“عبدالكريمسروش”: علل ناكامي تاريخي مسلمانان ناشي از دينداري نيست
• دسته: آرشیو اخبار و گزارشها
لندن ، ايرنا خارجي.فرهنگي.سروش.كانونتوحيد.
“عبدالكريم سروش” محقق و استاد دانشگاه، معتقد است كه علل ناكامي تاريخي مسلمانان را نبايد در اسلام جستجو كرد.
وي كه شنبه شب سلسله مباحث خود را درباره “ناكامي تاريخي مسلمين” در لندن پي گرفت، به انتقادهاي كساني كه ناكامي مسلمانان را در دين جستجو ميكنند پاسخ داد و از سوي ديگر آسيبهاي نگاه “حداكثري” به دين را برشمرد.
سروش گفت: برخي بويژه بعد از انقلاب اسلامي كه شاهد يك حكومت ديني هستند و نواقصي ميبينند،گاهي آن را به حساب دين ميگذارند و يك حكم صادر ميكنند و آن اينكه آنچه باعث ناكامي مسلمانان شده، قرار گرفتن در زير چتر دين است.
به گفته سروش ناكامي تاريخي ويژه مسلمانان نيست و در جهان درحال توسعه شامل مسلمانان و غير مسلمانان است.
وي تضييع حقوق زنان در كشورهاي اسلامي و نيز “سكولاريسم” و نحوه برخورد با “آزادي” را از جمله انتقادهاي مطرح شده، برشمرد.
سروش گفت: گفته ميشود كه دين هميشه همنشين قدرت بوده و قدرت از دين قداست كسب ميكرده و در مقام برتر از چون و چرا مينشسته است.
” برخي، نبود آزادي در جوامع ديني را معلول تعليمات ديني ميدانند و يك تئوري كه درباره علت ناكامي مسلمانان ارايه شده،اين است كه تعليمات ديني مسلمانان را به اين روز نشانده است.”
سروش گفت: كساني كه اينگونه سخن ميگويند عموما از تاريخ ساير اديان خبر ندارند، از تاريخ اروپا نميدانند و داوريهايشان سطحي و ساده و مبتني بر اساس صحيحي نيست.
به گفته اين استاد دانشگاه آنچه اين افراد مطرح ميكنند، معلولها و ميوههاي ناكامي مسلمانان است نه علتها و ريشهها.
سروش افزود: اينكه دينداري باعث ناكامي مسلمانان بوده است تصوير پيچيدهتري هم دارد كه در نوشتههاي معاصران ميتوان پيدا كرد.
“يكي از مدافعان اين بحث معتقد است كه مسلمانان خصلتي به نام دينخويي در خون و جانشان نشسته كه آنها را از پرسيدن بازداشته است.”
سروش گفت: دينخويي پديدهاي است كه چه دينداران و چه غيردينداران مصون از آن نيستند. (اين دسته افراد)گرفتار دينند، يا نفي ميكنند و يا اثبات و پرسشگري مجالي نمييابد.
” پرسشگري درجايي شكل ميگيرد كه جواب پرسش نامعلوم باشد و يك سير بي نهايت از پرسش و پاسخ شكل ميگيرد اما آنها كه دين را علت ناكامي مسلمانان ميدانند معتقدند كه دينداران باطنا هيچگاه از چيزي سوال نميكنند، معتقدند كه جوابها داده شده است و كافيست به مخازن مراجعه كنيم و در كتابهاي ديني هيچ سوالي بيپاسخ رها نشده است.”
سروش افزود: اگر شما پرسش اصيل نداشته باشيد تفكر واقعي هم شكل نميگيرد و اگر قيد و بندها را از پاي پرسشهاي خود برداريم ميبينيد كه ايبسا پرسشها كه هرگز پاسخي پيدا نميكند.
وي بحث “آزادي” را چالش ديگر كساني دانست كه ناكامي مسلمان را ناشي از دينداري ميدانند.
سروش گفت: نگاه اين افراد به دين برگرفته از بررسي تاريخي نيست و نگاه انتزاعي به موضوع دارند.
” براي اين افراد ميتوان اين مثال را مطرح كرد كه معتقدند ساختن انگشتر محال است چرا كه اگر گشاد باشد از دست ميافتد و اگر تنگ باشد به انگشت نميرود و اگر هم برود ديگر خارج نميشود، در حالي كه ما در عالم واقع ميبينيم كه انگشتر ساخته شده و استفاده ميشود.”
وي گفت: حتي فيلسوفي مثل هگل با همه درجه بالاي فلسفي، يك پروتستان مومن است و از تثليث مسيحيت در برابر ساير اديان دفاع ميكند.
” انديشه ديني محدود به هگل نيست، نسبت ابن سينا، سهروردي، صدرالدين شيرازي را با دين ميدانيم و حتي پديدآورندگان علم جديد همچون دكارت و نيوتن هم مسيحيان معتقدي بودند. اين افراد نه تنها ضد دين نبودند بلكه ديندار بودند، ديندار بودند اما مريد يك كشيش نبودند.”
سروش گفت: نميگويم حالا كه اين افراد ديندار بودند پس دين خوب است ميگويم كه اينافراد از جمله بزرگترين پرسشگران جهان بودند و معتقدم كه پديده بياعتنايي به دين، بسيار تازه است.
” كساني كه جهان را با پرسشگري خود تغيير دادند افرادي ديندار بودند و اتهام خالي از عقل بودن آنها پذيرفته نيست بنابر اين بايد خود را قانع سازيم كه به واقعيتهايي كه در تاريخ هست توجه كنيم و آفتهاي انتزاعي ديدن را خوب بشناسيم و تاريخ بر صدق اين گفته كه دينداري باعث ناكامي مسلمانان بوده است، گواهي نميدهد.”
سروش گفت: دينداري سطح “معيشتانديش” و “معرفت انديش” دارد. دينداري معرفت انديش از شك نميگريزد و با ترديدها ميآميزد.
وي افزود: دينداري معيشت انديش، دينداري “ماكسيماليستي”(حداكثري) است و دينداري معرفتانديش “ميني ماليستي” و دينداري ماكسيماليستي از پرسشگري ميگريزد.
” اين يك پديده جديد است و خود معلول ناكامي مسلمانان نه علت آن و بزرگاني همچون مولانا و فارابي و …بر اين اعتقاد نيستند كه با ديدگاه ماكسيماليستي هر چيزي را ميتوانيم از دين بيرون بياوريم.”
وي افزود: اين يك آفت است اگر تصور كنيم ميتوانيم با ديدگاه
ماكسيماليستي همه نيازهاي دنيا و آخرت را در دين بجوييم. بهانديشههاي مطرح شده بشري بياعتنا باشيم و بگوييم هرچه نياز داريم در دين هست و نگاهي تحقيرآميز به انديشههاي ديگران داشته باشيم.”
سروش، نگاه حداكثري در دين را واكنشي به پيشرفتها و تحولات اخير جهان خواند كه سبب شدهاست برخي دينداران در مقابل اين تحولات زير چتر دينداري قرارگيرند و همه چيز را در آن جستجو كنند.
” اينكه تصور كنيم كه راه مبارزه با احتكار تنها حراج اجناس محتكر به قيمت عادلانه و يا علاج دزدي تنها قطع دست دزد است كه توسط برخي آقايان در كشور ما مطرح ميشد، ناشي از اين نگاه است.”
سروش گفت:اگر نگاه ماكسيماليستي به دين نداشته باشيم يعني نخواهيم همه پاسخها را از آن بگيريم و براي تفكر خود سقف نگذاريم و نگوييم پاسخ هر پرسشي را در گنجينه خود داريم اين مجال فراهم ميشود كه پرسشگري شكل گيرد و به پاسخهاي جديد برسيم.
“ديدگاه ماكسيماليستي خط قرمز ميگذارد و پرسشها را تكراري و فرمايشي ميكند و پرسش پيش فرض شكن كه اجازه ميدهد به اعماق دست يابيم، مطرح نميشود.”
وي افزود: نظام ماركسيستي با اين نگاه كه خود همه چيز دارد نوعي دگماتيزم ناشي از توتاليتر حاكم كرد و ديديم كه آن نظام فرو ريخت.
سروش در عين حال درباره ويژگيهاي پرسشگري، به نقل از متفكران اين حوزه گفت: بر عكس “كارل پوپر” كه معتقد است علم انقلاب دايم است، يك متفكر آمريكايي به نام “تام اسكون” اعتقاد دارد كه نظام آموزشي اصولا محافظهكار است و انقلابيگري در اين ميان راهي ندارد.
“به اعتقاد اسكون در نرمال ساينس پرسشها ساختارشكن نيستند مثلا اگر پزشكي دارويي تجويز كرد و آن دارو موثر نيفتاد بيدرنگ نميگويد كه علم پزشكي مشكل دارد، پرسشهاي ساختارشكن بتدريج شكل ميگيرد و پس از آن يك پارادايم جاي خود را به پارادايم ديگري ميدهد.”
سروش در پايان سخنراني خود به پرسشهاي حاضران پاسخ گفت.
وي در پاسخ به يكي از پرسشها گفت: امروز در كشور ما فلسفه، سياسي شده است و اين اتفاق در هيچ دوره تاريخي حتي در دورهاي كه ابن سينا خود وزير بود رخ نداده بود.
سروش افزود: فلسفه زير چتر سياست رفته است و فيلسوفان ملاحظات سياسي بسياري دارند و اين به معني مرگ فلسفه در اين ديدار است.
منبع:
http://www.irna.ir/fa/news/view/line-10/8402120043072659.htm