نعل وارونه
• دسته: آرشیو اخبار و گزارشهاعلي افشاري
علي افشاري
انتشار مصاحبه دکتر عبدالکريم سروش در روزنامه کارگزاران، با واکنش خشم آلود و شتابزده روزنامه کيهان مواجه شد. بگونه اي که سکوت چند ماهه خود پيرامون دکتر سروش را شکست و طبق شيوه مالوف با بستن آسمان و ريسمان، اتهاماتي بي اساس را متوجه اين سرمايه علمي و اجتماعي کشور کرد.
گردانندگان کيهان به خوبي از پسامد ها و نتايج عملي آثار معمار جريان روشنفکري ديني در ايران واقفند که چگونه بنيان ديدگاه هاي ارتجاعي و قدرت طلبانه آنها را به چالش طلبيده است. از اين رو اينک به شدت نگران هستند که مجموعه آراء جديد ايشان جان تازه اي به کالبد خسته تکاپو هاي فکري و انديشه ورزانه دهد. اگر چه دکتر سروش همواره در هيات يک انديشمند داراي دغدغه هاي دين ورزانه و تاملات فلسفي در عرصه عمومي ايران حضور داشته و به درستي از ورود به ميدان جدال هاي سياسي پرهيز کرده است. اما نتايج خلاقيت هاي فکري و بي باکي هاي نظري او از منابع اصلي فعاليت ها و تکاپو هاي سياسي دموکراسي خواهانه دو دهه اخير بوده است که چونان زلزله اي آرامش شيفتگان قدرت انحصاري و مدعيان دروغين دين را بر هم زده است. همچنين تلاش هاي ارزنده اش پيرامون انديشه سياسي و تئوري علم سياست در کنار اقدامات عملي اش در دفاع از مظلوم، اعتراض به بي عدالتي ها و نقادي حاکميت، جايگاه ارزشمندي به او در فضاي سياسي کشور بخشيده است. پرتو افکني ها و تبيين هاي خلاقانه او از عدل علوي و عشق مولوي، ايرادات فقه فرسوده صفوي را آشکارساخته و از زاويه درون ديني به نحوي مستدل نشان داده است که قباي تنگ و ناساز آن، پذيراي قامت دين راستين نيست. اين نگرش که با پيوند خوردن به قدرت سياسي، نوعي بنياد گرايي اسلامي را پديد اورده است در اصل با تحميل مقتضيات زماني و مکاني متعلق به دوران سپري شده و تعقيب منافع فردي و گروهي در پوشش استبداد ديني، معنويت را از جوهره انسان سازانه اش تهي ساخته و معنا را قرباني فرم و ظاهر کرده است. او مروج قرائت رحماني و عقلاني از اسلام است که حضور اجتماعي و سياسي دين را نهايتا در راستاي تعالي اخلاقي و رستگاري انسان ها مي طلبد نه آنکه صرفا به ايدئولوژي و منبع مشروعيت قدرت تقليل و تنزل يابد. حال گردانندگان کيهان احساس خطر کرده اند مبادا تاملات نظري اخير دکتر سروش و طرح آنها در جامعه روشنفکري و دانشگاهي منجر به دور جديدي از نشاط سياسي شود و موقعيت حاکميت پادگاني – امنيتي به خطر بيفتد. از اين رو نعل وارونه زده و از انتشار مصاحبه دکتر سروش در روزنامه کارگزاران، سناريوي امنيتي ساخته اند. بخصوص حکومت نسبت به جرينات مذهبي مخالف، حساسيت بيشتري نشان مي دهد چون از مبناي مشروعيت مشابه به چالش مي پردازند. ظاهرا محافلي در اين انديشه حساب نشده اند که اين سناريو استعداد آن را دارد که از بازگشت دوباره دکتر سروش به عرصه سياسي جلوگيري کند. تجارب گذشته و بخصوص دوران دولت احمدي نژاد به خوبي نشان داده است که با سانسور رسانه اي و محدوديت هاي سياسي نمي توان فرد و يا جرياني را حذف کرد. بخصوص که آن جريان از جنس انديشه باشد و افزايش دانايي و حقيقت را طلب کند. دکتر سروش نه داعيه سياسي دارد و نه هدفي سياسي را در تکاپو هاي نظري و فعاليت هاي ديني دنبال مي کند. اما پژواک آثار او در بين مخاطبين ايجاد انگيزه مي کند و آنها را در هموار کردن مسير دموکراسي خواهي و عبور از انگاره کاذب و غير واقعي “تعارض ذاتي دين و دموکراسي يا دين و مدرنيته” قوت فلب مي دهد. بنابراين مشکل اصلي اين محافل، اراده نيروهاي آگاه جامعه براي تغيير مناسبات غلط کنوني است که از افکار و آراء روشنفکراني چون دکتر سروش تغذيه مي کنند. بخش ديگر سناريوي مد نظر کيهان، متهم کردن دکتر سروش به بيان اظهاراتي عليه مباني و اصول شناخته شده و ضروري اسلام، پيامبر اكرم(ص)، مباني تشيع، وحي و ائمه اطهار(ع) است تا در سايه دسترسي به امکانات رسانه اي و ملي و محدوديت دکتر سروش از اين امکانات، چهره ايشان را در بين متدينين تخريب کنند! البته سابقه کيهان در دوران مسئوليت حسين شريعتمداري در دروغ پراکني، اتهام زني بلا دليل و ريختن آبروي مومنان که از گناهان کبيره هستند، پيشاپيش چنين تلاشي را محکوم به شکست مي کند. اين اتهامات زبينده کساني هست که با تجاوز به حقوق مردم، رياکاري و حاکميت وحشت، موجوديت خود در قدرت را تثبيت و چهره تابناک دين را به خشونت، قدرت طلبي و خرافه گرايي آلوده کرده اند؛ نه انساني که همه عمرش با قران، پيامبر و ادعيه محشور بوده است و کلامش به يمن بهره گيري از منابع ديني و تسلط بر قران، سحر و جذبه اي نافذ يافته است. مناسب ترين پاسخ به اين ادعاي سخيف اين شعر منسوب به ابن سينا است: کفر چو مني گزاف و آسان نبود / محکم تر از ايمان من ايمان نبود اگر کيهانيان نگران به خطر افتادن مباني شناخته شده دين اسلام و آئين تشيع هستند، بهتر است از اسلام صحبت نکنند که علت عمده گريز کنوني برخي جوانان از مذهب، ناشي از رفتار حقيقت سوزانه و خرد ستيزانه حضرات است. بررسي سابقه دکتر سروش به خوبي نشان مي دهد دغدغه او اصلاح باور هاي ديني و پيراستن آن از مختصات شيوه هاي زيست در اعصار گذشته و آفات قدرت و دنيا طلبي است، تا جامعه به صورت واقعي شکل و شمايل خداپسندانه پيدا کند و آدميان به رضايت، آنچه را که به واقع کلام خداوند و پيام اصلي دين است، بپذيرند. ارائه قرائتي همساز با دموکراسي از دين، ضمن آنکه ارزش هاي دموکراتيک را براي بخش عمده اي از جامعه ايران دروني مي کند، يکي از موانع جدي را از پيش پاي تکوين دموکراسي پايدار بر مي دارد. بدين ترتيب ديگر بسي سخت خواهد بود تا از پايگاه دين به مخالفت با دموکراسي پرداخت تلاش هاي اخير او نيز درهمين راستا است تا حقيقت مراد خداوند بر بندگان آشکار گردد و فهمي متناسب با زمانه به جامعه ارائه گردد. تا تعارضات بين اقتضاءات زندگي در جهان کنوني و معناي ظاهر وحي بر طرف گردد. او بين پيامبر (ص) وخداوند جدايي نمي بيند و اعمال و افعال پيامبر را در اصل محصول اراده خداوند مي داند. او مي کوشد تا به تببين طبيعي وحي بپردازد همانگونه که تشريح علل مادي نزول باران مانع از اين نمي شود که دست خداوند در اين امور را مشاهده کرد.به عبارت ديگر او با اتکاء به نگاه تاريخمند به فرايند تحولات ديني، معتقد است کلام پيامبر و حاصل مکاشفه ها و تعامل هاي وي با مردم، خداوند و تاريخ زمان خودش در طول کلام خداوند هست که به وساطت قوه تخيل، خطاب خداوند را در چهارچوب ظرف زمانه، صورت بخشيده است. از سوي ديگر همانگونه که دکتر سروش در پاسخ به آيت الله سبحاني ذکر کردند، اين مباحث جديد نيست و از همان طليعه شکل گيري انديشه اسلامي مطرح بوده اند. به عبارت ديگر اين مباحث با دکتر سروش متولد نشده اند بلکه ايشان جمعبندي جديدي از اقوال متکلمان، عارفان و عالمان ديني قرن هاي اوليه تاريخ اسلام ارائه کرده اند. کم نيستند انسان هايي که دکتر سروش آتش ايمان را در دل هاي شان روشن ساخته است. او گردن بزرگي بر حق نسل ما دارد بخصوص آنهايي که تسليم دين گريزي نشدند و با الگو قرار دادن او، دين شان را حفظ کردند. البته منظورم اين نيست که ديدگاه هاي دکتر سروش پيرامون بسط تجربه نبوي، چگونگي ماهيت وحي و… سحن آخر است و هيچ نقدي بدان ها وارد نيست. بر عکس انگيزه و دغدغه هاي پاره اي از منتقدين کاملا در خور احترام است و نتيجه برخورد هاي جدلي و انتقادي از سوي عالمان و مراجع ديني و روشنفکران ديني کمک مي کند تا جامعه دينداران به شناخت بهتري از حقيقت باور هاي مذهبي و بهره گيري از آن در زندگي شخصي خود برسند و بدينترتيب توشه اعمال خود را غني تر سازند. نگراني هاي برخي از متدينين منطقي است که از به خطر افتادن اساس دين بيمناک باشند. در گرفتن گفتگوي جدي و تضارب آراء بين دکتر سروش و منتقدين در چهارچوب متدولوژي علمي بهترين راه براي تشخيص قول احسن است. در اين ميان تخريب شخصيت، مسموم کردن فضا، سياسي کردن اين مبحث و کشيدن آن به پاي دعواهاي شخصي مذموم و نکوهيده است. کيهان در بخش ديگر يک جا پاي شوراي روابط خارجي آمريکا را پيش مي کشد که مبلغ 6 ميليون دلار براي ترجمه آثار دکتر سروش در کشور هاي اسلامي هزينه کرده است و در جاي ديگر پنتاگون را منبع تامين اين مبلغ معرفي مي کند! جواب اين دروغ هاي محيرالعقول را خود دکتر به خوبي در مقاله “آن اسکناس هفتصد توماني” داده اند که اين جماعت از هنر خوب دروغ گفتن نيز بي بهره اند. اما تکليف اين تناقض چه مي شود؟ البته شايد کيهانيان قياس به نفس کرده اند و سازمان هاي مدني و غير انتفاعي آمريکايي را پوشش پنتاگون و سيا فرض کرده اند ! آنها نمي توانند پنهان کنند که “شوراي روابط خارجي آمريکا”، همان جايي است که محمود احمدي نژاد درآنجا سخنراني کرد و در فضاي سياسي آمريکا، نرم ترين موضع را نسبت به جمهوري اسلامي دارد. اساسا تشکل هاي مدني و دانشگاهي آمريکا مستقل از نهاد هاي دولتي هستند و قلمرو کاري و حوزه نفوذ آنها در پاره اي موارد حتي از سازمان هاي دولتي بيشتر است. برخي از آنها برنامه هايي در راستاي گقتگوي اسلام و غرب، شناخت اسلام ميانه رو و ترويج دموکراسي در کشور هاي اسلامي دارند و در آنها از پژوهشگر هاي برجسته اسلامي استفاده مي کنند. اما مضحک ترين بخش ادعاي روزنامه کيهان وصل کردن دکتر سروش به سعيد امامي است! اين ادعا از سوي کساني انجام مي شود که رئيسشان رفيق گرمابه و گلستان سعيد امامي و شريک او در برنامه سازي بر عليه روشنفکران و فعالان جامعه مدني بود. سمت گيري وزرات اطلاعات در دوره ميدان داري سعيد امامي و تدابير ويژه آن نهاد براي جلوگيري از سخنراني دکتر سروش در دانشگاه ها و اذيت و آزار او روشن تر از آن است که بتوان آنها را کتمان کرد و سرنا را از سر گشادش نواخت. نگارنده خود در آن دوران به دليل مشارکت در برنامه دعوت به سخنراني ايشان در دانشگاه اميرکبير در سال 1375 توسط وزارت اطلاعات بازداشت شدم و در دوران بازجويي از نزديک شاهد بغض و کينه عميق زير دستان سعيد امامي به دکتر سروش بودم. در آن زمان جريانات امنيتي و وابسته به نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها شايع کرده بودند که منظور رهبري از تهاجم فرهنگي مايکل جکسون و خواننده هاي پاپ غربي نيستند، بلکه مرادشان دکتر سروش و گردانندگان ماهنامه کيان است! گردانندگان کيهان و بخصوص حسين شريعتمداري بدانند که روزگار هميشه اينچنين نمي ماند تا در غياب قوه قضائيه بي طرف و عدالت مدار، هر رطب و يابسي را نثار افراد کنند. شک ندارم که اين جريان قدرت طلب و قشري گرا به آخرت و جوابگويي در پيشگاه خداوند اعتقادي ندارد اما روزگار پاسخگويي در همين دنيا نيز دير يا زود فرا مي رسد. سرنوشت سعيد امامي عبرت خوبي است که پشت گرمي حضرات به آستان قدرت در موقع بحران رنگ مي بازد و پاس ساليان دراز ولايت فروشي نيز نگاه داشته نمي شود. |
|