بر آمده از انقلاب
• دسته: مصاحبههامصاحبه دکتر سروش با مجله نيوساينتيست
- آيتاللهها اين نظريه که احکام مذهبی با زمان تغيير میيابند يا دين در معنا و مفهوم تاريخی خود بايد فهميده شود را نمیپسنديدند
- به وزارت اطلاعات احضار شدم و به صراحت به من گفتند حکومت مرا ديگر نمیخواهد و در داخل کشور هم احساس امنيت نخواهم کرد
ترجمه: روحاله فرجزاده
Farajzadeh_r@yahoo.com
شنبه 25 مرداد 1382
کمتر کشوری را میتوان پيدا کرد که در آن يک فيلسوف علم دشمن حکومت باشد. عبدالکريم سروش يکی از مشهورترين روشنفکران ايرانی میگويد که علم در رژيمهای توتاليتر نمیتواند پيشرفت کند. بزرگترين گناه او اين است که انديشههای خويش را درست و مشروع میداند. پس از 6 سال دوری از وطن او شجاعانه هفته قبل به ايران بازگشت. قبل از پرواز به سوی ايران احسان مسعود مصاحبه زير را با او انجام داده است.
– چرا میخواهيد به ايران برگرديد؟
- من شش سال از ايران دور بودهام. نياز دارم که برگردم و کارهايم را سر و سامانی دهم و با دانشجويان و خانواده و دوستان خود تجديد ديدار کنم. تعدادی از نزديکترين دوستان من دستگير شدهاند. قبل از ترک ايران من موسسهای مستقل برای پزوهشهای معرفتی بنيان نهاده بودم. اخيرا اطلاع يافتم که اين موسسه يک ماه پيش تعطيل و دفتر آن پلمپ شده است. بايد بفهمم که چه اتفاقی افتاده است.
– آيا اين سفر از لحاظ امنيت جانی برای شما خطری نخواهد داشت؟
- جواب دادن اين سوال آسان نيست. دوستان به من میگويند که من مرتکب ريسک میشوم، ولی من به اين سفر نياز دارم.
– رييس جمهور محمد خاتمی هم يکی از دوستان نزديک شماست. آيا با او هم ديدار خواهيد داشت؟
- من از او دوری میجويم و او نيز از من. اين برای هر دوی ما بهتر است.
– تعداد زيادی از دانشجويان [طرفدار] شما با تظاهرات خيابانی خواستار آزاديهای بيشتر هستند. آيا فکر میکنيد آنها موفق خواهند شد؟
- اين اعتراضات کاملا خودجوش و درونی است. [يعنی اينکه] با تحريک خارجیها صورت نمیگيرند. انفجاری در جمعيت دانشجويی ايران نسبت به زمان انقلاب صورت گرفته است. در آن زمان تعداد دانشجويان 200000 نفر بود و در حال حاضر 2 ميليون. دانشجويان و خانواده آنها خواهان آزاديهای بيشتر و بزرگتری هستند و من معتقدم نهايتا اين امر منتهی به کاهش قدرت رهبر ايران آيت الله خامنهای، افزايش قدرت مجلس و افزايش آزاديهای دانشگاهی خواهد شد.
– تجارب شما در ايران چگونه بر ديد شما درباره علم تاثير گذاشته است؟
- تجارب من در ايران به من میآموزد که برای پيشرفت علم و انديشه حداقلی از آزادی مورد نياز است. اگر با همکار دانشمند خود به بحث ننشينيد، اگر نتوانيد عقايد خود را از آزادانه توضيح دهيد مبادا اينکه زندانی شوی، در چنين فشايی تحقيق و پژوهش به ثمر نمینشيند.
من الان با شما در ارتباطم. آزادانه میتوانيم صحبت کرده و تبادل اطلاعات کنيم. علم زاده اين شرايط است. اگر من برخی چيزها را به شما نگويم و شما نيز همين طور و هردوی ما مجبور باشيم بين خطوط حرکت کنيم، بديهی است در اين شرايط علم پيشرفت نمیکند.– با وجوداين در رژيهای توتاليتر مانند چين و شوروی سابق علم کار خود را به خوبی انجام داده است. حتی در برخی حکومتهای ناموجه سالهای طلايی علم اسلامی در قرن نهم و سيزدهم…..
- اجازه بدهيد بين پژوهش تجربی و انديشيدن فی نفسه تفاوت قايل شويم. انديشيدن محيط آزاد میطلبد. تحقيق تجربی، جايی که شما يک پروژه کاملا تعريف شده با موافقت رسمی داريد، حتی در رژيهای توتاليتر هم میتواند پيشرفت کند چرا که دانشمندان هنوز میتوانند با دانشمندان ديگر تبادل نظر کنند، نوشتههای آنها را بخوانند و چاپ کنند. اما طرح نظريههای جديد –بخصوص در علوم اجتماعی- در شرايطی که تحت تاثير يک ديد خاص يا يک عقيده دينی بسته هستيد غير ممکن است.
من با شما درباره دوران طلايی اسلام موافق نيستم. توتاليتريسم يک پديده کاملا مدرن است. در گذشته، پادشاهان مستبد بودهاند ولی تماميت خواه نبودهاند. آنها قادر نبودند که دست روی علم و فلسفه بگذارند. هيچ طرح و نقشه گستردهای برای محدود کردن عالمان، فيلسوفها و محققان وجود نداشته است. اگر هم محدوديتی بوده، بيشتر از جانب دين و يا ديگر فيلسوفها بوده است تا نظام سياسی.– شما زندگی حرفهای خود را به عنوان يک شيميدان شروع کرديد. چرا به حوزه تاريخ و فلسفه علم تغيير رشته داديد؟
- زمانيکه هنوز در ايران بودم، مجذوب تمام مسايلی شدم که با ماهيت علم سر و کار داشتند. اين اتفاق زمانی روی داد که من کلاسهای خصوصی درباره فلسفه متافيزيک اسلامی داشتم. من و استادم اغلب در مورد مسايلی نظير ماهيت نظريهها، ماهيت مشاهدات و شواهد تجربی بحث میکرديم. هيچ کدام از ما درباره اينکه به طور کامل اين مسايل را درک میکند مطمئن نبوديم. حتی نمیدانستيم که شاخهای به نام فلسفه علم وجود دارد. در واقع، فلسفه علم مدرن در ايران ناشناخته بود. من نيز در سال 1973 زمانی که به انگليس آمدم متوجه اين مساله شدم.
– يعنی شما میگوييد که قبل از انقلاب اسلامی 1979 هيچ تحقيق و تدريسی درباره فلسفه علم مدرن در ايران صورت نمیگرفت؟
- بله. من نخستين کسی بودم که اين رشته را در دانشگاههای ايران معرفی کردم. من هماهنگ کردم تا دانشگاهيان در اين زمينه تجربه کسب کنند و کتابهايی نوشته و ترجمه شوند. قبل از انقلاب درسهای رشته فلسفه در دانشگاه تهران بر روی اشخاصی مثل کانت، هيوم وهايدگر تمرکز داشت. درباره کارهای فيلسوفهای تحليلی نظير کارل پوپر و برتراند راسل هيچ تدريسی صورت نمیگرفت. اين شايد به اين دليل بوده که اغلب روسای دانشگاههای ما دانش آموخته آلمان و فرانسه بودند و از آنجا که فرانسه زبان دوم ايران بودند عموما انگليسی ضعيفی داشتند.
– شما طرفدار انقلاب 1979 بوديد…
- بله. همه طرفدار بودند. ما فکر میکرديم هيچ راه ديگری برای رهايی از رژيم منفور شاه و ناامنی که با آن به وجود آمده بود،نيست. انقلابهای علمی و سياسی در بسياری از جهات به هم شباهت دارند. شما نمیتوانيد برای آنها طرح و نقشه بريزيد. انقلابها اتفاق میافتند و بعد از آن شما تازه عاقل میشويد. بعد از انقلاب هيچ تفکر غالبی وجود نداشت. گروههای سکولار، مسلمانان معتدل، مسلمانان تندرو و غيره همه بودند. انقلابیها تمايل به توتاليتريسم داشتند. کسانی مثل من نيز به دنبال معتدل کردن آن بودند.
– زمانی که شاه از ايران بيرون رانده شد شما به ايران برگشتيد. چگونه توانستيد توجه آيت الله خمينی را جذب کنيد؟
- من آيت الله خمينی را در دهه 1970 زمانی که در پاريس بودند ملاقات کردم. بعدها از طريق يکی از دوستان نزديک وی فهميدم که او يکی از کتابهای من درباره فلسفه متافيزيک اسلام را خوانده و آن را پسنديده است. [آيتالله] خمينی خودش متافيزيک تدريس کرده بود. من همچنين به دليل نوشتن کتابی با عنوان نقد مارکسيسم – که در آن زمان در ايران تهديدی جدی محسوب میشد- و کتاب ديگری درباره اخلاق و علم شناخته شده بودم. میتوان گفت که در ايران چهرهای تقريبا شناخته شده بودم.
بعد از انقلاب، آيت الله خمينی شورايی با نام شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکيل داد تا درباره دروس تدريسی دانشگاهها تجديد نظر کنند. از من دعوت شد تا يکی از هفت عضو آن شورا باشم. من به مدت چهار سال آنجا کار کردم. همانجا بود که من موفق شدم فلسفه علم مدرن را در دانشگاهها معرفی کنم.
– استقبال دانشجويان از آن چگونه بود؟
- دانشجويان بسيار مشتاق بودند. من شخصا يکی از دروس آن را به مدت ده سال تدريس کردم. يک بخش تحقيق هم در دانشگاه تهران تشکيل دادم. من امروز خوشحالم که بگويم تاريخ و فلسفه علم در ايران در حال شکوفا شدن است. اساتيد بسياری در آنجا وجود دارد و کتابهای بسياری به طور مرتب چاپ میشوند.
– چه شد که با حکومت ايران درگير شديد؟
- حول و حوش 1990 در مجلهای فرهنگی و پرفروش به نام کيان هفت مقاله تحت عنوان «قبض و بسط تئوريک شريعت» چاپ کردم. در اين مقالات من شاخهای علمی به نام «معرفت دينی» تعريف کرده و تلاش کردم با استفاده از فلسفه طبيعی و علوم اجتماعی آن را توضيح دهم. اين مقالات به سرعت بحثهای جنجال برانگيزی را برانگيختند. آيت اللهها هم بسيار حساس شدند. تا الان تقريبا 10 کتاب در پاسخ به اين مقالات من چاپ شده است.
– شما در آن مقالات چه نوشتيد که خشم آيت اللهها را برانگيخت؟
- آنها اين نظريه که احکام مذهبی با زمان تغيير میيابند يا دين در معنا و مفهوم تاريخی خود بايد فهميده شود را نمیپسنديدند. تصور میکردند من قداست دين را از بين میبرم و آن را وابسته به فهم انسانی میدانم.
اما زمانی که مجادلات بالا گرفت بسيار خوشحال بودم که اين ايدهها در رسانههای گروهی بحث میشوند. مقالات اصلی بعدا در کتابی 700 صفحهای دوباره چاپ شدند و من فهميدم که توانستهام مخاطبانی برای خود جذب کنم. کلاسهايم پر شدند و کتابهای من فروش بسيار خوبی داشتند. تيراژ کتابهای فلسفی معمولا بين 2000 تا 3000 نسخه است، در حاليکه برخی از کتابهای من بالای 50000 نسخه فروش داشتند. اين مسايل باعث حساس شدن سياستمداران و روحانيون شد و آنها احساس کردند من به اصطلاح زير پای آنها را خالی میکنم و جايگاه انحصاری آنها را زير سوال میبرم. از اينجا بود که محدوديتها برای من شروع شدند.
– چه محدوديتهايی؟
- گروههای فشار سخنرانیهای عمومیام را به هم میزدند. اغلب مورد حمله و کتک واقع میشدم. فهميدم که کارم را از دست دادهام و هيچ کس هم نمیتواند مرا استخدام کند. هيچ کس نمیتواند کارهای مرا چاپ کند. دعوتنامههای سخنرانیهايم به دستم نمیرسيد. مجلهای که مقالات مرا چاپ میکرد توقيف شد. به وزارت اطلاعات احضار شدم و به صراحت به من گفتند حکومت مرا ديگر نمیخواهد و در داخل کشور هم احساس امنيت نخواهم کرد.
– به اعتقاد شما در کشورهای اسلامی تا چه اندازه بايد تحقيق و پژوهش را کنترل کرد؟
- زمانی که من در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم روحانيون فکر میکردند از آنجاييکه چپهای افراطی نفوذ زيادی در علوم اجتماعی دارند بايد آنها را پاکسازی کرد. من هميشه بحث میکردم که اين روش درستی نيست چرا که محققان هرگز از کسی دستور نمیگيرند.
– اما در کشوری نظير ايران، قطعا دين به شما خواهد گفت که چه پژوهشی را میتوانيد انجام دهيد؟
- همواره موانعی برای علم وجود داشته است. برخی از آنها مربوط به ماهيت خود تحقيق است که اينها بايد شناخته شده و تعريف شوند. بقيه از بيرون میآيند. اين موانع بايد به حداقل رسيده و حذف شوند. اگر از شما خواسته شود که به دلايل سياسی، اجتماعی يا دينی به نتايج از قبل تعيين شده برسيد بايد مقاومت کنيد. اگر شما به دينی اعتقاد داريد و جواب يک موضوع خاص را هم میدانيد، در صورت شروع به تحقيق دچار يک تناقض شده ايد.
– بعضیها به شما لقب مارتين لوتر اسلام را دادهاند. خود چه فکر میکنيد؟
- من فکر نمیکنم اينگونه باشد. مهمترين کار من ارايه دادن جايگزينی برای قرائت توتاليتر از اسلام است.
http://www.iran-emrooz.de/archiv/maqal/1382/soroush820525.html