گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
• دسته: نامهها و پيامهامنوچهری دامغانی گفت :
گفتند آن یهودان چندان دروغ و بهتان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری
من کیستم که بر من نتوان دروغ بستن؟ نه قرص آفتابم نه ماه ده چهاری
پرویز ثابتی ، مدیر کل اداره سوم شکنجه خانه سلطنتی ( ساواک) در تاریخ 7 فوریه 2012 در صدای آمریکا، برنامه افق، مجالی فراخ مییابد تا نام ننگین خود را با شعبدههای رنگین طهارت کند. کس دیگری هم با لقب پر طمطراق ” محقق تاریخ معاصر ” در بحث شرکت میکند تا گاه گاه به سوالات مجری پاسخ دهد . اما انبان انباشته از معرفت وتحقیق ، به این ” محقق معاصر ” اجازه نمی دهد تا موقتاً حفظ ظاهر کند و ظاهراً بی طرف بماند. لذا همینکه مجری از او در باب سروش و بازرگان و شریعتی و … میپرسد ، ناگهان سرعت میگیرد و عبارات و کلماتی را نیم جویده و نا تمام بر زبان میآورد و عالمیان را مبهوت فرزانگی خود میکند : ” شریعتی که همکاری با ساواک میکرد ، سروش که ابتدا محلّی از اعراب نداشت و بعداً که کاره یی شد دانشگاهها را بست و بازجوی زندان اوین شد و ازعلینقی منزوی بازجویی کرد. شمس آل احمد هم همدست سروش در دانش کشی بود. بازرگان هم با این که دکتری ترمودینامیک داشت ، کتاب هایی نوشت آکنده از خرافات و موهومات”.
این بود خلاصه آن تحقیقات و افاضات .
ازکاروان این نامبردگان ، بازرگان و شریعتی و شمس آل احمد اکنون روی در نقاب تراب کشیده اند واگر چه دستشان از پاسخ گویی کوتاه است، در عوض گوششان هم بر این معرفت فروشی ها بسته است.
میماند سروش که لا جرم باید جهدی کند و قلمی بزند ، آن هم نه در جواب “محققان” مجهول القدر، بل برای اطلاع حقیقت جویان. بلی بر من ” بسی کمان ملامت کشیده اند” ، اما تهمت بازجو بودن و بازجویی کردن ، حقیقتاً نوبر است . از لونی دیگر است.
ابتدا در باب شمس آل احمد بگویم که پیش از همهٔ اعضاء هفت گانه ، از ستاد انقلاب فرهنگی کناره گرفت و دومی من بودم که رسما استعفا کردم . ستاد انقلاب فرهنگی هم برای باز گشایی دانشگاهها بود نه برای بستن آنها . و پس از بسته شدن دانشگاهها (که توام با حوادثی خونین بود ) به حکم آیت الله خمینی تشکیل شد و دانشگاههای بسته را پس از هجده ماه باز کرد. دانش کشی هم در کار نبود ، بل دانش پروری بود و مرکز نشر دانشگاهی که قریب دو هزار استاد دانشگاه را به کار گرفت و پانصد کتاب درجه اول منتشر کرد از برکات و حسنات آن ستاد بود وهمچنان در ثمر بخشی است .( این نکات البته صد بار گفته ونوشته شده است اما گویا شأن برخی از محققان برتر از حقیقت است).
مرحوم شریعتی هم نامدار ترین مخالف استبداد سلطنتی وقربانی ساواک وموفقترین آموزگار حسینیه ارشاد ، و حسینیه ارشاد موفقترین مرکز مبارز پروری بر ضد سلطنت استبدادی دوران بود و جوانان را مسلح به سلاح تئوریک برای مبارزه مینمود.
بازرگان هم ظاهراً نه دکترای ترمودینامیک داشت ، نه کتابهای خرافی نوشت. ولی اگر فهم آنها در وهم برخی از ” محققان ” مجهول القدر نمیگنجد البته اشکال در آثار استادی است که زندان را بر استادی دانشگاه ترجیح داد و سالها در زندان برازجان نشست و محروم از آزادی و رفاه، برای آزادی و رفاه هموطنان مبارزه کرد.دکتری ترمودینامیک هم البته نه نشانه بیخبری محقق محترم بلکه نا شی از سخاوت او ست .
اما سروش فقط یکبار علینقی منزوی را دید. آنهم وقتی که در ستاد انقلاب فرهنگی ( طبقه ششم ساختمان وزارت علوم ، خیابان ویلا ، سال 1360 ) به دیدارش آمد. در این دیدار ، منزوی ” قلم شیرین ” سروش راستود وگفت «خائف است که بر صاحب آن قلم جفاها رود”.
از جلال فارسی هم گله کرد که با وی خصومت می ورزد و گناههای ناکرده را به پای او مینویسد. بلی او ( منزوی ) از منصور قدر ، سفیر شاه در لبنان پول گرفته و کتاب نوشته اما چه میدانسته منبع آن پولها ساواک است. نیز گفت که به ماتریالیسم تاریخی بسیار پایبند است و یادداشتهای خود را درین باب به علی دشتی داده و او هم کتاب ” بیست و سه سال ” را بر پایه آنها نوشته است.
این بود شرح اولین و آخرین دیدار سروش و منزوی.
نگارنده به ” محققان مجهول القدر و بی طرف معاصر” سوء ظنی ندارد ، لذا گمان میکند آمدن منزوی به نزد سروش ، اشتباها رفتن سروش به نزد منزوی تفسیر شده است . خیابان ویلا هم اشتباها شکل ” زندان اوین ” گرفته ( مثلا ویلا بدل به وینا شده و سپس الف را از آخر وینا کنده اند و به اولش چسبانده اند و اوین از آب در آمده ) و بر آن گفتگوی دوستانه و درد دل صمیمانه هم نام بازجویی نهاده اند. مطمئنم هر چه بوده یک دو اشتباه کوچک بوده است. مبادا کسی دوباره اشتباه کند و نام این کارها را جهل و جعل و راهزنی بگذارد که اصلا وابدا در خورآن محققان مجهول القدر نیست وخدا را خوش نمی آید والله علیم بذات الصدور.
عبدالکریم سروش
بهمن ماه 1390