مصاحبه خبرگزاری كار ايران با دکتر سروش 3
• دسته: مصاحبههااخلاق و نقد اخلاقی در گفتوگو با دكتر عبدالكريم سروش
گريبان دين حداكثری را به راحتی میتوان گرفت
كجا مومنان به وعدههای دين حداكثری دست يافتهاند؟
تهران- خبرگزاري كار ايران
اگر اجازه بدهيد به بحث نقد اخلاقي بپردازيم. بي شك وقتي شما از نقد اخلاقي سخن ميگوييد، مفروضاتي را در ذهن داريد. پيش از اينكه بدانيم اين نقد اخلاقي به چه معناست؛ بايد از مفروضات شما آگاه باشيم. اينكه اصلاً چرا بايد اخلاقي بود و اساساً اين اخلاقي بودن به چه معناست و مقولات بنياديني از اين دست؟
مهمترين اصل در علم اخلاق اين است كه بايد اخلاقي بود و بايد اخلاقي زيست. اگر كسي از من بپرسد دليل شما براي اين سخن چيست؛ خواهم گفت كه هيچ دليلي براي اين سخن ندارم اين فرض يا مبنايي است كه براي رسيدن به مقصود بايد آن را برگرفت و اختيار كرد.
فكر ميكنم كسي هم با اين موضوع مشكلي نداشته باشد كه بايد اخلاقي بود؛ ولي……
اميدوارم كسي مشكلي نداشته باشد، اگر هم داشته باشد، من نميتوانم مشكل او را حل كنم. اين اولين اصل است, درست مثل اينكه كسي بگويد عالم خارج وجود ندارد. من يقين دارم كه هيچ مكتب فلسفياي نميتواند پاسخ اين فرد را بدهد, يعني اثبات كند كه جهان خارج وجود دارد؛ چون دليلي وجود ندارد، پس بايد از مبنا و اصلي آغاز كنيم و آن اين است كه من كسي هستم كه روبروي شما نشستهام و شما كسي هستيد كه روبرو من نشستهايد؛ هم من وجود دارم هم شما و با هم گفتوگوي معقول داريم؛ حال اگر شما تصور كنيد كه خوابميبينيد و من هم فكر كنم كه خواب ميبينم، هيچ وقت نميتوانيم اثبات كنيم كه هستيم و سخن ميگوييم.
اين فرض در اخلاق كه بايداخلاقي بود و اخلاقي زيست مورد مناقشه نيست؛ اما از همين جا مشكل آغاز ميشود…
بله. به قول حافظ؛ “كه عشق آسان نمود اول؛ ولي افتاد مشكلها”. بسيار خوب ما اخلاق را پذيرفتيم؛ اما اين اخلاق چيست؟ اخلاقي زيستن به چه معناست؟ اينكه سقراط ميگفت”زندگي ناسنجيده ارزش زيستن ندارد”؛حرفي معقول است؛ اما زندگي سنجيده و اساساً سنجش چيست و ترازوي سنجش ما كدام است؟ همه اينها سئوالهاي مهمي است كه پاسخ به آنها آسان نيست. البته مكاتب اخلاقي بسيار متفاوت و متنوعي هستند كه ميتوانند براي ما مبنا قرار گيرند و موضع و رويكرد ما را مشخص سازند، ولي مهم اين است كه اعتقاد داشته باشيد بالاخره بايد از يك موضع اخلاقي حركت كرد. بايد تصميم بگيرد كه مكتب شما چيست؟ ارسطويي هستيد يا كانتي، فايدهگرا، فضيلتگرا يا… به هر حال بايد موضع خود را مشخص كنيد. در نقد اخلاقي نيز بايد از موضع اخلاقي خود به فقه, قدرت, دين و مسائل ديگر نزديك شويد و آنها را مورد انتقاد قرار دهيد. البته مورد انتقاد قرار دادن يعني روشنگري مقولات و نه ايراد گرفتن.
اگر بتوان گفت كه نقد يك روش است؛ آنگاه نقد اخلاقي به معني روش اعمال ارزشها نسبت به امور ميشود يا بهتر است بگوييم آنگاه نقد اخلاقي به معني روش ارزش- داوري نسبت به امور است؛ يا اين تعريف را ميپذيريد؟
نقد خود يك روش نيست؛ بلكه نقد روشي دارد؛ يعني به روشي بايد نقد كرد و آن عبارت است از ايستادن در موضعي و مسلح و مجهز بودن به مفاهيم, تصورات و تصديقات و آن گاه حمل كردن اين مفاهيم و تصورات و تصديقات را بر مقوله مورد نقد؛ تا بتوان از اين طريق براي آنها حكمي متقن صادر كرد. البته نقد گاهي به نشان دادن ناسازگاريهاي دروني يك نظام نيز گفته ميشود و حتي گاه به اوراق كردن يك نظام نيز نقد ميگويند. همه اين مسائل نقد است. مثلاً در دورهاي عدهاي دركشور به نقد ماركسيسم پرداختند و به اين طريق ناسازگاري دروني اين نظام را نشان دادند؛ آنها نقد فلسفي ميكردند؛ يعني ميگفتند پارهاي از مسائل اين مكتب با پارهاي از اصول فلسفي ثابت شده منافات دارد. گاهي هم نقد اخلاقي ميكردند و ميگفتند مكتب ماركسيسم نهايتاً به يك تمركز قوي دولتي منتهي ميشود كه اين تمركز نهايتاً از يك استبداد مهيب سر بر ميآورد.
من بحث شما را در سطح نظري درك ميكنم؛ اما وقتي ميخواهم به صورت مصداقي آن را اعمال كنم دچار مشكل ميشوم. اگر ممكن است كمي مصداقيتر به موضوع بپردازيد؟
وقتي ميگوييم نقد اخلاقي فقه يا سياست؛ دقيقاً به دنبال پياده كردن نظريات در عمل هستيم. مثلاً ميجوييم كه آيا نظام ولايي به رذايل ويژهاي منتهي خواهد شد يا نه؟ اين نقد اخلاقي نظام سياسي ولايي است. اگر ما بتوانيم از طريق اخلاقي، جامعهشناختي و علت و معلولهاي اجتماعي نشان دهيم كه نظام ولايي خواسته يا ناخواسته مولد پارهاي از رذايل يا فضايل در جامعه خواهند شد، اين نقد اخلاقي سياست در كشور ماست. همچنين است نقد اخلاقي استبداد. نقد اخلاقي دموكراسي نيز همينطور است.
در حال حاضر عدهاي از روحانيون، دموكراسي را نقد اخلاقي ميكنند؛ به اين معنا كه ميگويند در دموكراسي يك نوع آزادي و بيبند و باري پديد خواهد آمد كه اين بيبند و باري به رذيلتها و مفاسدي منتهي خواهد شد كه ما آنها را از نظر اخلاقي مذموم ميشماريم. اين نقد اخلاقي دموكراسي است. خوب اگر صحيح باشد واقعاً نقد اخلاقي دموكراسي است.
امروز عدهاي از انديشمندان غربي و بخصوص طرفداران هابرماس، نسبت به مدرنيته نقد دارند. آنها ميگويند كه مدرنيته به وعدههاي خود وفا نكرده است. اين هم يك نقد است. شما وعده دادهايد جهان را آباد ميكنيد، آدميان را به حقوقشان برسانيد، استعمار را از جهان برچينيد و جنگ ميان ملل را ميان ببريد و….؛ ولي به وعدههاي خود وفا نكردهايد.
عين اين نقد را هم ميتوان درباره دين به كار برد يعني گفت كه دين وعدهها زيادي به مردم داده و نتوانسته به آن عمل كند؟
اين قرائت حداكثري از دين است. بنده شخصاً معتقدم اديان و عدههاي خيلي كمي به مردم دادهاند؛ ولي كساني كه متمايل به دين حداكثري هستند، معتقدند اديان براي تمام دنيا و اخرت مردم وعدههاي بسيار دادهاند. اين معنا از دين را ميتوان نقد كرد و گفت آن وعدهها كجا تحقق يافته است. مردمي كه چند هزار سال است به اديان معتقدند، كجا به وعدههاي دين حداكثري دست يافتهاند. گريبان اين دين را به راحتي ميتوان گرفت. حرف من نيز همين است. يكي از كارهايي كه براي كمتر شدن اين نقدها ميتوان انجام داد، اين استكه بايد كمتر وعده داد. اين خيلي مهم است هر قدر كمتر وعده داده شود، كفايت بيشتري كسب ميشود و پاسخگويي در مقابل نقدها نيز آسانتر خواهد شد.
دامه دارد…..
http://www.ilna.ir