سخنرانی پیام فضلی نژاد
• دسته: درباره سروش
از سلسله جلسات سیاسی – فرهنگی بسیج مدرسه علمیه معصومیه |
سی و دومین جلسه از سلسله جلسات سیاسی – فرهنگی بسیج مدرسه علمیه معصومیه در قالب سخنراني پيام فضلي نژاد، عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان، برگزار شد. اين سخنراني كه ساعت 30/9 شامگاه هفتم خردادماه 1387 در سالن آمفي تئاتر اين مدرسه آغاز شد، به مدت دو ساعت به طول انجاميد. پس از پايان اين سخنراني، فضلينژاد به پرسشهاي طلاب و دانشجويان پاسخ داد. آنچه از حضور خوانندگان ميگذرد، گزارشي كوتاه از اين نشست است. فضلينژاد پيش از اين روز 15 ارديبهشتماه 1387 نيز به دعوت بسيج طلاب معصوميه، پيرامون كارنامه سياسي عبدالكريم سروش سخن گفته بود. در جلسه نخست وي به نقد عملكرد سروش و حلقه كيان پس از دوم خرداد 1376 پرداخت و با ارائه اسنادي، نشان داد كه پروژه دوم خرداد به مثابه يك پروژه امنيتي محصول اتحاد سه حلقه فكري و امنيتي، شامل حلقه كيان، مركز بررسيهاي استراتژيك رياست جمهوري و جاسوسان دانشگاهي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا بوده است و پس از استقرار دولت اصلاحات نيز اين حلقه امنيتي هم مناصب دولتي را به تصرف خود درآورد و هم كوشيد تا يك جامعه مدني دولتي را بسازد. نويسنده كتاب «شواليههاي ناتوي فرهنگي» به اشتراكات فكري عبدالكريم سروش و آقاي سيد محمد خاتمي پرداخت و اذعان كرد كه سروش تئوري رفرم سياسي و پروتستانتيسم اسلامي را در بازه زماني پايان دهه شصت تا نيمه دهه هفتاد بنا كرد. اين تئوري كه يك برش آشكار از زرادخانه معرفتي فراماسونرها در غرب بود، در دوره اصلاحات به عرصه عمل آمد و دولت اصلاحات، در حقيقت مجري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نبود، بلكه در خدمت استقرار نظريه مجعول حكومت دموكراتيك ديني سروش بود.» كارنامه سياسي سروش در آشوبهاي 18 تير 1378 عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان در آغاز دومين جلسه سخنراني خود، با اشاره به نخستين گفتارش در مدرسه علميه معصوميه قم با موضوع «بازخواني انتقادي كارنامه سياسي و معرفتي عبدالكريم سروش»، به نقش پدر معنوي اصلاحطلبان در آشوبهاي شبه دانشجويي 18 تير 1378 پرداخت و فعاليتهاي وي را از 19 ارديبهشت 1378 تا زمستان 1378 به نحو مستند ارزيابي كرد. بر اساس تحليل و مستنداتي كه در اختيار دارم، ميگويم كه سروش در راستاي منافع سعيد امامي حركت ميكرد. سعيد امامي از وابستگان امنيتي صهيونيسم بود و سروش نيز از سال 1365 با انتشار متن سخنرانياي كه در باب مباني نظري فاشيسم ايراد كرده بود، بر يهوديستيزي جمهوري اسلامي ايراد ميكرد. اولا يك همگرايي در باب اتصال به صهيونيسم در اينجا به چشم ميخورد. ثانيا، در ماجراي قتلهاي زنجيرهاي هم ميبينيد كه كساني كه به نوعي عليه صهيونيسم موضع داشتند، به قتل رسيدند. چرا هر جا كه پاي سعيد امامي در ميان است، ميتوان نشاني نيز از عبدالكريم سروش يافت. فضلينژاد با اشاره به جلسه دفتر تحكيم وحدت كه ارديبهشت 1378 در هنگام شام غريبان حسيني برگزار شد، گفت: «سروش در اين جلسه، سه پروژه را طرح كرد. اول؛ عقلانيت محض، دوم؛ نقد عملكرد ائمه اطهار و سوم اسطورهزدايي از ساحت جامعه ديني و قهرمان ستيزي. سروش در حالي كه در هنگامه آشوبهاي آن دوران در خارج از كشور به سر ميبرد، ناگهان به ايران بازگشت و استراتژي عبور از خاتمي را تبليغ كرد. البته تبليغ اين استراتژي، خود يك استراتژي بود براي اينكه هم گفتمانسازي و هم مطالبهسازي شود و آقاي خاتمي را نيز در معرض پاسخ به آن مطالبات قرار دهند. سروش در جلسهاي كه چند روز پس از 18 تير در مشهد برگزار كرد گفت كه عنقريب نيروهايي كه ميدان گرفتهاند گوي سبقت را از خاتمي خواهند ربود و همه آنها با خاتمي همفكر نخواهند بود. آقاي خاتمي هم در پاسخ به آن مطالبات و براي اينكه نشان دهد كه با سروش همفكر است، در عاشوراي حسيني همين سال گفت كه انسان بر دين تقدم دارد. ميدانيد كه بحث تقدم جان بر عقيده به مثابه يك تئوري ماسوني در برابر بحث تقدم عقيده بر دين، به عنوان آموزهاي الهي، همواره نقطه نزاع توحش غرب با تمدن اسلامي بوده است و معياري است براي سنجش وابستگي افراد به زرادخانه معرفتي ماسوني در غرب. البته برخي از شخصيتها ماسون هستند، به اين معني كه عضو رسمي يك لژ فراماسونري در جهان ميباشند و برخي هم ماسونزده هستند؛ يعني آگاهانه يا ناآگاهانه از تئوريهاي ماسوني پيروي ميكنند. بنده اكنون در مقام داوري حول اين موضوع نيستم كه بخواهم بگويم فلان شخص ماسون است يا ماسون زده، بلكه در مقام نقد انديشه تعمد ميكنم.» فضلينژاد افزود: «سروش در ادامه پروژه قديمي و ناكام روحانيت ستيزي خود، مدعي شد كه اطاعت از مراجع تقليد مستوجب عذاب است. او چند روز پس از 18 تير 1378، در جلسهاي در مشهد مدعي شد كه مسلمانان روشنبين و تيزبين بايد مواظب باشند كه نكند با عمل به فتاوي مراجع تقليد معاصر مستوجب عقوبت الهي شوند، چون اين مراجع پايشان در انسان شناسي و فهم حقوق بشر لنگ است! با اين همه، ميبينيم كه در دومين روز كنگره تبيين انقلاب اسلامي ايران به دعوت مسئولان ستاد بزرگداشت صدمين سال تولد امام خميني (ره)، سروش به عنوان سخنران دعوت ميشود و اين در حالي است كه در جلسه گذشته گفتم كه وي بيشترين تهمتها و اهانتها را عليه شخصيت يگانة امام خميني (ره) روا داشته است.» پژوهشگر موسسه كيهان سپس با اشاره به سخناني از سروش در دانشگاه اميركبير كه پيش از برگزاري كنگره تبيين امام خميني (ره) ايراد شده بود، گفت: «نه تنها سروش در دانشگاه اميركبير گفته بود من از اول با تئوري حكومت اسلامي آقاي خميني موافق نبودم، بلكه او اهانتي بس بزرگتر را به امام راحلمان روا داشته كه در هراسم كه اگر به بازخواني آن اهانت بپردازم، طلاب و روحانيون ذوب در ولايت از باب دفاع غيورانه از دين، عرصه را بر روشنفكران ديني تنگ كنند. البته من هر نوع برخوردي به شيوه برخوردهاي افراطيون را مردود ميدانم، چرا كه اولا سابقه اين برخوردهاي افراطي به عناصر مشكوك و بعضا جاهل ميرسد و ثانيا سبب ميشود تا امثال سروش به واسطه آن برخوردها در موضع مظلوميت قرار گيرند كه اين اتفاق در دهه هفتاد افتاد. سروش در جلسه پرسش و پاسخي در كانون توحيد لندن خاطرهاي را از ديدارش در هنگام عضويت در ستاد انقلاب فرهنگي با امام (ره) را نقل ميكند و ميگويد كه ديدم روي آقاي خميني درباره علوم انساني اظهار نظري كرده است. چند نفري رفتيم به ملاقات ايشان و من توضيح دادم كه اين مسئلهاي كه گفتهايد به اين شكل نيست. امام پس از اين توضيحات به من گفت كه تا امروز فكر ميكردم رقاصي هم جزء علوم انساني است!» فضلينژاد افزود: «اين دروغ پردازيهاي سروش متاسفانه در كتابي هم سال 1385 با مجوز وزارت ارشاد منتشر شده است و دفتر نشر آثار حضرت امام(ره) در برابر تهمتهاي نارواي سروش به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران سكوت كرده است! سروش در پي القاء آن است كه حضرت امام خميني (ره) فرق ميان رقاصي و علوم انساني را نميدانست و اين نه تنها تهمت و اهانتي بزرگ است كه يك جفا است. حضرت امام(ره) كه در زمينه حقوق و فلسفه مدرن غرب در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي آراء هوشمندانه و ژرف دارد، آيا سزاوار چنين برخوردي هستند؟ چرا دفتر نشر آثار امام درباره اين تحريفات و تهمتهاي مكرر سروش به امام خميني (ره) نه تنها موضعي نگرفته است، بلكه سال 1378 از سروش در كنگره تبيين انقلاب اسلامي دعوت ميكند. در آن كنگره سروش در پي تقليل پروژه سلمان رشدي عليه قرآن و پيامبر اعظم (ص) برآمد و مسئولان كنگره به بهانه اينكه جلسه سروش، يك جلسه علمي است، ورود خبرنگاران را به جلسه سخنراني او ممنوع كردند. پس از آن رخداد، يك انديشمند انگليسي بود كه در برابر مواضع سروش در آن كنگره اعتراض كرد، نه مسئولان دفتر نشر آثار امام(ره).» عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان با يادآوري اينكه در جلسه نخست سخنراني پرده از حمايت باند سعيد امامي از فعاليتهاي عبدالكريم سروش عليه نظام جمهوري اسلامي برداشته است، گفت: «عرض كردم كه پس از افشاي جلسه محرمانه سروش با اعضاء انجمن سياست خارجي آلمان كه به درخواست وزارت امور خارجه آلمان برگزار شد، چهار تن از ماموران تحت امر سعيد امام در جلسهاي با جناب آقاي حسين شريعتمداري (نماينده رهبر معظم انقلاب و سرپرست موسسه كيهان) به شدت اعتراض كردند كه چرا كيهان خبر از برگزاري اين جلسه داده است. البته خبر برگزاري اين نشست محرمانه نخستين بار توسط ايرنا فاش شد، اما جزييات آن را نشريه كيهان هوايي و روزنامه كيهان و نيز هفتهنامه صبح پيگيري و منتشر كردند. من قصد ارائه خبر مبني بر همكاري سروش با باند سعيد امامي ندارم، اما بر اساس تحليل و مستنداتي كه در اختيار دارم، ميگويم كه سروش در راستاي منافع سعيد امامي حركت ميكرد. سعيد امامي از وابستگان امنيتي صهيونيسم بود و سروش نيز از سال 1365 با انتشار متن سخنرانياي كه در باب مباني نظري فاشيسم ايراد كرده بود، بر يهوديستيزي جمهوري اسلامي ايراد ميكرد. دوستان ما ميدانند آن هنگام بحث يهوديستيزي مطرح نبود، بلكه صهيونيسمستيزي مبناي سياست جمهوري اسلامي بود و هست. يهوديستيزي در كلام سروش، نوعي مجازگويي بود. اولا يك همگرايي در باب اتصال به صهيونيسم در اينجا به چشم ميخورد. ثانيا، در ماجراي قتلهاي زنجيرهاي هم ميبينيد كه كساني كه به نوعي عليه صهيونيسم موضع داشتند، به قتل رسيدند، مانند مجيد شريف. مختاري و پوينده از منتقدان طيف راست سلطنتطلب در كانون نويسندگان بودند و با امثال سيمين بهبهاني كه از عناصر اشرف پهلوي است، سر نزاع داشتند. اين جنس از اشخاص كشته ميشوند. حتي داريوش و پروانه فروهر از سوي جناحهاي اپوزيسيون خارج از كشور متهم به همكاري با جمهوري اسلامي بودند و ميبينيد كه باز اينها هم در زمره سوژههاي سعيد امامي بودند. سوال من اين است كه چرا اين اشخاص كه به نوعي همراه با برخي از سياستهاي جمهوري اسلامي بودند و اگر دشمني هم داشتند، به روايت مقام معظم رهبري در زمره دشمنان بيآزار ما بودند، چرا اينها كشته مي شوند؟! از ديگر سو، چرا سعيد امامي حامي كساني بود كه با صهيونيسم همگرايي نظري يا عملي داشتند؟» پيام فضلينژاد با تاكيد بر اينكه بر اساس نظر رهبري معظم نظام هرگونه اقدامي مانند پديده قتلهاي زنجيرهاي از اساس مذموم و داراي حرمت شرعي است، اظهار داشت: «من تنها طرح پرسش ميكنم و وارد ارزيابي امنيتي نميشوم، چرا كه ورود به اين دايره مستلزم داشتن اطلاعات دقيق از چرايي و چگونگي رخدادهاست كه اين اطلاعات در اختيار من نيست. اما ميخواهم بدانم كه چرا هر جا كه پاي سعيد امامي در ميان است، ميتوان نشاني نيز از عبدالكريم سروش يافت. در شماره 45 نشريه كيان سروش گفتوگويي را پيرامون قتلهاي زنجيرهاي انجام ميدهد و ميكوشد كه با انحراف ذهن مخاطب، شاگردان مرحوم احمد فرديد را متهم به زمينه سازي نظري براي قتلهاي زنجيرهاي كند. جالب است كه بدانيد يكي از دعاوي اصلي سروش با مرحوم فرديد هم بر سر صهيونيسمستيزي فرديد بود. سروش انواع و اصناف فحاشيها را به فرديد منتسب ميكرد و او را همواره از تئوريسينهاي خشونت ميدانست. شاگردان فرديد در زمره افرادي بودند كه به نيكي پروژه اباحهگري سروش را دريافته بودند و هشدار ميدادند كه نميتوان با تكيه به سيستم فكري و آراء كارل ريموند پوپر، يك مسلمان مدرن خلق كرد و سرانجام اين كوشش، الحاد است.» نويسنده كتاب «شواليههاي ناتوي فرهنگي» سپس به آراء سروش پيرامون نظريه «خودي و غيرخودي» پرداخت و با بازخواني دو مصاحبه سروش در 17 مرداد و 17 آبان 1378 در روزنامههاي نشاط و عصرآزادگان گفت: «در هنگامي كه رهبري معظم انقلاب پس از ماجراي 18 تير، نظريه هوشمندانه و راهگشاي خودي و غيرخودي را طرح كردند كه جامعه به مرزبندي و تمايزيابي آشكار ميان نيروهاي سياسي برسد، سروش گفت كه اين نظريه ريشه در جاهليت دوران قبيلگي دارد. جالب است كه شعبان شهيدي، معاون وقت مطبوعاتي وزير ارشاد، آن هنگام در مقام سخنگوي سروش ظاهر شد و گفت كه وي چنين نگفته است، اما سروش هيچگاه سخن خود را تكذيب نكرد و در دورههاي بعد، بر آن اصرار ورزيد.» فضلينژاد سپس به دفاع سروش از اشخاص مرتد و نيز دفاع او از جهاد ابتدايي فرق و اقطاب شبه مذهبي عليه مسلمانان پرداخت و ادامه داد: «پروژه سروش در سال 1378 پروژه پيچيدهاي بود و او تنها به مبارزه با مرجعيت، رهبري نظام و حتي بحث عبور از خاتمي اكتفا نكرد، بلكه مقالهاي را در شماره 46 ماهنامه كيان نوشت با عنوان فقه در ترازو و در آن از حقوق افراد مرتد و اينكه افراد حق دارند اسلام را وانهند و دين ديگري برگزينند، سخن گفت. بالاتر از اين، شاهكليد بحث او اين بود كه اگر مسلمانان براي خود حق دعوت ديگران به اسلام يا گاهي جهاد ابتدايي را قائلند، ديگران هم ميتوانند چنان حقي را براي خود قائل باشند. او تنها از اين راه در پي ذبح حقيقت جهانشمول اسلام نبود، بلكه به نوعي كوشيد تا به نبردهاي ايدئولوژيكي كه آمريكا از سال 2001 با نام جنگهاي صليبي نو با مسلمانان جهان آغاز كرد، با اين عنوان كه ديگران هم حق جهاد ابتدايي عليه اسلام را دارند، مشروعيت نظري دهد. بنابراين پروژه سروش در سال 1378 كه سال آشوبهاي شبه دانشجويي بود، پيچيده و مستلزم ارزيابيهاي امنيتي بسيار است. بايد عملكرد او نقد شود و اميدوارم روزي اسناد امنيتي منتشر گردد تا امكان چنين ارزيابياي فراهم آيد.» در سال 1378 كه آمريكا به خيال خام خود، به فروپاشي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران دل بسته بود، سروش همه توان خود را به ميدان ميآورد. در سال 78، عوامل سيا يك به يك وارد ايران ميشوند تا پروژه براندازي را به نقطه عطف خود برسانند كه اوج آن در 18 تير متجلي است. سروش، دقيقا در نقشه راه طرح مايكل برانت كه آن هنگام معاون ارشد سازمان جاسوسي سيا بود، حركت كرد. وي سپس به طرح گزارههاي سازمان جاسوسي سيا توسط سروش در جامعه فكري ايران اشاره كرد و گفت: «در آمريكا در كتابي به نام A Plan to Devide and Desolate Theology مصاحبه مفصلي از دكتر مايكل برانت معاون ارشد رئيس سابق سيا و عضو مهم بخش شيعه شناسي سازمان سيا منتشر شده است. وي در اين مصاحبه از اسرار تكان دهنده اي پرده برداشته است و در جريان اتهام كاركنان سيا به فساد مالي بطور ناخودآگاه اعتراف كرده است كه در اين سازمان مبلغ 900 ميليون دلار براي سازمان دهي مبارزه با تشيع اختصاص يافته بوده است. مايكل برانت مدتي طولاني در بخش مذكور فعاليت داشته ، ولي چندي پيش به خاطر فساد مالي از كار بركنار شده است و او نيز، ظاهرا از باب انتقام جويي خيلي از اسرار محرمانه را برملا كرده است كه امروز راه تحليل پروژه حلقه كيان و سروش را براي ما آسان ميكند. در اين كتاب مبارزه با مرجعيت شيعه به عنوان سرچشمه اصلي قدرت تشيع و مبارزه با واقعه عاشورا و عزاداريهاي مذهبي مسلمين، از اصليترين پروژههاي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا برشمرده شده است. سيا به اين نتيجه رسيده بود كه بايد دو بال سرخ و سبز تشيع تا سال 2010 ميلادي نابود گردد و بايد افرادي كه با شيعه اختلاف اعتقادي دارند را بطور منظم و مستحكم عليه شيعه سازمان دهي كرد. به گفته معاون ارشد سازمان سيا، آمريكا اهداف خود را در اين طرح از طريق، اول؛ شناسايي و كمك مالي به افرادي از شيعه كه بتوانند توسط نوشتارهاي خود، عقايد و مراكز علمي شيعه را هدف قرار دهند و دوم؛ تحقيق و جمع آوري مطالب فراواني عليه مرجعيت و نشر اشاعه ي آنها توسط نويسنده هاي پول پرست و بينام پيش ببرد.» فضلينژاد با بازخواني طرح امنيتي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا براي براندازي تشيع در جهان اسلام، به اشتراكات پروژه حلقه كيان و عبدالكريم سروش با آن طرح پرداخت و افزود: «در سال 1378 كه آمريكا به خيال خام خود، به فروپاشي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران دل بسته بود، سروش همه توان خود را به ميدان ميآورد. او پيش از اين براي زدن ريشه هويت شيعه گفته بود كه شيعه و سني دو قرائت تاريخي از اسلام هستند و هر دو به يك اندازه معتبر ميباشند. به قول خودش در پي منفك ساختن اسلام حقيقت از اسلام هويت بود كه امروز هم همين راي را در آراء آقاي سيد محمد خاتمي ميبينيم كه به آن خواهم پرداخت. در سال 78، عوامل سيا يك به يك وارد ايران ميشوند تا پروژه براندازي را به نقطه عطف خود برسانند كه اوج آن در 18 تير متجلي است. سروش، دقيقا در نقشه راه طرح مايكل برانت كه آن هنگام معاون ارشد سازمان جاسوسي سيا بود، حركت كرد. در شام غريبان حسيني، كارنامه ائمه را مستحق نقد دانست و بر زدودن اسطورههاي قدسي از عرصه جامعه ديني تاكيد كرد. از ديگر سو، اطاعت از مراجع را مستوجب عقوبت الهي و رفتن به جهنم خواند. به ستيز با آموزه ولايي خودي و غيرخودي روي آورد كه روزنامه عصر آزادگان آن را تيتر صفحه نخست خود كرد. از ارتداد به مثابه يك حق دفاع كرد و حق جهاد پيراوان ديگر فرقههاي ضاله و غيرضاله عليه مسلمان را در ماهنامه كيان طرح نمود. آيا طرح همه اين تئوريها كه باب ميل سازمان اطلاعات مركزي آمريكا است، در همان سالي كه ايالات متحده دل به فروپاشي جمهوري اسلامي بسته است، اتفاقي است؟! پسر سروش، آقاي سروش دباغ براي يكي از اساتيد خود نقل كرد كه من متعجبم كه چرا پدرم ناگهان در ميان آشوبهاي 18 تير به ايران بازگشته است و اصلا بناي آمدن او به ايران نبود. اين را من به طور موثق براي شما نقل ميكنم كه حتي خانواده سروش از بازگشت ناگهاني او به ايران حيرتزده شدند. سروش در سال 1379 نيز تبليغ براي گزارههاي سازمان جاسوسي سيا را پيگرفت. سخنراني او در همايش شريعتي و روشنفكري ديني در شهر شيراز نمونه بارز چنين رويكردي است. در آن همايش، او ميگويد من به شريعتي اداي احترام ميكنم، همچنان كه به امام حسين اداي احترام ميكنم، اما هميشه آرزو ميكنم اي كاش چنان نشود كه به حسين (ع) و فداكاري شهادتطلبانه او احتياج بيفتد. اولا سروش در بدو امر، مقام امام حسين را در حد شريعتي پايين آورده است، ثانيا در برابر رهنمود امام خميني (ره) كه ميگويند تنها راه حسيني ماندن است، سروش خاستگاههاي مايكل برانت را بيان ميكند. بنابراين ميبينيم كه حسب طرح سيا براي براندازي تشيع كه به پروژه حسينزدايي آمريكا در ايران اشاره شده، سروش هم آرزومند آن است كه به شهادتطلبي امام حسين (ع) نيازي نداشته باشيم! البته اين جملات را بايد در كليت پروژه سروش و حركت خزنده او در ايران ديد و تجليل كرد.» هر جا كه غرب تغيير استراتژي امنيتي در مسئله مبارزه با اسلام سياسي ميدهد، سروش در آنجا حضور دارد. هلند ابتدا با فيلم تسليم (تئو ونگوگ) و سپس با فيلم فتنه (ويلدرز) و اكنون با قرائت سكولار از قرآن توسط قادر عبدالله به ميدان مبارزه با اسلام آمده است و در سوي ديگر جبهه، نقاشي با نام مستعار به نام سوره حرا، شرمآورترين تصاوير از معصومين را در موزه دولتي لاهه به نمايش ميگذارد. شاگردان سروش با رسانهاي چون راديو زمانه با پول سرويس اطلاعات و امنيت هلند به تبليغ ايدئولوژي فحشاي سياه ميپردازند. در همين ميان است كه مي بينيد بخش عربي راديو هلند مصاحبه ميشل هوبينگ را با سروش تحت عنوان قرآن، كلام محمد منتشر ميكند. فضلينژاد سپس با نتيجهگيري از دومين گفتار خود پيرامون كارنامه سياسي عبدالكريم سروش گفت: «زمان اندك است و بايد به عنوان دوم سخنراني خود، يعني بازخواني مجمل آراء آقاي سيد محمد خاتمي و تضاد انديشههاي ايشان با مباني معرفتي حضرت امام خميني (ره) بپردازم و از سويي هم بايد به پرسشهاي طلاب معزز پاسخ گويم. همين قدر را بگويم كه يافتن نسبت پروژه سروش با باند سعيد امامي و نيز سازمان اطلاعات مركزي آمريكا، مستلزم جستجوهاي بسياري است كه ميتواند مهندسي اين پروژه امنيتي را بارز كند. جالب است كه سروش اكنون در نقشه راه پروژه ناتوي فرهنگي در هلند حركت ميكند. هر جا كه غرب تغيير استراتژي امنيتي در مسئله مبارزه با اسلام سياسي ميدهد، سروش در آنجا حضور دارد. هلند ابتدا با فيلم تسليم (تئو ونگوگ) و سپس با فيلم فتنه (ويلدرز) و اكنون با قرائت سكولار از قرآن توسط قادر عبدالله به ميدان مبارزه با اسلام آمده است و در سوي ديگر جبهه، نقاشي با نام مستعار به نام سوره حرا، شرمآورترين تصاوير از معصومين را در موزه دولتي لاهه به نمايش ميگذارد. شاگردان سروش با رسانهاي چون راديو زمانه با پول سرويس اطلاعات و امنيت هلند به تبليغ ايدئولوژي فحشاي سياه ميپردازند كه گزارش مشروح و مستند آن در روزنامه كيهان منتشر شده است. در همين ميان است كه مي بينيد بخش عربي راديو هلند مصاحبه ميشل هوبينگ را با سروش تحت عنوان قرآن، كلام محمد منتشر ميكند و اتفاقا براي اولين بار در راديو زمانه به فارسي بازنشر ميگردد و وعده انتشار ترجمه هلندي كتاب بسط تجربه نبوي او نيز در مقدمه مصاحبه داده ميشود. در اين مصاحبه، چنانكه ميدانيد وحيانيت قرآن با پديده الهام در شعر برابرگذاري شده و سروش ميگويد خطا و تاريخيت، احوال و حالات پيامبر اعظم (ص) در قرآن راه يافته است و بنابراين متن قرآن، آلوده به خطاست. بخش مهمي از مشكل صهيونيسم اين است كه اسلام نص قدسي و بدون خدشه دارد و مسلمانان از سنديت، اصالت و مرجعيت متن ديني خود، به نحو مستند دفاع ميكنند و اكنون پروژه ناتوي فرهنگي با همه قدرتش ميكوشد تا نصوص و متون مقدس ما را مخدوش كند، اما اراده خدا، بالاتر از همه ارادهها است. نتيجه اين است كه ميبينيم باز، سروش در ميدان پروژه امنيتي سازمانهاي اطلاعاتي غرب، توپ مي زند.» خلاصه سخنان فضلينژاد پيرامون حضور سيد محمد خاتمي در بيلدربرگ فضلينژاد با اشاره به اينكه «در يك مقايسه تطبيقي ميتوان اثبات كرد كه فلسفه سياسي و اجتماعي اصلاحطلبان معاصر، همان فلسفه سياسي پدران روشنفكري است كه با تغذيه از زرادخانه معرفتي فراماسونري وارد ايران شد» و گفت: «به سبب كمبود وقت، از ادامه اين بحث چشم ميپوشم، اما دغدغه من اين است كه چرا آقاي سيد محمد خاتمي بنماية همين مفاهيم را تكرار ميكنند. ابتدا بگويم كه عدهاي قليل مدام ميگويند كه حضرت امام خميني(ره) از آقاي خاتمي با عنوان فرزند فاضل، با تقوا و متعهد نام بردهاند و از اين رو، نقد آقاي خاتمي جايز نيست! مگر امام در ضميمه وصيتنامه خود اشاره نفرمودند كه من به واسطه حرفها و رفتارهاي برخي از آدميان، چه بسا كه فريب آنها را خورده باشم؟ مگر امام پس از اين جمله، به اين مضمون ننوشتند كه ميزان حال فعلي افراد است، نه آن تعاريفي كه من در قيد حياتم از آنان كردهام؟ چرا وصيتنامه حضرت امام را كه با تيزبيني سياسي جامعي نگارش شده است را ملاك قرار نميدهيم و چرا با امام گزينشي رفتار ميكنيم؟» وي با اشاره به اينكه با ارائه يك خبر حزنانگيز و طرح پرسشي از آقاي سيد محمد خاتمي سخنرانياش را ختم خواهد كرد، گفت: «من يك منتقدم و نه مخالف، بنابراين فقط از اينكه آقاي خاتمي حقوق مرا به عنوان يك منتقد استيفا كنند و پاسخ نقد و پرسشم را بدهند، قانع هستم و مانند دكتر سروش و شاگردانش، دنبال استيفاي حقوق مرتدان فكري و محاربان سياسي نيستم. لذا، استيفاي حقوق من، پاسخ به پرسش من است. سوالي را بر مبناي يك سند متقن از آقاي خاتمي طرح ميكنم و انتظارم اين است كه ايشان شبهزدايي كنند.» عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان با اشاره به اينكه در تيرماه 1386 روزنامه كيهان گزارش ويژهاي را درباره «دولت نامريي جهان» منتشر كرده است، افزود: «يك مخزن سياسي و منبعي ايدئولوژيك براي دولت پنهان صهيونيستها در جهان وجود دارد به نام گروه بیلدربرگ (Bilderberg Group). گروه بیلدربرگ نام خود را از هتلی در کشور هلند میگیرد كه برای نخستین بار در سال ۱۹۵۴، میزبان اعضای کنفرانس بود. دفتر گروه بیلدربرگ در شهر لیدن در استان هلند جنوبی و در نزدیکی شهر لاهه در کشور هلند قرار دارد. اين نام کنفرانسی غیررسمی است که هر ساله به صورت کاملاً خصوصی و محرمانه در نقطهای از جهان برگزار میشود. اعضای گروه بیلدربرگ تماما انتصابی هستند و تعداد ایشان به حدود ۱۳۰ نفر میرسد. تمامی اعضا از قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در زمینههای سیاست، اقتصاد و رسانه هستند، مانند راكفلر و كسينجر و… بسیاری از پادشاهان و اعضای خاندانهای سلطنتی کشورهای غربی از اسپانيا، انگلستان، بلژيك، هلند، سوئد، دانمارك و… اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند. اعضای گروه بیلدربرگ در کنفرانس سالیانه خود، در مورد مسایل جاری سیاسی و اقتصادی جهان به صورت محرمانه با یکدیگر تبادل نظر و مشورت میکنند. براساس مدارك موجود، پيوند اروپا و آمريكا به وسيله ناتو، ايجاد بازار مشترك اروپا، روي كارآمدن كساني چون كلينتون، بلر و بسياري كه هنوز نامشان در خفا مانده، استعفاي مارگارت تاچر، وقوع جنگ خليج فارس، تحول نهضت اروپا، تخريب وجهه ژان ماري لوپن ناسيوناليست در فرانسه، تحريم آرژانتين در جريان جنگ فالك لند، تقسيم آلمان به دو قسمت شرقي و غربي، همه و همه در جلسات بيلدربرگ تصميم گيري شده اند. از سال 1954 به بعد، تقريبا هر سال يكبار، صهيونيسم سران قدرت و سرمايه را در يكي از هتل هاي اشرافي جهان جمع كرده تا به واسطه آنها- كه خود اغلب يهودي هستند- در مورد آينده جهان تصميم گيري كند. همان طوري كه پيشتر نيز اشاره رفت، هر تصميمي كه در اجلاس بيلدربرگ گرفته مي شود، به دليل نفوذ و تأثيرگذاري بالاي شركت كنندگان، خود به خود ضمانت اجرايي پيدا مي كند. از اين رو آنگونه كه خبرگزاري بي بي سي اعتراف كرده است، بيلدربرگ هدايت گر سياست هاي بين المللي از پشت درهاي بسته بوده و تمامي جلسات رسمي و علني از جمله اجلاس گروه 8 و تصميماتي كه در آنها اعلام مي شود، فقط يك نمايش است.» فضلينژاد در ادامه با اشاره به خطرناك بودن تحقيقات درباره گروه بيلدربرگ گفت: «من در زماني كه اين گزارش منتشر شد، در حال تحقيق درباره پشت پرده پروژه گفتوگوي تمدنهاي آقاي خاتمي بودم و بخشي از يافتههايم را در كتاب شواليههاي ناتوي فرهنگي نيز منتشر كردم، اما بخشي از يافتههاي مستندم را منتشر نكردم و در انتظار سندي ديگر ماندم كه اكنون آن سند در اختيارم است. مقدمهاي ميگويم و رمز و راز آن سند را با شما رازگشايي خواهيم كرد. متاسفانه تحقيقات درباره بيلدربرگ ادامه پيدا نكرد. بعدها در جستجوهايم متوجه شدم كه اساسا تحقيقات درباره اين گروه فوق سري، عين بازي كردن با جان آدمي است. براي همين است كه ميبينيم در 53 سال گذشته هيچ گونه ليستي از اسامي شركت كنندگان و يا محتواي جلسات، از سوي گردانندگان بيلدربرگ منتشر نشده است. اما جيم تاكر و الكس جانز از جمله خبرنگاراني هستند كه موفق شده اند پس از سال ها تعقيب و گريز از پژوهش، اطلاعات ارزنده اي را در مورد اهالي بيلدربرگ به دست آورند. تاكر بيش از 35 سال از عمر خود را در تعقيب بيلدربرگ بوده است. او يك روزنامه نگار ورزشي در نشريه كم تيراژ Spotlight بود، اما پس از اينكه در دهه 70 به وجود بيلدربرگ پي برد، بازي موش و گربه را با اهالي بيلدربرگ آغاز كرد. تاكر هدف خود را افشاي ماهيت شوم بيلدربرگ عنوان كرده و مي گويد كه آنها از من متنفرند، چرا كه من اجازه نخواهم داد بيلدربرگ با خيال راحت بر دنيا حكومت كند. اين خبرنگار جسور اولين كسي بود كه به جستجوي مكان برگزاري اجلاس بيلدربرگ پرداخت. شايد علت اينكه در سال هاي اخير كميته سازماندهي بيلدربرگ خود اقدام به اعلام شهر و تاريخ برگزاري اجلاس ميكند، افشاگري هاي مستند تاكر باشد. او مي داند كه اجلاس بيلدربرگ هميشه در ماه مه يا ژوئن و در يكي از هتل هاي پنج ستاره برگزار مي شود. گاه، رسانه هاي تحت كنترل بيلدربرگ به منظور انحراف افكار عمومي، نام هتل هاي ديگري را محل برگزاري اجلاس معرفي مي كنند. اما تاكر به خوبي مي داند كه چگونه از عهده اين فريبكاري برآيد. او به تمام هتل هاي پنج ستاره شهر اعلام شده مراجعه كرده و در تاريخ مورد نظر بيلدربرگ، درخواست اتاق مي كند. وقتي مطمئن شد كه هتل خاصي در آن تاريخ معين سرويس نمي دهد، مرحله بعدي جستجوي خود را آغاز مي كند.» عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان با ارائه سندي 38 صفحهاي به طلاب و روحانيون حاضر در جلسه پيرامون حضور آقاي سيد محمد خاتمي به همراه خانم معصومه ابتكار در اجلاس سال 1999 بيلدربرگ در پرتغال گفت: «چرا آقاي خاتمي و خانم ابتكار به صورت محرمانه در اجلاسي حاضر شدند كه اعضاء آن را صهيونيستها و ماسونهاي برجسته جهان تشكيل ميدهند؟ چرا گزارش اين جلسه را به مردم نداند؟» وي با تاكيد بر اينكه «دانستن حق مردم است و سوال من نيز از آقاي خاتمي درباره اجلاس بيلدربرگ در سال 1999 است»، ادامه داد: «در سال 1999 كه اجلاس بيلدربرگ در پرتغال برگزار مي شد، تاكر به آنجا رفت و هتل مورد نظر بيلدربرگ يعني هتل قيصر شهر سينترا را شناسايي كرد. او سپس با دفتر هتل تماس گرفت و گفت كه ببخشيد، من به اجلاس بيلدربرگ دعوت شده ام، اما متأسفانه دعوت نامه ام گم شده است. درست تماس گرفته ام؟ مكان برگزاري نشست همانجاست؟ از هتل به او پاسخ دادند كه بله، اينجا دقيقاً همان مكاني است كه شما بايد حضور داشته باشيد. در پرتغال، مأموران سيا به حضور تاكر پي بردند و به تعقيبش پرداختند. او كه در اطراف هتل قيصر مشغول تهيه عكس بود، سريعاً خود را به اتومبيلش رساند و با رانسون همراه انگليسي خود اقدام به فرار كرد. در حالي كه اتومبيل سيا به دنبال تاكر افتاده بود، «رانسون» با سفارت بريتانيا در پرتغال تماس گرفت و درخواست كمك كرد. اما پاسخ سفارت به او اين بود: بيلدربرگ بسيار بزرگتر از قد و اندازه ماست، ما خيلي كوچك هستيم، فقط يك سفارتخانه كوچك. تنها كمكي كه مي توانيم به شما بكنيم اين است كه بگوئيم، سريعاً به محل اقامت خود برگشته و از آنجا تكان نخوريد. تاكر و همراهش به سختي توانستند از دست سيا جان سالم به در برند. شيوه تاكر اين است كه در اطراف هتل استتار مي كند و با دوربين خود از خودروهايي كه وارد محل مي شوند، عكس مي گيرد. او تمامي افراد را شناسايي مي كند. اين خبرنگار جسور همه اين افراد را در حال ورود به هتل اجلاس بيلدربرگ ديده است: ديويد راكفلر، رئيس بانك منهتن، آمبرتو آگنلي، رئيس كارخانه فيات، ورنون جردن، دوست صميمي بيل كلينتون، هنري كسينجر كه هم اكنون از سران بيلدربرگ به شمار مي رود،ريچارد هولبروك، نماينده سابق آمريكا در سازمان ملل، كانراد بلك، مديرمسئول روزنامه «ديلي تلگراف» و صاحب بيش از 480 نشريه در سر تا سر جهان، و بسياري ديگر از اشخاص قدرتمند و صاحب نفوذ در عرصه هاي مختلف. تاكر هم اكنون به عنوان «پيشگام جبهه ضد بيلدربرگي» از تمامي ابعاد پيدا و پنهان اين سازمان مرموز آگاه است. او مي گويد كه بيلدربرگي ها از سال 1954 بر دنيا حكومت مي كنند. به عقيده وي، بيلدربرگي ها تصميم مي گيرند كه جنگ ها چه زماني آغاز شوند، چقدر طول بكشند، و كي پايان يابند. پيام تاكر اين است كه من از مردم مي خواهم بفهمند كه اين اجلاس، يك نشست عادي محرمانه نيست كه در آن نخبگان گردهم آيند و در مورد مسائل مختلف به تبادل نظر بپردازند. بيلدربرگي ها تقريباً تمامي امور جهان را در دست دارند.» ميدانيد چرا خبر حضور خاتمي در اين كنفرانس، حتي در غرب فاش نشد؟ رسانه پردازان بانفوذي كه در بيلدربرگ حاضرند، همچون رئيس واشنگتن پست، دونالد اي. گراهام، سوگندي محرمانه ميخورند كه هر ساله پوشش خبري نشست بيلدربرگ را از خروجي اخبار خود حذف كنند. عضو مركز پژوهشهاي موسسه كيهان با ارائه سندي 38 صفحهاي به طلاب و روحانيون حاضر در جلسه پيرامون حضور آقاي سيد محمد خاتمي به همراه خانم معصومه ابتكار در اجلاس سال 1999 بيلدربرگ در پرتغال گفت: «با چنين مقدماتي، نگاه كنيد به طرح گفتوگوي تمدنها كه سال 1999 توسط خاتمي در بيلدربرگ طرح شد و سال 2000 در سازمان ملل مصوب شد كه سال 2001 سال گفتوگوي تمدنها ناميده شود. چرا آقاي خاتمي و خانم ابتكار به صورت محرمانه در اجلاسي حاضر شدند كه اعضاء آن را صهيونيستها و ماسونهاي برجسته جهان تشكيل ميدهند؟ چرا گزارش اين جلسه را به مردم نداند؟ مگر نگفتند كه دانستن حق مردم است؟ چرا دقيقا در زماني كه غرب نبرد تمدنها را به عنوان استراتژي برخورد با اسلام برگزيد و از جنگهاي صليبي نو سخن گفت، ما دست خودمان را با تز گفتوگوي تمدنها بستيم و اجراي آن را نيز به دست جاسوسان مخملي مانند رامين جهانبگلو و…. سپرديم؟ چنان كه در كتاب شواليههاي ناتوي فرهنگي شرح دادهام، وابستگان اطلاعاتي آمريكا، در سه نهاد خانه هنرمندان ايران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي و مركز بينالمللي گفتوگوي تمدنها مجري پروژه گفتوگوي تمدنها شدند كه به پروژه لهستانيزه كردن ايران و جنگ استراتژيك نرم براي براندازي جمهوري اسلامي منتهي گشت كه بخشي از اسناد آن را منتشر كردهام. ميدانيد چرا خبر حضور خاتمي در اين كنفرانس، حتي در غرب فاش نشد؟ رسانه پردازان بانفوذي كه در بيلدربرگ حاضرند، همچون رئيس واشنگتن پست، دونالد اي. گراهام، سوگندي محرمانه ميخورند كه هر ساله پوشش خبري نشست بيلدربرگ را از خروجي اخبار خود حذف كنند. بيلدربرگ طبق روال خود ادعا ميكند اين نشست فقط جلسهاي خصوصي است و درون حصار حفاظت شده و محرمانة آن هيچ سياستي اتخاذ نميشود، اما محققان شجاعي چون جيم تاكر هر سال نشان دادهاند كه آنچه در بيلدربرگ بحث ميشود سريعاً به سياست مبدل ميشود؛ حتي اگر در زماني كوتاه نباشد سالهاي بعد حتماً اين اتفاق خواهد افتاد. به عنوان نمونه، اسناد فاش شدة بي.بي.سي توسط يكي از اعضاي سابق بيلدربرگ كه به دهة پنجاه باز ميگردد اين حقيقت را افشا ميكند كه ايجاد پول واحد رايج براي اروپا و تصويب آن در اتحاديه اروپا زاييدة فكر اين نشست بوده است.» فضلينژاد در پايان سخنان خود با تلخ خواندن نتيجهگيري سخنرانياش گفت: «هيچ كس دوست ندارد سرمايههاي نظام اسلامي را از دست رفته ببيند و من نيز به عنوان يك محقق از اين يافتهها خرسند نيستم. خبر حضور آقاي خاتمي در اجلاس محرمانه ماسونهاي جهان بر مبناي سند 38 صفحهاي كه به تائيد رسمي بيلدربرگ رسيده است، براي من تكان دهنده است، همانطور كه تماشاي صحنههاي مصافحه ايشان با دختركان ايتاليايي در رم، تكان دهنده بود و تكان دهندهتر، تكذيبيه پرتناقض دفتر وي و بعد خود ايشان و پس از آن، تائيد اين خبر همراه با انتشار عكسها و فيلمهايي ديگر در رسانههاي معتبر ايتاليا و اروپا. اميدواريم آقاي خاتمي تجديدنظري در مباني معرفتي خود بكند، كمي از نشستن در كنار زرادخانه معرفتي غرب فاصله گيرند و درباره اسنادي كه از همنشيني ايشان با سران بيلدربرگ حكايت ميكند، توضيح قانع كنندهاي ارائه دهد و مشي كنوني را بدل به مشياي ولايتمدارانه و امامپسندانه نمايد. انشالله.»
|
|