلا بعد از قرارداد اجتماعی روسو بوجود آمد این بود که منشاء قدرت زمینیست و به مردمی برمیگردد که تحت سلطه نظام قدرتاند و اراده آنهاست که تصمیم میگیرد نظام قدرت چگونه باشد و در دست چه کسی باشد. یعنی روشنفکری میشود محمل تحول انقلابی در نگرش به قدرت و بعد هم سردمدار تحولات اجتماعی در انقلابات بزرگ.»
عبدالکریم سروش در باره رابطه روشنفکری با قدرت گفت: «روشنفکران خودشان بخشی از قدرت هستند. به دلیل قدرتمندی آنها حتی در جوامعی مانند ایران، میبینید که حکومتهای استبدادی چقدر از روشنفکران، روزنامهنگاران و امثال اینها میترسند و آنها را محدود میکنند. چون روشنفکران میتوانند نقش عظیمی در جابهجا کردن قدرت داشته باشند. لزوما چنین نیست که خودشان طالب مسند سیاسی باشند. ممکن است کسانی هم باشند، ولی عمدتا چنین نیست. اما به دلیل اندیشههای زیروروکنندهای که مطرح میکنند و نقادی که یکی از مولفههای اجتناب ناپذیر روشنفکری است، با بکار گرفتن این سلاح میتوانند تحولات عظیم را پدید آورند. در جهان جدید روشنفکر ناقد قدرت و سیاست و مصلح هم هست. همین که جهان قدیم از جهان تکلیف مدار به جهان حق مدار تغییر کرده است، مقدار زیادی مدیون روشنفکران است و ایده حقوق بشر که امروز جاافتاده مدیون روشنفکران است.»