فردید، سروش، سپاه

• دسته: درباره سروش

یادداشت زیر به قلم «پیام فضلی نژاد» مروری است بر زندگینامه او:

سردار ابراهیم حاجی محمدزاده بی تردید یکی از استثنایی ترین شخصیت‌های تاریخ سیاسی معاصر ایران است و من هرچه فکر می کنم هیچ عنوانی بهتر و رساتر از «عارف مبارزه جو» برای توصیف ایشان نمی یابم؛ شخصیتی که از اساسنامه تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در صحن علنی مجلس اول شورا دفاع کرد و مهمترین مناصب نظامی از عضویت در شورای فرماندهی سپاه تا تاسیس و ریاست بر دو نهاد مهم یعنی دفتر سیاسی و مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ را در کارنامه خود دارد. تاریخ عبرت آموز و پرحادثه مبارزات سیاسی محمدزاده به دهه ۱۳۴۰ در مشهد برمی گردد و از قضاء او از نزدیک ترین دوستان «مسعود رجوی» بود که با او از مشهد راهی تهران شد؛ زمانی که هر دو جوان های انقلابی بودند و نه سازمان مجاهدین در کار بود و نه عرصه چندانی برای پیکار موثر با رژیم ستم شاهی. او با رجوی هفته ها در توچال به زندگی مخفی چریکی پرداخت و در کنار چهره هایی مانند حنیف نژاد نخستین فعالیتهای سازمان را سامان داد.

در «دانشگاه علم و صنعت» مهندسی خواند و وقتی تحت تعقیب «ساواک» قرار گرفت، از این شهر به آن شهر برای نصب و راه اندازی کارخانجات صنعتی می رفت و در عین حال خود را از تیررس «ساواک» دور نگه می داشت. نزدیک ترین همراه مسعود رجوی از قضاء به اولین افشاگر علیه «سازمان مجاهدین خلق» بدل شد.

حاجی محمدزاده نخستین کسی بود که وقتی ابتدای دهه ۱۳۵۰ به زندان افتاد، علیرغم شکنجه های ساواک و تهدید مافیای رجوی در زندان، نسبت به انحراف سازمان هشدار داد، در حالی که بسیاری از انقلابیون هنوز به «مسعود رجوی» خوش بین بودند.

او یک آینده پژوه کم نظیر است که گرچه جام جهان بین در دست ندارد و پیشگو نیست، اما پیش بینی های سیاسی حیرت انگیزی دارد و بخت با من یار بود که در ۸ سال گذشته هم نشین و کوچکترین شاگرد ایشان باشم.

آشنایی حاجی محمدزاده با آقای شریعتمداری به دهه ۱۳۵۰ می رسد؛ زمانی که هر دو به چنگ ساواک افتادند و محکوم به حبس ابد شدند. هر دو ابتدا در «کمیته مشترک ضدخرابکاری» بازجویی و شکنجه شدند و هنوز آثار شکنجه روی پای حاج حسین باقی است.

هر دو برای تحمل کیفر به «زندان قصر» منتقل گشتند و یک مبارزه دیگر را کلید زدند. فضای داخل زندان در دهه ۱۳۵۰ ناگفته های بسیاری دارد و قطب بندی های جدی ای میان انقلابیون مسلمان با مارکسیست ها و چریک های فدایی و… وجود داشت.

شریعتمداری و حاجی محمدزاده دو نماینده برجسته بچه مسلمان های زندان بودند و برای نمونه، «محمود دولت آبادی» (داستان نویس) که همبند آنان بود در جناح مارکسیست ها قرار داشت. حاجی محمدزاده پای ثابت برگزاری دعای ندبه در زندان بود و به سبب آشنایی اش با اصول فلسفه و اعتقادات مارکسیسم، مبانی شناخت شناسی سازمان مجاهدین را نقد جدی میکرد. آنچه کلام او را در آن ایام اثرگذار و دعاهایش را سوزناک می کرد، چیزی غیر از احاطه حاجی محمدزاده بر فلسفه یا عرفان نظری بود.

افق دید گسترده او همواره به عرفانی عملی آمیخته و سلوک ویژه ای را رقم زده است که تجربه ای منحصر به فرد در زندگی اجتماعی و سیاسی است و همین ویژگی ها، توصیف سلوک حاجی محمدزاده را بسیار دشوار می کند.

او به تمام معنا مرید و دلباخته امام خمینی است. ذوب در معشوق است و می دانیم که با صحیفه امام، غیر از امام پژوهی، عشق بازی می کند.

به عنوان یکی از موسسان سپاه پاسداران و فرماندهان ارشد نظامی، حاجی محمدزاده رابطه ویژه ای با امام داشت و خاطرات بی نظیری از دیدارهایش با رهبر کبیر انقلاب دارد که امیدوارم به زودی در قالب کتاب منتشر شود.

او در دهه ۱۳۶۰ دفتر سیاسی سپاه پاسداران را به معتبرترین تشکیلات تحلیل سیاسی کشور تبدیل کرد و معاون سیاسی فرمانده کل سپاه بود.

در دوره ریاست او در دفتر سیاسی مجله «رویدادها و تحلیل» با دو طبقه بندی خیلی محرمانه (ویژه فرماندهان سپاه) و عمومی (برای رده های مختلف سپاه) منتشر می شد و در همان زمان، انتشار تحلیل های شریعتمداری از آرایش جریان های سیاسی کشور بازتاب های گسترده ای در محافل سیاسی کشور داشت.

حاجی محمدزاده کتاب نقد جنبش مسلمانان مبارز نوشته «حسین شریعتمداری» را منتشر کرد و تیراژ آن به ۱۰۰ هزار نسخه رسید.

دفتر سیاسی پایه گذار سبک تحلیل سیاسی جدیدی شد که به معرفت شناسی و روش شناسی امام خمینی تکیه داشت و اگر امروز دوره مجلات «رویدادها و تحلیل» یا کتاب هایی مثل «نیزه داران معاویه» منتشر شود، خواهیم دید که چه نابغه های سیاسی ای گردهم جمع شده بودند و از میان آنان حسین شریعتمداری، ابراهیم حاجی محمدزاده و حسن شایانفر هنوز در «روزنامه کیهان» حضور دارند. این سه، همان هایی هستند که زندانیان منافقین در دهه ۱۳۶۰ آن ها را با نام های برادر حسین، برادر خراسانی و برادر معصومی می شناختند.

در میانه دهه ۱۳۶۰ این سه نفر صبح ها از تهران به کرج می رفتند و در دوره ریاست حجت الاسلام مجید انصاری بر سازمان زندان ها، در زندان قزل حصار با زندانیان بحث های اعتقادی و کارهای فرهنگی می کردند.

شهرنوش پارسی پور (نویسنده و داستان نویس) از زندانیان سر موضع آن دوره است که اکنون در خارج از کشور زندگی می کند و برخلاف ادعاهای دروغ منافقین و… هیچ زندانی ای به دلیل اعتقاداتش اعدام نشد. یکی از نتایج آن دوران کتاب «روزها و سوزها» است که به همت حاج حسن شایانفر منتشر شد و شامل اشعار زندانیانی مانند «به آذین» از تجربیات پس از انقلاب اسلامی بود. علیه این کتاب جنجال زیادی به راه افتاد اما حضرت آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) از آن تجلیل و حمایت کردند.

حاجی محمدزاده همانطور که به عنوان عضو شورای فرماندهی سپاه یکی از سرسخت ترین مخالفان بنی صدر به شمار می رفت و استراتژی نظامی رئیس جمهور او را در جلسات محرمانه اش با او رد می کرد، از نخستین و جدی ترین منتقدان «هاشمی رفسنجانی» است و در بسیاری از خاطرات هاشمی رفسنجانی نیز که به مسائل و جلسات مربوط به سپاه پاسداران اختصاص دارد، در کنار نام «محسن رضایی»، نام محمدزاده نیز آمده است.

مناظره معروفش با هاشمی رفسنجانی در مقام جانشین فرمانده کل قوا در جنگ آن هم در اوج طرح ریزی یک عملیات سری در اتاق جنگ، چند سال پیش در مجله نگین توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ برای نخستین بار منتشر شد؛ همان مرکزی که خود در دهه ۱۳۶۰ پایه گذار و رئیسش بود و اکنون گنجینه اسناد دوران دفاع مقدس است.

او با منش و روشی که برازنده یک آزادمرد است به یکی از مورد وثوق ترین مشاوران سیاسی برای رجال طراز اول نظام تبدیل شد تا جایی که قائم مقام وقت رهبری به او پیشنهاد پست مشاور عالی سیاسی را داد، اما حاجی محمدزاده این پیشنهاد آقای منتظری را نپذیرفت.

در اوج روزهای مبارزه و جنگ، دغدغه های فلسفی و عرفانی محمدزاده هیچ گاه فروکش نکرد. از سال ۱۳۵۸ جلسات منظمی با «سیداحمد فردید»، فیلسوف بزرگ معاصر داشت و درباره دقائق اندیشه دینی با او به بحث می نشست. جلساتی که گاهی تا دم دمای صبح طول می کشید و آنان در خلوت دو نفره خود به آسمان حکمت شیعی می رفتند و البته گاهی فردید سخنان غریبی می گفت که شاید روزی دیگر و جای دیگر شرحش را بنویسم.

همین طور سالها رفت و آمدهای منظمی با دکتر «رضا داوری اردکانی» داشت و «غرب شناسی» محور اصلی دیدارها و بحث هایش با فردید و داوری بود و هنوز هم بر شناخت صحیح از «غرب» اصرار دارد و اعتقاد راسخ دارد که هیچ راهی جز راه امام خمینی برای گذر از «بن بست غرب» وجود ندارد و به همین ترتیب، بهترین شناخت از غرب را می توان نزد امام جستجو کرد و سراغ گرفت.

آراء «عبدالکریم سروش» را دنبال می کرد و یکی از نخستین کسانی بود که در اوج محبوبیت سروش میان نیروهای انقلابی، در میانه دهه ۱۳۶۰ نسبت به خطر التقاط معرفتی او هشدار داد و حتی به قم رفت تا نگرانی های خود را با آیت الله جوادی آملی طرح کند و همین جلسه، سرآغاز نقد غیرمستقیم آیت الله بر سروش شد.

حاجی محمدزاده از قضاء اولین بازنشسته سپاه پاسداران است و از ابتدای دهه ۱۳۷۰ همه وقت خود را روی پروژه بی نظیر و پرمغزش یعنی امام پژوهی و خمینی شناسی متمرکز کرد.

در این دوران بود که هرچه بیشتر بر «مساله ی سرمایه داری» حساس شد و پس از سال ها که از سیاست فاصله گرفته بود، سال ۱۳۸۵ حضورش در دفتر پژوهش های موسسه کیهان را پررنگ تر کرد تا تجربیات و آموخته های معرفتی خود از اسلام ناب امام خمینی (ره) را با مخاطبان «کیهان» به اشتراک بگذارد و حاصل آن تاکنون انتشار ده ها مقاله و سخنرانی و گفتگوی پژوهشی و معرفت شناسی است.

تا جایی که من می دانم مقام معظم رهبری دوبار بر کوشش های آقای حاجی محمدزاده ارج نهاده اند و از مقالاتشان یاد کرده اند.

به جرأت می توان ادعا کرد که سردار محمدزاده از بزرگترین امام پژوهان عصر معاصر ماست که زندگی دردمندانه بی ادعایی داشته است و اکنون در آستانه ۶۸ سالگی شمع جمع محفل صحیفه خوانی کیهان است و در جلساتی که متفکرانی چون «شهریار زرشناس» نیز گاه در آن حضور می یابند، یافته های ناب خود از منش و روش روح الله را سخاوتمندانه عرضه می کند و موتور محرکه دغدغه های جدیدی در میان نسلی از محققان است تا توجه خود را بیشتر به فلسفه و عرفان ناب امام متوجه کنند.

برای ما که ۸ سال است از گرمی نفس او در «کیهان» بهره مند بوده ایم، دیدن سردار بر تخت بیمارستان به علت ابتلاء به بیماری قند سخت دشوار است.

او از چهار روز پیش در بیمارستان بقیه الله (عج) بستری شد، هرچند به لطف خدا خطری که در ابتدا بیم آن می رفت، اکنون رفع شده است و حال عمومی آقای محمدزاده رو به بهبود است و همه دعا می کنیم که این سردار رشید سپاه اسلام سلامتی خود را سریع تر بازیابد. انشاءالله.

Share
منبع:
http://jahannews.com/vdcb95bf8rhbsap.uiur.html

4 دیدگاه »

    دوست دارم سردارابراهیم حاجی محمدزاده این “عارف مبارزه جو” هم به این ادراک برسند که آقای دکترسروش نه تنها التقاط معرفتی ندارند و خواهان بهره بردن از انواع خویشتن هستند بلکه از قدرت ارشادی بسیار قوی هم برخورداند و یک آتشفشان معرفت می باشند. هرچند دوست ندارند کسی مثل بنده حقیراین القاب را برای ایشان بگذارد اما بنده براساس ادراکی که به لطف الهی پیدا کرده ام اینها را گفته ام و می گویم. واین را هم اضافه کنم یک آتشفشان معرفت می تواند بی شمار ذره معرفتی فوران کند، هرکس از این ذرات زودتر،بهتر و بیشتر بهره ببرد بداند که پیروز میدان است و برنده قضاوت نسل آینده.

    این جانب مدت سه سال باایشان درزندان قصروزندان قزلحصارکرج همبند بودم.دغدغه اصلی ایشان درزندان مسئله پاکی ونجسی زندانیان غیرمذهبی بوداگر هنگام استحمام تن زندانی غیرمذهبی باایشان تماس می یافت حاج محمدزاده مجددا”خودراآب میکشید حتی سال 1357درزندان قزلحصاردر حمام اینکاروی منجربه درگیری وزدوخورد اوبا یک زندانی غیرمذهبی شدکه بدنبال این رویداد ایشان مجبورباقامت دربهداری زندان شدند.

    زمانیکه به سایت شما مراجعه می‌کنم و با مطالب جدید مواجه میشوم روحم شاد می‌شود و آن هنگام که پست جدیدی نمی‌یابم انگار که به در بسته برخورده‌ام و روحیه‌ام بطرز عجیبی به حالت یاس می‌گراید؛ و به همین خاطر سعی می‌کنم زمان‌های مراجعه کنم که اطمینان کامل از مطلب جدید باشد.

    بد شانسی ما و شما و کلیۀ دوستداران و حتا منتقدان آنجاست که شما و زمانه می‌بایست بیست سال تقدم و تاخر میداشتید و میداشت, آن زمان که آتتشفشان گفتار و نوشتار بودید و نه اینگونه سوت و خاموش؛ اکنون می‌بایست تمامی کانون‌های فلسفی و دینیِ معرفت شناسانه در محیط‌های دانشگاهی و حوزوی و غیرو سرگرم بحث و نقد نظریات شما میبودند و سایت سرشار از انواع بحث‌های نوشتاری و پاسخ‌های متقابل و نظریات خوانندگان بود, به اینها اضافه کنید گرفتاریهای روزمره و معیشتی مردم ایران در این دهه را.

    با عرض سلام محضر اقای سروش.من به عنوان جوانی که سالها سخنان شما پیرامون مولانا ودیگر موارد را چراغ راهم قراردادم و کتب واحوالات شما روخوانده ام و میدانم متعجبم که چگونه شما به این دیدگاه میرسیدکه وقتی درباره رابطه دخترو پسروپارتیها و حجاب و از این قبیل موارد صحبت میکنید بدون نهی کردن و دیگر مواردی که شما بهتر میدانید درباره ی مسائل عجیب و غریب دیگری سخن میگویید.اینجاست که من یاد سخن رابرت مرداک میفتم که دربین ماسونها گفت که من در یک بازه زمانی مفهوم حیا را از ذهن زنان و دختران مسلمان ایرانی پاک خواهم کرد. در آخر یک سوال از اقای دکتر سروش دارم و آن اینکه آیا حجاب ودیگر موارد رو برای دخترگرامی و فرزندان خود هم توصیه نمیکردند و شرکت در پارتیها رو امری عادی میدانستند؟با تشکر