از شهر خدا تا شهر دنيا: نو شدن انديشه دينی

• دسته: از اهل قلم

تهيه کننده مهدی جامی
با همکاری مهدی خلجی

 

عبدالکريم سروش - عکس از ايسنا

 

“من این را بارها گفته ام و الان هم تکرار می کنم. مهم ترین میراثی که از جهان کهن همچنان باقی مانده و بهترین آینه جهان کهن است دین است و در این باره، میان ادیان فرقی نمی گذارم، خواه اسلام و خواه مسیحیت و ادیان دیگر. و صیقلی ترین آینه ای که جهان مدرن و گفتمان مدرن را نشان می دهد علم این دوران است که مشروع ترین فرزند عقلانیت مدرن است”. – عبدالکريم سروش

 

نوشدن انديشه دينی: برنامه ششم از شهر خدا تا شهر دنيا

 

مديريت جامعه با فقه يا با علم؟

با انقلاب اسلامی روحانیت و رهبران دینی از دنیای سنتی خود وارد عصری شدند که در آن باید به مدیریت جامعه جدید می پرداختند. چنان که از زبان عبدالکریم سروش نظریه پرداز اسلامی خوانديد این ضرورت تازه در درون خود حامل نوعی تباین و حتا تضاد بود، چرا که در جهان جدید نه دین که علم به اداره جامعه می پردازد و این دو از دو جهان متفاوت نمایندگی می کنند.

گرچه از همان سال های اول انقلاب، حوزه به عنوان اصلی ترین نهاد دینی دستخوش تحولاتی شده بود، و حتی بحث هایی درباره علم و دین آغاز شده بود، اما چنان که محمد مهدی خلجی از پژوهشگران مسائل اسلامی می گوید ده سالی طول کشید تا حوزه به اهمیت رویارویی جهان جدید، الزامات مدیریت جامعه جدید و جایگاه عقلانیت مدرن پی ببرد:

“دهه اول انقلاب، دهه خاموشی نظری حوزه هاست. به دلیل تازه بودن انقلاب، ملتهب بودن فضا، آمدن نسل جدید به حوزه، مسأله جنگ و اقتدار کاریزماتیک آقای خمینی و وجود مراجع بزرگ در حوزه ها، حوزه ها دچار تب و تاب های بزرگ فکری نشده بودند و در همان حالت آرامش و یقین ظاهری به سر می بردند.”

“اما در دهه دوم است که جوانه های تردیدها و پرسش های جدید زده می شود و شرایط اجتماعی و سیاسی در ایران هم کمک می کند و همین طور نسل جدید هم به بلوغی دست یافته که قدرت طرح پرسش های جدید پیدا می کند. در دوره ده ساله دوم، یعنی در دهه هفتاد، مهم ترین پرسش هایی که مطرح شدند، بر محور عقلانیت دور می زد. اگر مسأله کارآمدی حکومت دینی، مشروعیت حکومت دینی، زنان و حقوق آنها، حقوق بشر، مشروعیت الاهیات قدیم و میزان کارآیی مقوله ها و مفاهیم آن طرح شدند، عنصر مرکزی اینها پرسش عقلانیت است.”

اقبال روشنفکران دينی

به اعتبار همین ضروریات و پرسش های جدید از یک سو و به دلیل ناکامی های فقیهان در پاسخ گویی به مسائل جامعه و سیاست از سوی دیگر حوزه در دهه دوم انقلاب، ناچار درهای خود را به روی روشنفکران دینی گشود، یعنی کسانی که با اتکا به دانش و علم جدید، قرائت های تازه ای از دین را مطرح می ساختند. محمد علی ایازی، عضو مجمع مدرسین حوزه علمیه قم:

“در این دهه جدیدترین نظریات علمی و روشنفکری در حوزه مطرح می شود و مباحثی در حوزه مطرح می شود که در گذشته در حوزه سابقه نداشته مثل بحث تأثیرپذیری معرفت دینی از معرفت بشری و ابتنای معرفت دینی بر پیش فرض های بیرون دینی، مسأله کاستن توقعات در حوزه دخالت دین و منقح کردن انتظار از دین، یا نسبت میان علوم دینی و علوم بشری، جدی گرفتن مسأله قدرت و ضرورت پرداختن به خطرات قدرت و اکتفا نکردن به آرایه های اخلاقی، بحث قرائت های جدید از اسلام و ده ها مسأله دیگر از مباحثی است که در این دهه مطرح می شود؛ مباحثی که نه تنها در گذشته مطرح نبوده که گاهی مواجه با استنکار می شده.”

“اکنون همان اندیشه های روشنفکری که در مجامع غیرحوزوی مطرح می شود، خیلی راحت در مجلات و نشریات حوزه مورد بحث و بررسی و دفاع قرار می گیرد.”

گرايش فقه آموختگان به علوم جديد

با درک نیازهای نو، روحانیان جوان که مخاطبان اصلی تحولات حوزه بوده اند، کوشیدند با گرایش به علوم جدید، سنت فقهی را با دنیای جدید آشتی دهند. آیت الله بجنوردی:

“کسانی که جدیداً وارد حوزه و بحث های فقهی می شوند، مقدار زیادی به علوم جدید هم وارد هستند و لذا می بینید که در برداشت ها و گزینش ها و انتخاب آرا تأثیر می کند. یک وقت خودم بنشینم در حوزه و هیچ جای دیگر را نگاه نکنم، طرز تفکرم یک طور است، اما اگر واقعاً بیایم و دنیا را هم ببینم و از آن اندوخته های حوزوی خودم استفاده کنم جور دیگری فکر می کنم.”

اما برای اداره جامعه جدید، علوم گوناگون از اقتصاد تا حقوق بین الملل مورد نیاز است. آیا فقیهان می توانند در همه این علوم به تخصص برسند تا از آن در اداره جامعه بهره ببرند. آیت الله بجنوردی در پاسخ می گوید:

“من قبول دارم. یک نفر در همه اینها متخصص باشد، عادتاً غیرممکن است. اما خوب می بینیم که فقها و علما از کارشناس های مختلف جامعه شناسی و روان شناسی و حقوقی و مانند آن کمک می گیرند و مشورت می کنند و خود این مشورت و کمک گرفتن خیلی در حل معضله و مسائل دخالت دارد.”

“عمل به همه احکام فقهی هم بهشت نمی سازد”

اما عبدالکریم سروش معتقد است که فقه هر قدر هم که جامع و کارآمد باشد قادر به حل مشکلات جامعه امروزی نیست. وی اصولاً احکام فقهی و دینی را حداقل ممکن برای رفع مشکلات می داند، چنان که در یکی از سخنرانی هایش گفته است:

“من می دانم که در جامعه ما و در میان روحانیان ما نگاهشان به احکام دینی نگاه حداکثری است. می گویند شما به احکام فقهی عمل کنید، جامعه بهشت می شود. بنده به شما می گویم هیچ وقت هم نمی شود حتا اگر به همه آنها عمل شود. این ها حداقل لازم برای بهشت شدن است نه حداکثر ممکن. و لذا بسی کارهای دیگر باید کرد.”

“فقه و عمل به احکام و دستورهای فقهی هیچ وقت آبادانی نمی آورد، یعنی لزوماً آبادانی نمی آورد، حداقل لازم است. مثالی می زنم. شما فکر کنید جامعه ای داشته باشیم که همه ازدواج ها بر وفق احکام فقهی انجام شود و نود و نه درصد ازدواج ها به طلاق منجر شود. همه مطابق احکام فقهی ازدواج می کنند و همه مطابق احکام فقهی طلاق می دهند. لذا در این جامعه تخلفی از نظر فقهی صورت نگرفته. ولی این جامعه به نظر شما جامعه آرمانی و مطلوب است؟”

جدی شدن نقد در مباحث حوزوی

در واقع، آرای دکتر سروش تأثیر گسترده در حوزه پیدا کرد و توجه روحانیت را به اهمیت معرفت شناسی دینی و تعیین انتظاراتی که می توان از دین داشت برانگیخت. محمد تقی فاضل میبدی، عضو مجمع مدرسین حوزه قم از سنت نقدی می گوید که امروزه نه تنها فقه که دیگر شاخه های مباحث دینی را دربر گرفته است:

“الان سنت نقد نسبت به سنت های گذشته رواج جدی در حوزه ها دارد و خیلی از ادبیات گذشته ما هم در فقه و هم در اصول، کلام، فلسفه، مسائل اخلاق، امروز مورد نقد قرار گرفته. زمانی که آقای دکتر سروش مسأله معرفت شناسی دینی را مطرح کرد، نقادی نسبت به سنت های گذشته در حوزه جدی شد. البته طبیعی است که تفکر ایشان صد در صد مورد قبول واقع نشده ولی باعث شده که نسل نوی حوزه به سمت طرح مباحث نو حرکت کند و شبهات جدید را دنبال کند و پاسخ آن را بیابد.”

مصلحت، مبنای دگرگون ساز فقهی

گرچه کوشش روشنفکران دینی از بیرون سنت فقهی سهم عمده ای در تحول فکری حوزه داشته است، اما نباید فراموش کرد که آیت الله خمینی به عنوان پیوند دهنده اصلی فقه و مدیریت سیاسی جایگاه خاص خود را در این تحولات و در درون سنت فقهی دارد. او در واقع برای کارآمد ساختن فقه مبانی تازه ای را وارد بحث استنباط کرد. فاضل میبدی:

“من اگر بخواهم مثالی بزنم، همین مسأله تأمین مصلحتی که آیت الله خمینی مطرح کرد تحولی بود در مبانی کلامی، به دلیل این که حوزه های شیعی، سنت مصلحت یا استصلاح را قبول نداشتند ولی این الان وارد حوزه ها شده و خیلی از مبانی قدیم را به هم می زند.”

و شاید تنها از این راه بود که مفاهیم تازه اجتماعی و سیاسی می توانست در چارچوب دینی راه یابد. مفاهیمی که به تعبیر عبدالکریم سروش، از سنت سیاسی غایب بود:

“مفاهیم جدیدی مثل حق، وطن، ملت، شهروندی، دولت مدرن، حقوق شهروندی و امثال اینها کاملاً از ادبیات و گفتمان گذشته ما غایب است و مطلقاً وجود ندارد. حتا وقتی شما به اندرزنامه ها و شریعت نامه ها و امثال اینها مراجعه می کنید، این مفاهیم را در آن جاها نمی بینید. رابطه حاکمان و محکومان، به نحو دیگری تعریف و دیده می شود.”

آشتی با مفاهيم جديد

تنظیم رابطه تازه میان دولت و شهروندان و پذیرش مفاهیم تازه سیاسی اگرچه نه آسان ولی با گذشت زمان و با فشارهای اجتماعی و درک مقتضیات از سوی گروه های تجددخواه روحانیون در حوزه و ادبیات دینی به بحث هایی جدی تبدیل شد. محمد تقی فاضل میبدی:

“برخی از عالمان دین مانند شیخ فضل الله نوری مسأله مشروطیت را به عنوان چیزی خطرناک تلقی می کردند و حتا قانون اساسی را ضلالت نامه می دانستند. یا زمانی که امام خمینی انقلاب کرد و جمهوریت را مطرح کرد خیلی ها می گفتند که این چیز غربی است و نباید در ادبیات دینی راه داد. یا حالا آقای خاتمی که مسأله مردم سالاری و جامعه مدنی را مطرح کرد خیلی ها گفتند که این غربی است و با دین نمی سازد. ولی الان در حوزه ها مسأله مردم سالاری و جامعه مدنی دارد جا می افتد و جزو ادبیات دینی ما قرار می گیرد.”

تحول در حقوق زن و حقوق اقليت ها

در پرتو این مباحث جدید، حقوق افراد و گروه های اجتماعی از نظر دین، در حال دگرگون شدن است. محمد تقی فاضل میبدی به تحول در دو بحث حساس یعنی حقوق اهل کتاب و اقلیت ها و حقوق زن اشاره می کند:

“در حوزه ها آن بحث هایی که درباره حقوق اقلیت ها یا حقوق زنان مطرح بود الان به گونه ای دیگر مطرح است. امروز غالب علمای حوزه فتوا می دهند که زن می تواند قاضی شود.”

اگر حقوق اهل کتاب و مثلاً بحث طهارت آنها در پرتو مراودات بین المللی روحانیون سیاستمدار و سیاستمداران نظام دینی دستخوش تحول شده یا زنان به دلیل حضور فعال اجتماعی و مبارزه برای حقوقشان به بخشی از آن چه می خواهند دست یافته اند، دیدگاه های سخت گیرانه روحانیون سنت گرا درباره برداشت های تازه از دین، که به نام اختلاف قرائت ها شناخته می شود نیز امروزه آشتی جویانه تر و با مدارای بیشتری مطرح می شود. محمد علی ایازی:

“بعضی از مباحث اول با استنکار سران و زعما مطرح می شود و با مخالفت های جدی مواجه می شود، مثلاً مسأله اختلاف قرائت ها تا آن جا پیش می رود که می گویند اگر کسی معتقد باشد در اسلام اختلاف قرائت ها داریم کافر است، اما همان کسان، الان می گویند اختلاف قرائت هایی که منجر به کفر می شود درباره ضروریات اسلام است نه در همه مسائل اسلامی.”

ولايت فقيه و مردمسالاری

در جریان این نقد و بحث ها هسته اصلی مدیریت فقها بر جامعه یعنی اصل ولایت فقیه نیز از تحول و نقادی در امان نماند. با این همه تأثیر نقدها و بحث های نظری جدا از فشار تغییرات اجتماعی و ناکارآمدی فلسفه سیاسی فقها نبوده است. محمد علی ایازی:

“واقعیت هایی به وجود آمد و پرسش هایی مطرح شد که دیدند اگر اندیشه ولایت فقیه اتکایی به مردم نداشته باشد و نتواند مشروعیتش را از مردم بگیرد، دچار بحران می شود. بحث آزادی یا حقوق بشر، لزوم مهار قدرت یا آسیب هایی که از ناحیه قدرت به وجود می آید که در دهه اخیر و نوشته های پژوهش گران حوزوی مطرح می شود، دقیقاً در ارتباط با مسائل و مشکلاتی بوده که در نظام و حکومت دینی به وجود آمده است.”

نسل جدید حوزه اکنون در موقعیتی قرار دارد که پیشگامان نظری تحول در اندیشه دینی را پشت سر می گذارد. سرعت تحولات چندان است که حتا کسی مانند عبدالکریم سروش بیش از چند سالی نمی تواند مقام پیشتازی در عرصه اندیشه دینی را در اختیار داشته باشد. مهدی خلجی:

“دکتر سروش در تاریخ بیست سال اخیر حوزه ها یک حادثه بود، ولی به نظر من نقش مهم تر او این بود که ناخودآگاه طلبه ها را از معبر نظریه های خود به سرچشمه اندیشه مدرن هدایت کرد. به این صورت که نسل جدید محققان حوزه بیش از آن که در شرایط کنونی متأثر از آرای او باشند تلاش می کنند به منابع اصلی اندیشه مدرن رجوع کنند و در نتیجه به نحوی از نظریه های آقای سروش گذر کرده اند.”

آيا روحانيت سنتی رو به زوال است؟

آیا به این ترتیب می توان گفت که با توجه به جریان نو شدن اندیشه دینی، جایگاه سنتی حوزه و روحانیت در حال زوال است؟ رحیم رئوفت عضو تحریریه مجله نقد و نظر و مدرس حوزه معتقد است برعکس، روحانیت سنتی که از سیاست و نواندیشی فاصله می گیرد با اقبال تازه ای از سوی مردم روبه رو شده و به بازسازی جایگاه خود مشغول است:

“من فکر می کنم جامعه به نقش سنتی روحانیت گرایش بیشتری پیدا کرده است. روحانیتی را بیشتر می پسندد که همان کارکردهای سنتی خود را انجام می دهد، امام جماعت است و وعظ و خطابه ای می کند و رفتارهای این چنینی. و از روحانیتی که دغدغه و شور و هیجان سیاسی دارد تا اندازه ای حد اقل در این برهه خسته شده است. بنابراین فکر نمی کنم نقش سنتی حوزه و روحانیت روبه زوال باشد، بلکه به نوعی در حال بازسازی خودش است.”

در واقع چهره حوزه علمیه مانند خود جامعه ایران از گرایش های متفاوت و گاه متضادی نشان دارد که ویژگی دوران گذار از جهان سنتی به دوران جدید است. اما نکته این جاست که شناخت از سنت نیز در این میانه شناختی دقیق نیست. محمد مهدی خلجی:

“بحران حوزه ها تنها از بیگانگی با تجدد مایه نمی گیرد. حوزه های علمیه از سنت اسلامی هم بیگانه اند. علومی که در دوره تمدن اسلامی وجود داشت و بسیاری از اندیشه های اصیل آن دوره برای اهل حوزه کنونی نا آشنا هستند. در حوزه های امروز عموماً نه جاحظ ادیب را می شناسند، نه شیخ اشراق فیلسوف را و نه حتا شیخ مفید فقیه را و همه سنت برای حوزویان تقلیل پیدا کرده به مبانی فقهی و اصولی قرون متأخر. بنابراین حوزه ها دچار یک گسست مضاعف اند، هم از سنت و هم از تجدد.”

بحران عقلانيت و بازشناسی سنت

بنابراین در پاسخ به این سئوال که اصلی ترین چالش نظری در برابر حوزه های علمیه و برای راه گشایی به آینده ای هماهنگ با دنیای مدرن و عقلانیت جدید کدام است، مهدی خلجی می گوید:

“چالش آینده حوزه نحوه مواجهه آن با سنت است. اگر حوزه ها بخواهند از تنگنا و بحران کنونی بیرون بیایند باید مبانی منقحی را برای مواجهه انتقادی با سنت داشته باشند. داشتن این مبانی موقوف به این است که بر سنت و تجدد اشراف و شناسایی قابل قبولی پیدا کنند. در نتیجه مسأله آینده حوزه تلاش برای بازشناسی سنت و تجدد است، به این هدف که بتوانند با نقد سنت زمینه خروج از بحران عقلانیت را پیدا کنند.”

و جویا جهان بخش، مدرس حوزه علمیه اصفهان از نگاهی دیگر بر اجتهاد پویا به معنای گسترده آن تکیه می کند، اجتهادی که تحقق آن کم از نوزایی در حوزه های علمیه نیست:

“اگر بخواهم به یک موضوع اصلی به عنوان چالش فراروی حوزه ها اشاره کنم، مسأله نواندیشی و اجتهاد پویاست. این اجتهاد لزوماً اجتهاد فقهی و اصولی نیست، بلکه اجتهاد همه سویه و نواندیشی در کلام و فقه و تفسیر و اصول و حدیث است. به این معنا که این نواندیشی نه به جنبه تفریطی تحجر و جمود دچار باشد که ما صرفاً واگویه گر سخنان پیشینیان باشیم و در حد درک و اجتهاد پیشینیان بمانیم که این در سنت علمی ما هم مذموم است و نه این که به جنبه لاابالی گری بیفتیم که این هم متأسفانه چیزی است که مظاهر سیاسی آن در برخی روحانیان دیده شده و بنده نمی خواهم اشاره صریح بکنم.”

“این که به هر حال گمان کنیم که در مواجهه با تجدد خیلی راحت باید از همه چیز دست کشید یا در مواجهه با روزگار نو همه چیز را باید به همان شکلی که بوده است نگاه داشت و همه چیز مقدس و ثابت است، این هر دو با سنت اجتهاد شیعی و اصل اصیل اجتهاد ما سازگار نیست.”

   منبع
Share

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.