وضع متمایز یک متفکر مولد
• دسته: از اهل قلم٬ درباره سروشمحمد جواد کاشی
همه در باب شصت سالگی دکتر سروش نوشتند، حیفم آمد من که افتخار شاگردی ایشان را داشتهام چیزی ننویسم. من در نیمه اول دهه هفتاد و در دفتر کیان، در کنار جمعی دیگر از دوستان، افتخار گفتگو و هم سخنی با ایشان را داشتیم. تجربه آن جلسات اندوختههای فراوانی برای من به همراه داشت. اما مهمتر از آن اندوختهها، تصویری بود که از یک متفکر مولف و مولد یافتم.
در جلسات طولانی که در دفتر کیان تشکیل میشد، همیشه این دکتر سروش بود که دائر مدار بحثها بود. بحثی را در میان مینهاد و پس از بحث و مناقشات طولانی همواره این دکتر سروش بود که بحث را به سود دعاوی اولیه خود جمع میکرد. این وضعیت کانونی، همواره تصویر از او به عنوان یک انسان عمیق با دانش گسترده را در ذهن ما تحکیم میکرد. شاید نزد خود بر این باور بودیم که او سالهای مدیدی از زندگی خود را مصروف اندوختن علم و دانش کرده است. و اینک نیز ساعات طولانی از عمر خود را مصروف خواندن و اندیشیدن میکند و اینهمه بداعت ذهنی ناشی از آن دقیق اندیشیها و تاملات عمیق است. البته واقعیت امر نیز با آنچه میپنداشتیم ناسازگار نبود اما همه ماجرا آن نبود.
برخی از ما به واسطه همین تصویر، راه دکتر سروش را پی گرفتند. در مباحث بنیادینی که دکتر سروش باب آن را در ایران گشوده بود، از خود دکتر نیز فراتر رفتند. به طوری که انصافاً میتوانستی مطالعات آنها را در برخی از زمینهها بیش از دکتر سروش بیابی. این نکته در برخی مباحث و مناقشات آشکار میشد. از این گذشته از میان ما کسانی بودند که در دانشهایی متفاوت با دکتر سروش تخصص داشتند، و با کشانیدن بحث به حوزههای تخصصی خود قادر بودند موقعیت محوری دکتر سروش را تحت تاثیر قرار دهند. اما به رغم آنکه این دوستان همه توان خود را به کار میبستند، باز هم چندان قاعده بازی تغییر نمیکرد دکتر سروش همچنان دائر مدار بازی مباحث بود و کسی قادر به فراروی از او نبود.
پس از چندی به چنان وضعی حساس شدم. به طوری که حضورم در جلسات مشابه با کمین کردن و نظارت از بیرون بود. گویا مثل یک محقق بر آن بودم که به این سوال پاسخ دهم که راز این محوری ماندن در میان این جمع که هر یک برای خود دعاوی بسیار دارد چیست.
بحث را از زمان طرح توسط دکتر سروش تعقیب میکردم. دکتر بحثی را در میان مینهاد درست مثل معماری که خانهای ساخته شده را رویاروی ما قرار میداد. دوستان هر یک از موضعی دیواری از این بنا را ویران میکرد. بطوری که تصور میکردی امکان بازسازی آن نخواهد بود. اما نوبت به پاسخ دکتر که میرسید، وی به جای ایستادن در موضع اول، خانه ویران شده را به سرعت بر مبانی تازهای دوباره اما به نحوی تازه بنا میکرد. و این ویران سازی و بنای دوباره اما بر مبانی تازه و مقاومتر، همچنان ادامه مییافت و سرانجام همه خسته میشدند و دکتر آنچه را ابتدا ساخته بود بارها رها میکرد و سرانجام در خانهای اقامت گزیده بود که توان این جمع برای ویران سازیاش دیگر به پایان رسیده بود.
هنگامی که به این کشف واصل شدم، تازه به تمایز شگفت یک متفکر مولف چون دکتر سروش با دیگران پی بردم. تفاوت دکتر سروش لزوماً دانش بیشتر او نبود، تفاوت اصلی او در نسبت گیری متفاوت او با اندیشه و مواد فکری بود. برای دکتر سروش مواد فکر بیشتر قطعاتی بودند که دکتر توانایی خاصی در بکارگیری متنوع آنها داشت. او در خدمت آن آموزهها نبود بلکه این آموزهها بودند که در خدمت او بودند. آن روزها میگفتم او بازیگوشانه این مواد فکری را به کار میگیرد و هر طور که بخواهد آن را مطابق با هدف خود جابجا میکند. اما برخی از دوستان بیش از آن متفکر مولف، مضمون آن آموزهها را جدی میگرفتند. چنان بود که ای بسا، از او دانش بیشتری داشتند اما قدرت او را در تولید نقطه نظرات بدیع نداشتند.
به یاد آوردم دوره کوتاهی را که آموزش تار میدیدم. استادم گفت تا زمانیکه فکر کنی تو در خدمت این ساز هستی چیزی نخواهی شد، زمانی از این وضع درخواهی آمد که بدانی ساز در خدمت تو است.
اغلب کسانی را که دیدهام در یکی از این دو هنر قدرتمندند. کسانی قادر به اندوختن دانش گسترده و احتیاط بسیار در بکارگیری درست آنان هستند. این دوستان صاحب فضل اما فاقد بداعتاند. دوستانی را هم دیدهام که آن نسبت بازیگوشانه را با مواد علمی برقرار میکنند. اما حاصل کار نوعی خام اندیشی است بطوریکه مستمراً باید آنان را به مطالعه و دقت بیشتر نصیحت کنی. دکتر اما در جمع آوردن این دو استعداد کم نظیر به نظرم رسید.
منبع: ضيافت خانه ملکوت
http://javadkashi.blogspot.com/2005/12/blog-post_18.html