من با قاساس
عبدالكريم سروش از مهدي كروبي حمايت كرد؛ نه همچون سال 1384 در پرده و تلميح، كه اين بار به صراحت و تاكيد؛ و نه همچون چهار سال پيش ديرهنگام و چند شب مانده به رايگيري، كه اينبار زودهنگام و يك روز پس از ثبتنام مهدي كروبي در دهمين انتخابات رياست جمهوري. عبدالكريم سروش در گفتوگويي با نوشابه اميري و در سايت خبري روز – بر همان سياقي كه چهار سال پيش از كانديداتوري كروبي در برابر معين حمايت كرد- نظر صريح خود در باب انتخابات را اعلام كرده و ضمن حمايت از مهدي كروبي گفته است كه «من چهار سال پيش حرفي زدم و حالا هم کموبيش بر همان نظرم.» عبدالكريم سروش بدينترتيب در ترجيح مهدي كروبي بر ديگر كانديداها نيز چنين گفته است:« من در سخنان آقاي موسوي، نکته تازهاي نميبينم.در عملکردش هم کار دلچسبي مشاهده نميکنم.گمان ميکنم با افکار پيشيناش وداع نکرده است و بهرغم اينکه گاهي در سخنرانيها، اشارات تازهاي دارد، اما ريشهها، همان ريشههاي پيشين است.» سروش در باب عدم حمايت برخي چهرههاي اصلاحطلب همچون محمد خاتمي از كانديداتوري كروبي نيز گفته است كه « اين همان چيزي است که موضع آقاي خاتمي را براي من سوالانگيز کرده است.من رفتن پارهاي از دوستان پشت آقاي موسوي را هم اصلا درک نميکنم.يعني از ديد سياسي که نگاه ميکنم کاملا برايم مبهم است. به صراحت براي شما بگويم اينکه کسي دوباره بيايد و در کسوت سياسي ادعاي رسالت روشنفکري داشته باشد نميپسندم.بايد کسي بيايد که مرد عمل باشد.»
عبدالكريم سروش اما در حالي از مهدي كروبي حمايت ميكند كه برخي از همراهان و شاگردان او تمايلي به كانديداتوري مهدي كروبي ندارند.سروش اما به نظر ميرسد كه در سياست همواره موضع مستقل خود را نگه داشته است.او پس از حمايت از كانديداتوري سيدمحمد خاتمي در انتخابات سال 1376، نگاه انتقادي خود نسبت به اصلاحات و اصلاحطلبان را بسيار زودتر از ديگر دوستان و شاگردان خود آشكار كرد و اين نگاه را در نامههايي كه به سيدمحمد خاتمي مينوشت و نكاتي كه با او در ميان ميگذاشت نيز عيان ساخت.سروش اگرچه دوم خرداد را مولود روشنفكري ديني ميدانست اما نتيجه كار از نگاه او نه آنچنان بود كه منطبق بر پروژه روشنفكري ديني باشد و بدينترتيب اعتقادي نيز نداشت كه ناكامي اصلاحات در رسيدن به برخي اهداف به مفهوم شكست روشنفكري ديني باشد.سروش در گفتوگويي با روزنامه شرق يكسال پس از پايان عصر اصلاحات نيز البته تاكيد كرد كه او پدرخوانده اصلاحطلبان نبوده است و چنان نيز نبوده كه اصلاحطلبان عامل به الگوهاي او بوده باشند.سروش در آن گفتوگو گفته بود كه «بنده يكي از سرنشينان كشتي اصلاحطلبي بودم و نه ناخداي اين كشتي و نه راننده و نه شاگرد راننده.»
عبدالكريم سروش در انتخابات رياست جمهوري 84 نيز خلاف بسياري از نزديكان خود، به تلميح و اشاره از كانديداتوري مهدي كروبي دفاع كرد و به حاميان مصطفي معين نيز توصيه كرد كه به جاي رياست جمهوري در انديشه جامعه مدني باشند و رياست جمهوري را به مهدي كروبي بسپارند كه از جنس همين نظام است و ميتواند با ورود به قدرت راهگشاي بسياري امور باشد و تاكيد كرد كه اصلاحات ضرورتا از بالا نيست كه قابل پيگيري است و ميتوان از پايين و در جامعه نيز به اين امر اهتمام داشت.
چهار سال پس از آن نيز با طرح كانديداتوري سيدمحمد خاتمي اگرچه سروش همچنان در سكوت بود اما اين خبر در گوشها و حاشيه پيچيد كه محمد خاتمي از سروش خواسته است تا سخني در حمايت از او و كانديداتورياش نگويد.خبري كه ذهنها را سالها به عقب برد؛ آنگاهي كه با پيروزي اصلاحطلبان در دوم خرداد 76، سروش براي سخنراني در اردوي دفتر تحكيم راهي مشهد شده بود اما نماينده رئيسجمهور جديد با حضور در مشهد حامل اين پيام براي او شد كه در جمع دانشجويان سخن نگويد و از حاشيه به متن نيايد. عبدالكريم سروش اگرچه در هنگام حضور خود در ايران در زمستان گذشته بهرغم داغي فضاي انتخابات سكوت كرد و در جمعها نيز سخني در حمايت از كانديدايي بر زبان نياورد اما اكنون در آستانه انتخابات باري نظر صريح خود را اعلام كرده است و از همگان خواسته است كه در انتخابات شركت كنند و به مهدي كروبي راي دهند.
در ادامه بخشي از گفتوگوي عبدالكريم سروش را ميخوانيد كه راوي ديدگاه سياسي و روشنفكري اوست، وقتي كه يك روشنفكر از سياست ميگويد:
حالا برسيم به انتخابات.به نظر شما بايد چه کرد؟
ببينيد من در ايران با دوستاني روبهرو بودم که معتقد بودند در انتخابات نبايد شرکت کرد.من با دلايل آنها حقيقتا قانع نشدم.ميدانم که چه ميگويند و از چه زاويهاي به مسائل نگاه ميکنند.زاويه ديد آنها اين است که انتخابات به هر حال بساطي است که حکومت بر پا ميکند و بازي کردن در اين بساط، نهايتا سودش به نظام ميرسد.
مشروعيت ميبخشد.
بله؛ منتها وقتي از آنها ميپرسيدم پس بايد چکار کرد، جوابي نداشتند؛ يعني راه ديگري نميماند، لابد بايد انقلاب کرد، کارهاي براندازي کرد…در اينجا من به آنها قصه چاهکني را گفتم که چاهي کنده بود و نميدانست خاک آن را کجا بريزد. «دخو» به او گفت يک چاه ديگر بکن، اين خاکها را در آن بريز. بقيه داستان معلوم است.اين آدم تا آخر عمرش چاه ميکند.خاک اولي را ميريخت در دومي، دومي را در سومي…گفتم ما يک انقلاب کرديم، يک عالم خاک از چاه جامعه آورديم بيرون.حالا ماندهايم که اين خاکها را کجا بريزيم.شما ميگوييد يک چاه ديگر بکنيد؛ ولي باز همان سوال مطرح ميشود.خاک چاه دوم را کجا بريزيم؟ما نميتوانيم عمري را به چاهکني سپري کنيم.
البته ميگويند اين چاهکنيها ممکن است براي مردمان آب نشود، اما براي برخي نان ميشود.
ولي صورت بدتري هم دارد و ممکن است براي هيچکس نه آب بشود نه نان و همه در آن چاه نفله بشوند.ما ديگر نميتوانيم چاهکني را ادامه بدهيم.واقعش اين است که ما بايد وارد همين بازي بشويم و اين بازي را آن قدر تقويت کنيم که به جايي برسد که نتايج واقعي داشته باشد.ممکن است ابتدا نتايجي بدهد نيمه مطلوب، اما به تدريج انشاءالله مطلوب خواهد شد يعني به مطلوبيت نسبي ميرسد، مطلوبيت ايدهآل که هيچ وقت وجود ندارد.دموکراسي ايدهآل در هيچ جا وجود ندارد.در اين جهان دنبال چيزهاي خالص خالص نبايد گشت؛به همين دليل در ايران که بودم و همينطور در خارج ايران، متوجه شدم نداهاي تحريم، بسيار آهسته و يا به کل خاموش شده.حتي بسياري از دوستان که تحريميان بلند بانگ بودند، ميگفتند ما راي نميدهيم اما ديگران را به راي ندادن دعوت نميکنيم.به هر حال اين يک قدم به پيش است؛ عليايحال افراد آزادند که به هر کسي ميپسندند راي بدهند.من اما معتقدم که بازي انتخابات، بازي دموکراسي است و دموکراسي هم، هميشه از نقطه ضعيفي آغاز و به تدريج تقويت ميشود.انتظار دموکراسي کامل را هم در ابتداي مسير نبايد داشت؛ به همين سبب من فعاليت کساني را که الان در اين حوزه فعاليت ميکنند، گرامي ميدارم و گمان ميکنم کار نيکويي ميکنند؛ چه کانديداها و چه کساني که براي کانديداها فعاليت ميکنند و ميخواهند در نهايت کسي را بر کرسي بنشانند.البته حرف من اين نيست که آمدن هر کسي با آمدن کس ديگري مساوي است.نه؛ اينها نابرابرند.من از ته دل آرزومندم که آقاي احمدينژاد بر سر کار نيايد.يک سالونيم پيش من در دانشگاه جرج واشنگتن، در سميناري در پاسخ به سوالي گفتم که آقاي احمدينژاد ديگر نميتواند و نبايد رئيسجمهور بشود.خيليهاي ديگر هم به اين نتيجه رسيدهاند و اميدوارم که در عمل هم چنين چيزي تحقق پيدا کند[…].
و براي اينکه چنين شود، بگوييد از ميان کانديداها نظرتان بر کيست؟
من 4 سال پيش حرفي به شما زدم و حالا هم کموبيش بر همان نظرم.
يعني آقاي کروبي؟
بله؛ عليالخصوص که من در سخنان آقاي موسوي، نکته تازهاي نميبينم.در عملکردش هم کار دلچسبي مشاهده نميکنم.گمان ميکنم با افکار پيشيناش وداع نکرده است و بهرغم اينکه گاهي در سخنرانيها، اشارات تازهاي دارد، اما ريشهها، همان ريشههاي پيشين است […].»
پس چرا آقاي خاتمي از ايشان حمايت کردند؟
اين همان چيزي است که موضع آقاي خاتمي را براي من سوالانگيز کرده است.من رفتن پارهاي از دوستان پشت آقاي موسوي را هم اصلا درک نميکنم.يعني از ديد سياسي که نگاه ميکنم کاملا برايم مبهم است. به صراحت براي شما بگويم اينکه کسي دوباره بيايد و در کسوت سياسي ادعاي رسالت روشنفکري داشته باشد نميپسندم.بايد کسي بيايد که مرد عمل باشد.
ولي اشکال اينجاست که در پاسخ به اين سوال بعضي ميگويند کروبي هم بيايد فرقي نميکند.
بستگي دارد که توقع شما از رياست جمهوري در ايران چه باشد.من توقعم از رياست جمهوري اين است که فضا اندکي باز بشود که اهل انديشه و اصلاح بتوانند در جامعه مدني، کاري بکنند.مطبوعات قدري آزادتر باشند؛مردم کمي آزادتر باشند و سايه ترس، از روي سر مردم کنار برود.قوه قضائيه قدري پاکيزهتر بشود.مثلا من در شعارهاي آقاي موسوي کمترين چيزي نديدم که نسبت به قوه قضائيه حساسيتي نشان بدهند؛ در حاليکه قلب تپنده دموکراسي و عدالت ـ حالا نام دموکراسي را هم نبريم، بگوييم عدالت ـ در قوه قضائيه است. اگر چنين شجاعتي و چنين ارادهاي در قوه قضائيه وجود نداشته باشد بقيه دستگاهها نميتوانند کاري بکنند.
ولي انتصاب رئيس قوه قضائيه در اختيار رئيسجمهور نيست.
ولي رئيسجمهور بايد شجاعت داشته باشد که اين را بگويد.من از همينجا به آقاي کروبي ـ حتي به آقاي موسوي، فرقي نميکند ـ ميگويم که اگر روي کار آمدند اين پيشنهاد را تحت توجه قرار دهند: ما سه قوه در قانون اساسي داريم.قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضائيه.قوه مجريه، انتخابي است.مردم رئيسجمهور را انتخاب ميکنند. نمايندگان مجلس را هم مردم انتخاب ميکنند.ولي قوه قضائيه انتصابي است؛ پيشنهاد من اين است که قوه قضائيه را هم انتخابي کنند.من فکر ميکنم در اين صورت از بسياري جهات مشکلات قوه قضائيه ما رفع خواهد شد. قوه قضائيه به معناي واقعي کلمه بايد از قدرتهاي ديگر مستقل باشد.اگر ولي فقيه رئيسجمهور را نصب کند، اگر مجلس، رئيسجمهور را انتخاب بکند.چندان مشکلي نيست؛ اما قوه قضائيه اگر استقلال نداشته باشد، حقيقتا عدالت نخواهيم داشت و همه چيز بر فنا خواهد رفت.آقاي کروبي گفته است ميخواهم در قانون اساسي تغييراتي بدهم.بنده به ايشان پيشنهاد ميکنم که اين تغيير را مدنظر قرار دهند.آقاي موسوي گفته که ميخواهد اصلاحاتي انجام دهد.من به ايشان پيشنهاد ميکنم که اين اصلاح را عملي بکند.به همه روشنفکران پيشنهاد ميکنم.من اميدوارم که از اين طريق ما قانون اساسياي بنويسيم که متفاوت با قانون اساسي جهانيان باشد و به يک معنا، عدالت را به جهانيان بشناسانيم.من مطمئنم که از طريق اصلاح قوه قضائيه ميتوانيم به يک دموکراسي يا مردمسالاري راستين برسيم.من براي همه کساني که سرکار ميآيند، خواه احمدينژاد، خواه کروبي، واقعا آرزوي عدالتپروري ميکنم.به آقاي احمدينژاد هم توصيه ميکنم وعده عدالتي را که در ابتداي رياست جمهوري خود داده بود عملي کند و از ديگران هم بپرسد و بياموزد که عدالت در جهان جديد چگونه است.اين روايت را از پيامبر در نظر داشته باشد که يک روز حکومت بر مسلمانان معادل 60 سال عبادت است؛ منتها به شرط اينکه حکومت، حکومتي عادلانه باشد.بهقول حافظ: شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد/ قدر يک ساعت عمري که درو داد کند.