او نيز گذشت از اين گذرگاه در حاشيه درگذشت روشنفكر عرب: نصر حامد ابوزيد
• دسته: از اهل قلمسروش دباغ
سروش دباغ
او نيز گذشت از اين گذرگاه
وان كيست كه نگذرد از اين راه
خبر كوتاه بود و تكان دهنده؛ نصر حامد ابوزيد، قرآن پژوه، متفكر و روشنفكر مشهور مصري در قاهره بر اثر بيماري درگذشت. طي ده سال گذشته آثاري، چون “معناي متن”، “نقد گفتمان ديني” و “چنين گفت ابن عربي” از اين چهره بحث انگيز و ماندگار به زبان فارسي منتشر شدهاند و پيش چشم اهالي فرهنگ قرار گرفتهاند.
بخاطر ميآورم حدوداً 5/4 سال پيش بود كه در حاشيه سمينار “اسلام و مدرنيته” در آمستردام هلند توفيق ديدار و گفتوگوي با او دست داد. چنانكه دريافتم، قوياً دلمشغول سرنوشت كشورهاي اسلامي در مصاف با امواج مدرنيته و مدرنيزاسيوني بود كه در حال وزيدن است. اگر ماركس ميگفت سرمايه داري جهان را بر صورت خويش ساخته است؛ ابوزيد نيز از آموزههاي جهانشمول مدرنيستي و پست مدرنيستياي سخن ميگفت كه سراسر جهان را درنورديده و آن را بر صورت خويش ساخته است . از مدرنيزاسيون و نحوه زيست غربي كه نمادش مك دونالد و پوشش به سبك غربي است گرفته تا ايدههايي چون “حقوق بنيادين بشر”، “كرامت ذاتي انسان”، كثرتگرايي ديني”، ” تساهل”، و “نحوههاي زيست متكثر”. او بر اين باور بود كه بازخواني دقيق سنت ستبر اسلامي و شاخههاي مختلف آن نظير فقه، تفسير، فلسفه، عرفان و كلام و واكاوي و تنقيح مبادي و مباني انسانشناختي، معرفتشناختي، معناشناختي آنها به مدد امكاناتي كه علوم جديدي چون هرمنوتيك، ادبيات، فلسفه، تاريخ.و.. در اختيار ما گذاشته، تنها راه تعامل موجه و رهگشا با مسائلي است كه در جهان اسلام با آن دست به گريبانيم. غفلت از دستاوردهاي علوم جديد و عصيان كوركورانه و از سر هيجان توأم با حس نوستالژيك در برابر امواج مدرنيته و سوداي بازگشت به گذشته پرشكوه را در سر پروراندن، سر از بنيادگرايي ديني درميآورد. بروز و ظهور گروه القاعده در بخشهايي از جهان اسلام را اينگونه ميتوان تبيين كرد. از سوي ديگر، بيتوجهي به سنت ديني پسِ پشت نيز در اين ميان از ما دستگيري نميكند؛ چراكه هرگونه اصلاح اجتماعي ـ فرهنگي در جوامع اسلامي كنوني جز از طريق اصلاح سنت ميسر نميشود؛ سنتي كه دين، مهمترين و تأثيرگذارترين مؤلفه آن است. ابوزيد در عين حال بر وابسته به سياق بودن فرهنگ ديني تأكيد ميكرد و تفاوتهاي اسلامي شيعي و اسلام سنی را در پيگيري پروژههاي اصلاحگرايانه برجسته ميكرد. وی اشعري مزاج و نصگرا بودن قاطبه اهل سنت و كمتوجهي به فلسفه و علوم دقيقه را به مثابه موانعي در پيشبرد پروژه اصلاحي در برخي از كشورهاي سني و وهابينشين نظير عربستان و پاكستان ميانگاشت؛ موانعي كه در ساير بلاد اسلامي كمتر به چشم ميخورد. در عين حال به سنت فلسفه اسلامي و خصوصاً فلسفه مشاء و سينوی اشاره ميكرد و تأكيد داشت كه بستر تاريخي شكلگيري انديشه فلسفي و كلامي در ايران، لبنان و توسعاً منطقه اسلام شيعي، علی الاصول فضا را براي پيشبرد پروژه اصلاحگرايانه مهياتر كرده است.
چنانكه دريافتم، جريان روشنفكري ديني ايران را دنبال ميكرد و آن را پروژهاي اصيل و جدي ميانگاشت. بيش از همه با آثار عبدالكريم سروش و محمد مجتهد شبستري آشنا بود و حسرت ميخورد كه زبان فارسي نميداند تا آثار ايشان و سايرين را بدون واسطه بخواند. ميدانستم كه روزگار بسيار تلخي بر او گذشته و مجبور شده تا جلاي وطن كند و سالياني چند را در غربت سپري كند؛ با اين حال او را خندان، مبتهج و با روحيه ديدم. گله چنداني از آنچه بر او رفته بود نميكرد؛ كه “با دل خونين لب خندان بياور همچو جام” و به آيندهاي بهتر و روزهاي روشنتر ميانديشيد. در عين حال، او را انساني متواضع و با هاضمه فراخ يافتم، انساني كه قدرت ديدن توانائيها و برخورداريهاي ديگران را دارد و در بيان آن خست نميورزد و ذکر آن برايش گران نيست: هم از فضل و جامعالاطراف بودن محمد اركون و محمد عابدالجابري سخن ميگفت ؛ هم از گفتوگوهاي لذتبخش و بصيرتآموزي كه با مجتهد شبستري داشته به نيكي ياد ميكرد و هم عبدالكريم سروش را به خاطر حافظه قوياش تحسين ميكرد و ميگفت آنقدر كه او اشعار عربي ميداند و در كلام خويش از آنها بهره ميگيرد، منِ عربزبان نميدانم. خداوند را ميخوانيم تا او را از رحمت بيكرانش نصيبی رساند.
چون دعامان امر كردي اي عجاب
اين دعاي خويش را كن مستجاب