سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست
• دسته: آرشیو اخبار و گزارشها٬ درباره سروشرضا خجسته رحیمی
رضا خجسته رحیمی (اعتماد ملی)
يكسال از انتخابات رياست جمهوري نهم گذشته بود كه عبدالكريم سروش گفت: «من پدرخوانده اصلاحطلبان نيستم و گمان نميكنم آنها نيز قبول داشته باشند كه فرزندان يا فرزندخواندگان من باشند.» اكنون اما در سه سالگي آن گفتار، سخن سروش صورتي عيني به خود گرفته است كه بسياري از شاگردان سابق، جانب حمايت از كانديدايي متفاوت از كانديداي متبوع او را گرفتهاند و او اما به صراحت از كانديداتوري مهدي كروبي دفاع ميكند تا نشان داده باشد كه عبدالكريم سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست اگرچه شايد بتوان پدرخوانده اصلاحات ايراني ناميدش. سخن سروش اما چيست و ما را چه شده است كه سخن او براي ما تا اين حد غريب به نظر ميآيد؟
سخن سروش بسيار روشن است؛ چه چهارسال پيش كه در برابر مصطفي معين از مهدي كروبي حمايت كرد و چه امروز كه بسيار صريحتر در برابر ميرحسين موسوي از كانديداتوري شيخ دفاع ميكند. او چه ديروز و چه امروز، مخالف ورود اصلاحطلباني به قدرت بوده و هست كه شعارهاي گزاف ميدهند و با اين حال در عمل كم ميگذارند، چه به واسطه توانايي اندكشان در پيشبرد برنامههاي اصلاحي و چه به سبب مخالفتهاي بيشمار در برابر برنامه اصلاحي آنها. اينچنين بود كه ديروز به اصلاحطلبان توصيه كرد تا رياست جمهوري را به مهدي كروبي بسپارند و خود اما در كار تشكيل و تعميق جبهه دموكراسيخواهي بشوند. امري كه ميسر نشد و ديديم آن شعارهاي دموكراسيخواهي صرفا مصرف تبليغاتي و انتخاباتي داشتند و به وقت ديگر، از دستور كار خارج شدند. سخن سروش بسيار روشن است. سروش در پرده ما را به اخلاق در سياست فرا ميخواند. او از تجربه فاصله افتادن ميان شعار و عمل با ما سخن ميگويد و از سياستمداران اصلاحطلب ميخواهد شعاري را بدهند كه عامل به آن باشند و دموكراسي و اصلاحات را به شعارهايي توخالي تخفيف ندهند و اعتماد مردم را از اين واژهها و از آن اهداف پاك، سلب نكنند كه آنچنان نباشيم كه شعارهاي روشنفكري بدهيم و مطالبات روشنفكران را وقعي ننهيم. آنچنان نباشيم كه خود را برآمده از جامعه دانشجويي كشور بخوانيم و چشم ببنديم بر آنچه بر دانشجويان ميگذرد كه شعار «زنده باد منتقد من» بدهيم و زبان منتقد خويش را در كام بخواهيم. سروش مخالف آن است كه عدهاي به وقت انتخابات چهره روشنفكري به خود بگيرند و بخواهند بر بال روشنفكران بر سبيل قدرت بيفتند و با اين حال فرداي پيروزي چشم بر مضايق و مصائب روشنفكران ببندند و به وقت عمل، دستان بسته خود را نشان دهند و قصه غصه بسرايند. از اينرو است كه او چه در انتخابات پيشين و چه در انتخابات آينده ميگويد: اينكه کسي دوباره بيايد و در کسوت سياسي ادعاي رسالت روشنفکري داشته باشد را نميپسندم، بايد کسي بيايد که مرد عمل باشد. سخن سروش بسيار روشن است. به اعتقاد سروش اصلاحطلبي نه يك دكان كه يك منش است. اينچنين نيست كه هر متاعي كه مشتري داشته باشد جنسش اصل باشد كه اگر چنين بود اسب پوپوليسم هميشه ما را به مقصود ميرساند و هيتلر محبوب، زماني مغضوب نميشد و كرامول را كه بر دست بردند به زير پا نبايد ميكشيدند. به اعتقاد سروش ملاك اصلاحطلبي نميتواند رايآوري باشد كه اگر چنين بود چه جاي حمايت از محمد خاتمي بود در سال 76، درحاليكه همگان نااميد از پيروزي او بودند و گمان پيروزي در سر نداشتند. به اعتقاد سروش پيروزي در انتخابات اگرچه يك توفيق است اما فراموشكاري و گم كردن راه همانا شكست خواهد بود. او ميخواهد خط واصلي بكشد ميان اصلاحطلبي حرفي و اصلاحطلبي عملي. سخن سروش بسيار روشن است. او ما را به شفافيت در نظر و عمل بر اساس تحليل فرا ميخواند و از مبهمگويي و تذبذب نظري برحذر ميدارد و ابهامگويي را برخلاف صداقت اصلاحطلبانه ميداند كه اگر اصلاحطلبي بالا بردن سطح آگاهي و شعور اجتماعي است چه جاي احتجاج است به ابهام و درپرده سخن گفتن و تشويق مردم به نشستن بر سفرهاي كه متاع آن نامعلوم است. اينچنين است كه ميگويد:من رفتن پارهاي از دوستان پشت آقاي موسوي را هم اصلا درک نميکنم يعني از ديد سياسي که نگاه ميکنم کاملا برايم مبهم است. سخن سروش بسيار روشن است. او به سخن آمده است تا با سخن متفاوت خود نشان دهد كه در اين زمانه غريب، چگونه روشنفكران كه بايد فضاساز باشند، فضازده عمل ميكنند و متاثر از فضاي غالب سخن ميگويند كه چگونه روشنفكران پيشرو، پيرو ميشوند كه پيشرو بودن ضرورتا به مفهوم همراهي با آناني نيست كه خود را پيشرو ميخوانند كه شرط انصاف، آن نيست كه همراهي با جمع را بر دفاع از حقيقت و مظلوم ترجيح دهيم. سروش از شيخمهدي كروبي حمايت ميكند تا نشان داده باشد كه روشنفكري، برج عاجنشيني نيست و سخن حق را بايد گفت حتي اگر خريداري براي آن در دكان نباشد كه مگر نه آن است كه حق هميشه پنهان است و صداي حقيقت چه بسيار كه در زير امواج طنينانداز گم ميشود. سروش بيواهمه سخن خود را ميگويد و واهمهاي نيز ندارد كه شاگردان و مشتاقان او برآشوبند. چه آنكه رواداري در حق چنين واهمههايي، روشنفكر را نه پيشرو كه پيرو ميسازد. سروش صريح سخن ميگويد تا ما گمان نكنيم كه عصر روشنفكران پيشرو به پايان رسيده است. سخن سروش بسيار روشن است. او ميگويد كه عرصه سياست عرصه تقليد نيست و به صرف حمايت يك فرد يا يك جريان از يك كانديدا نميتوان چشم بر عملكرد گذشته و شعارها بست و همراه موج شد. در عرصه سياست جايي براي تقليد نيست و از همينرو انتظار آن نيست كه شاگردان ديروز سروش، جانب تقليد از او بگيرند و گردن به راي او بگذارند اما آيا باب تحقيق نيز بسته است و ميتوان بيتحقيق و تامل از كنار راي سروش گذشت و آيا ميتوان به تهمت تخريب، گفتار او را نيز بر زمين نهاد؟ امروز سروش پدرخوانده اصلاحطلبان نيست و راي مستقل دارد اما مگر ميتوان انكار كرد كه او با نقد تئوريهاي انقلابي و مروجين انقلابيگري، از اولين مروجان اصلاحطلبي بوده است؟ امروز سروش از كانديداتوري مهدي كروبي حمايت ميكند. راه تقليد را نگشاييم اما بياييد به تحقيق بينديشيم كه ما را چه شده است كه اين سخن او تا اين حد غريب به نظر ميآيد؟
|
|
منبع |