اعتقاد صحیح به مفهوم «اسلام ناب» در تضاد با «بنیادگرایی» است

• دسته: درباره سروش

تهران-ایرنا-«رحمت الله بیگدلی» پژوهشگر و دین پژوه در گفت و گوی تفصیلی با ایرنا در واکنش به طرح برخی نظرات درباره مفهوم «اسلام ناب» تاکید کرد که اعتقاد صحیح به مفهوم اسلام ناب مدافع عقلانیت است و با اسلام مورد حمایت بنیادگرایان و افراط گرایان که عقل ستیز است متفاوت است.

مشروح گفت و گوی ایرنا با بیگدلی در ادامه آمده است:
***ایرنا: آقای دکتر سروش اخیرا در سخنرانی خود باعنوان «داعش و حکومت اسلامی» گفته اند «چنان که بنده اسلام را می فهمم ما اسلام ناب نداریم. به دنبال اسلام ناب گشتن آخرش سر از بنیادگرایی و این خشونت ها در می آورد. هیچ کس تا امروز نمی داند که این اسلام ناب چیست. برای این که اسلام ناب مدعیان فراوانی دارد و در میان خودشان هم تکفیر فراوان است. شیعیان معتقدند که اسلام ناب دست شیعیان است. خیلی از سنی ها شیعیان را کافر می دانند و می گویند شیعه اپوزیسیون اسلام است و در میان شیعیان هم کم نیستند که اعتقادات و طاعات اهل سنت هیچ کدام را قبول ندارند. حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟ من به شما عرض می کنم که دست هیچ کس نیست. برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد.» می خواستیم نظر شما را درباره این دیدگاه آقای دکتر سروش بدانیم. آیا شما این نظریه را درست می دانید؟
**بیگدلی: در عین ادای احترام به دانشمند محترم جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش و تشکر از ارایه دیدگاه های نو از سوی ایشان که بعضا متفکران اسلامی را وادار به تامل و تعمق در مسایل معرفتی گوناگونی کرده اند، در باره این نظریه اخیر ایشان باید عرض کنم که ادعای آقای دکتر سروش دارای سطوح مختلف است که یک سطح آن معقول و قابل دفاع است، ولی برخی سطوح دیگر آن بازگشت به نوعی اشعریگری و تصویب جدید و چه بسا نوعی هرهری مذهبی است که به هیچ وجه قابل دفاع نیست و در تعارض قطعی با تعالیم قرآن کریم است. امیدوارم که منظور آقای دکتر سروش همان سطح معقول و قابل دفاع آن باشد.

*** لطفا ابتدا نظر خود را در باره سطح قابل دفاع این نظریه بفرمایید: 
**بیگدلی: این که آقای دکتر سروش گفته اند «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، نکته ای صحیح و قابل دفاع است؛ زیرا از روزی که رسول خدا(ص) دار فانی را وداع گفت به اتفاق مسلمانان و بعد از شروع عصر غیبت به اتفاق شیعیان، آدمیان برای فهم اسلام، چاره ای جز مراجعه به قرآن کریم و روایات حاکی از سنت ندارند و فهم هرکس از این متون، نه عین دین و اسلام ناب، بلکه معرفت دینی او و محفوف به دیگر معارف و محدودیت های بشری و حتی بعضا متاثر از برخی تمایلات اوست که از سنخ امور غیرمعرفتی است. حال صرف نظر از این که بسیاری از روایات موجود در دست ما مجعول و ساخته و پرداخته خلفای جور و حکام ستمگر و نحله های منحرف و راویان فاسد و کذاب است، حتی در صورت یقینی بودن صحت این روایات هم باز فهم افراد از قرآن و روایات، فهمی بشری و محفوف به محدودیت های مذکور است. براین اساس ما می توانیم بگوییم که «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، یعنی هیچ کس نمی تواند بگوید فهم من از دین دقیقا منطبق بر مراد قطعی و جدی خدا و رسول خدا(ص) است. پس ادعای آقای دکتر سروش در این سطح درست و قابل دفاع است و هم متفکران اسلامی و هم رهبران و پیروان مذاهب مختلف اسلامی باید به این نکته توجه داشته باشند و توجه به این نکته می تواند سنگ بنای نوعی پلورالیسم و موجب تساهل و تسامح پیروان مذاهب مختلف در مواجهه با یکدیگر چه در مقام نظر و چه در مقام عمل و تقریب پیروان مذاهب اسلامی و وحدت آنان باشد و بدون تردید این نوع تلقی از معرفت دینی هرگز منجر به بنیادگرایی مصطلح نمی شود.

***ایرنا: به نظر شما ادعای آقای دکتر سروش در چه سطحی قابل دفاع نیست؟ 
**بیگدلی: این که آقای دکتر سروش گفته اند که «هیچ کس نمی تواند ادعا کند که اسلام ناب در چنگ اوست»، نکته ای صحیح و قابل دفاع است، اما این که بگوییم «حالا اسلام ناب یا اصلی دست کیست؟ من به شما عرض می کنم که دست هیچ کس نیست. برای این که اصلا وجود ندارد که کسی بخواهد مدعی داشتنش باشد» و مدعی بشویم که «اساسا ما اسلام ناب نداریم» این ادعای آقای دکتر سروش درست نیست و با اشکالات جدی مواجه است؛ زیرا این نوع تلقی از دین و اسلام به این معنا خواهد بود که خداوند اساسا دینی که شامل برنامه برای هدایت آدمیان و تامین سعادت دنیوی و اخروی انسان ها باشد نفرستاده و فقط کلیاتی مبهم ارسال کرده و آنچه در قالب احکام و اخلاق و … در دست ماست هیچ نسبتی با دین ندارد و همه بافته و ساخته و پرداخته اذهان بشری است.
این نوع تلقی از دین در یک سطح منجر به نوعی تصویب و اشعری گری البته از نوع مدرن آن و چه بسا نوعی بنیادگرایی خطرناک می شود؛ زیرا ممکن است که هرکس دریافت خود را عین دین پندارد و چنین پنداری استعداد سقوط در وادی بنیادگرایی را دارد و در سطحی دیگر ممکن است که منجر به هُرهُری مذهبی و تیر خلاص زدن به بنیاد دین شود؛ زیرا در چنین سطحی دیگر چیزی به نام دین و شریعت و … وجود نخواهد داشت که افراد بکوشند به آن دست پیدا کنند، بلکه خواهند گفت انبیا بانگی درانداخته اند و این مردم هستند که باید با توجه به آن بانگ، ساختمان دین را بسازند و سامان دهند.

****ایرنا: منظور از تصویب و اشعری گری چیست؟ 
**بیگدلی: تخطئه و تصویب 2 اصطلاح در علم کلام و اصول فقه است که در تاریخ تفکر اسلامی برای اشاره به 2 مشرب فکری به کار رفته است و می رود. قائلان به تخطئه را «مُخَطِّئه» و قائلان به تصویب را «مُصوّبه» می نامند. 
مصوّبه بر این باورند که صرف نظر از استنباط مجتهد، هیچ حکمی در عالم واقع وجود ندارد و اگر هم باشد، همان است که مجتهد استنباط کرده و در نتیجه، هر مجتهدی مصیب است و هر آنچه را که بدان نایل شود همان حکم خداست و هیچ خطایی در اجتهاد مجتهد راه ندارد. (1)
اما مخطئه بر اساس اخباری که تواتر معنوی دارند، معتقدند که صرف نظر از مودای دلیل و فتوای فقیه، احکام و موضوعاتی در عالم واقع و لوح محفوظ وجود دارد که مشترک میان عالم و جاهل است و فقیه در اجتهاد خود برای نیل به آن ها تلاش می کند؛ در نتیجه گاه به آن دست می یابد و گاه به خطا می رود، ولی چون نهایت تلاش خود را برای نیل به واقع به کار برده است، معذور است. (2)
براین اساس می توان تخطئه و تصویب را این گونه تعریف کرد: تخطئه عبارت است از این که برای هر حکم و موضوع دارای حکمی، صرف نظر از مؤدای دلیل، وجود واقعی محفوظی هست که فقیه در تلاش فقهی خود ممکن است به آن برسد و ممکن است خطا کند و تصویب عبارت است از این که صرف نظر از مؤدای دلیل، وجود واقعی محفوظی برای حکم و موضوعی نیست و هر آنچه که دلیل معتبر بر آن قائم می شود، حکم واقعی است و باید به عنوان حکم واقعی بدان عمل شود.(3)
اکثر فقیهان و متکلمان اهل سنت مانند ابوالحسن اشعری، قاضی ابوبکر باقلانی، ابویوسف و ابن سریج و … به تصویب معتقدند و حکم الله را تابع ظنّ مجتهد می دانند.(4) 
اما فقیهان و متکلمان شیعه به اتفاق (5) و برخی فقیهان و متکلمان اهل سنت (6) معتقد به تخطئه هستند و به همین دلیل، مؤدای اصول و امارات را حکم ظاهری نامیده اند، زیرا احتمال مخالفت با واقع در آن حکم وجود دارد. (7)
بررسی تاریخی حاکی از آن است که بحث تخطئه و تصویب در عهد اصحاب و خلفای صدر اسلام هم مطرح بوده است. به عنوان مثال، در نهج البلاغة آمده است که امیرالمؤمنین امام علی (ع) با اشاره به روش برخی اصحاب که همه نظریات مخالف با هم در باره یک موضوع را بر حق دانسته وهمه آن ها را حکم الهی می شمردند، مورد سرزنش قرار داده و استدلال کرده است که حکم الهی در هر قضیه ای یکی بیش نیست. (8)
نظریه تصویب در دوره های بعد، در میان نحله های کلامی اهل سنت، از جمله اشعریان و معتزلیان رونق زیادی یافت و هر یک آن را به گونه ای خاص تفسیر کردند. این مباحث در منابع اصولی اهل سنت نیز انعکاس پیدا کرده است. (9)
به نظر برخی محققان، خاستگاه نظریه تصویب، مکتب پیروان خلفا و برای تایید آرا و عملکرد اصحاب و این دیدگاه بوده است که آنان مرتکب هیچ فسقی و حتی هیچ خطایی نمی شوند و هر عملی که انجام داده اند براساس اجتهاد آن ها بوده است و مستحق مدح و پاداش هستند. (10)
بر اساس همین دیدگاه، برخی از علمای پیرو مکتب خلفا بسیاری از آرا و کارهای نامقبول برخی اصحاب را توجیه کرده و در نتیجه آنان را تافته جدا بافته تلقی و از هرگونه خطایی مبرا دانسته اند.(11)
براساس همین مبناست که گروهی از پیروان مکتب خلفا بر این باورند که در جنگ معاویه با امیرالمؤمنین امام علی(ع)، معاویه مجتهد و مصیب است و حتی وی را معذور و شایسته پاداش دانسته اند،(12) اما در برابر پیروان مکتب خلفا، فقیهان شیعه (13) و برخی عالمان اهل سنت (14) از ابتدا این دیدگاه را خطا دانسته و به مقابله با آن برخاسته اند.

***به نظر شما چه اشکالی به این نظریه تصویب و اشعریگری وارد است؟ 
**بیگدلی: اشکالات گوناگونی به نظریه تصویب اشعری وارد است که باید در مباحث تخصصی به آن ها پرداخته شود؛ زیرا اگر مقصود از تصویب این باشد که خداوند حکمی در واقع ندارد و پس از اجتهاد فقیهان، به عدد آرای آن ها انشای حکم می کند، این ادعا غیرمعقول است؛ زیرا چگونه ممکن است چیزی در واقع وجود نداشته باشد و فقیه در اجتهاد خود از آیه و روایتی آن را استظهار کند؟! (15)
اگر مراد از تصویب این باشد که در عالم واقع و پیش از اجتهاد فقیهان، به عدد آرای آن ها احکامی انشا شده است، این تصویر هرچند از نظر عقلی ممکن است و به عبارت فنی امکان عقلی دارد، ولی چنین اعتقادی به تصویب از نظر روایات متواتر و اجماع صحابه مردود است؛ زیرا مفاد روایات و اجماع صحابه این است که برای هر موضوعی، حکمی خاص جعل شده است که عالم و جاهل در آن مشترک اند، نه این که احکام انشایی به عدد آرای مجتهدان انشا شده باشد. (16)
مضاف بر این که تصویب آرای همه فقیهان، جمع بین نقیضین است؛ زیرا اگر فقیهی به حرمت چیزی، فتوا دهد و مجتهد دیگری به حلیت آن، تصویب هر دو نظر، مستلزم جمع بین نقیضین است و یا آن که اگر فقیهی به عدم جواز معامله ای و فقیهی دیگر به جواز آن فتوا دهد، لازمه قول به تصویب، فساد و صحت یک معامله است و این جمع میان متناقضین می باشد و بدون تردید، همان گونه که از قدیم الایام گفته اند مذهبی که مجتهد را در میان دو نقیض مخیّر می بیند و هر دوی آن ها را حق می داند، آغازش سفسطه و آخرش زندقه است. (17)
همچنین با توجه به این که فقیهان همواره در حال تجدید نظرند، لازمه قول به تصویب این است که خداوند نیز همواره در حال تجدید نظر باشد و این امر باطلی است و ملزوم آن، که تصویب می باشد نیز باطل است. (18)

***ایرنا: با توجه به اشکالات موجود در نظریه تصویب، قول صحیح کدام است؟ 
**بیگدلی: با توجه به نکاتی که عرض شد به این نتیجه می رسیم که قول صحیح و مبتنی بر صواب همان مبنای اصولی تفکر شیعی یعنی قول به تخطئه است. علمای شیعه از قدیم الایام گفته اند که خدا دینی همراه با برنامه جامع برای هدایت آدمیان فرستاده است و ما برای فهم درست تعالیم الهی و نظر واقعی دین در باره هر موضوعی به متون موجود یعنی قرآن و روایات مراجعه می کنیم و در این مراجعه، ممکن است که به واقع اصابت کنیم و نظر واقعی دین (اسلام ناب) را در باره آن موضوع دریابیم و ممکن است در فهم واقع به خطا رویم. 
بر این اساس کسی حق ندارد که فهم خود از دین را حق مطلق پندارد و فهم دیگران را باطل مطلق انگارد. بدون تردید، چنین فهمی وانگاره ای از دین هرگز به بنیادگرایی منتهی نمی شود، بلکه به اجتهاد مدام و درک درست دین در بستر زمان و براساس رشد علمی بشر و توجه به مقتضیات زمان می شود. 
اتفاقا قول به تصویب که نظریه آقای دکتر سروش نیز در یک سطح، بزک و امروزی شده آن است، امکان منتهی شدن به بنیادگرایی و اعمال خشونت را دارد؛ زیرا در آن قرائت، چون اسلام ناب یعنی حکم واقعی خدا نفی شده است، ممکن است هرکس نظر خود را عین دین بداند و خواهان برخورد با نظریات دیگر باشد، در حالی که قول به تخطئه این استعداد را دارد که قائلین به آن هرگز خود را حق مطلق و مخالف خود را باطل مطلق نیانگارند و احتمال به خطا رفتن در فهم دین را برای خویش نیز ممکن بدانند.

***ایرنا:براین اساس، عمل پیروان مذهب در صورت قول به تخطئه چگونه خواهد بود؟ 
**بیگدلی: البته بنابر نظریه تخطئه، فهم روشمند هرکس از متون دینی برای خودش همانند فهم روشمند او از متون غیردینی حجت و مکلف به عمل بر طبق آن است، ولی حق ندارد که فهم روشمند و مبتنی بر اجتهاد دیگران را از اساس نادرست و عمل بر طبق آن را باطل بداند. این نکته در تعارض بنیادین با بنیادگرایی است و هرگز منتهی به بنیادگرایی نمی شود.
اگر ما در دستاوردهای نظریه تخطئه تأمل کنیم می توانیم با تکیه بر این دستاوردها گام های بلندی در راستای تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی برداریم و با روشنگری در این زمینه بنیاد بنیادگرایی مصطلح و تروریسم و خشونت را براندازیم.
چه بسا دلیل این که بنیادگرایی به مفهوم مصطلح در میان شیعیان، امکان بروز نداشته و همواره در جوامع شیعی در نطفه خفه شده، وجود این گونه تلقی های مترقی و مبتنی بر نظریه تخطئه از معرفت دینی در میان شیعیان است. از این روست که هرگز در میان شیعیان، امکان پیدایش گروه هایی چون داعش، القاعده، طالبان، بوکوحرام و …. وجود نداشته است و ندارد.

***ایرنا:آقای دکتر سروش می گویند «پیامبر اسلام یک بذری را کاشت، در خاک تاریخ این بذر رشد کرد، تبدیل به یک درخت شد. یک درخت بسیار تناور. اسلام ناب معنیش این است که ما برگردیم به بذر اولیه و دانه اولیه. چه معنی دارد؟ اولا نشدنی است. شدنی هم باشد سودی ندارد. درست شبیه یک طفل کوچکی که یک وقتی جنین بوده، در رحم مادر بوده، حالا به دنیا آمده، بزرگ شده و یک انسان بالغ عالم زیبای توانا شده، ما بگوییم ما به تو کاری نداریم، ما می خواهیم به آن جنین اولیه برگردیم. اولا که نمی شود برگشت. به قول مولانا هیچ انگوری دگر غوره نشد، اگر هم برگردیم چه سودی دارد؟ برای این که آنچه پیامبر آورد بذر رشد یابنده بود، او این دانه را کاشت و بعد این دانه با آب و هواهای مختلف رشد کرد و شکل ها و رنگ و بوهای مختلف هم به خودش گرفت. لذا اسلام نابی وجود ندارد. این اسلام پرورده شده، رشد کرده، تنومند شده، میوه داده، اقلیم های مختلف رفته و در هر جا شکل و شمایل تازه ای پیدا کرده است. همه این تنوع ها را منکر شدن و همه آن ها را به یک شکل خشک و خاص تغییر دادن و این شکل خاص را به آن دانه نخستین برگرداندن، هدف و حسرت بنیادگراهاست» آیا شما این دیدگاه را درست می دانید؟
**بیگدلی: خداوند عالمیان در آیه شریفه اکمال یعنی آیه سوم از سوره مائده می فرماید که پس از نزول این آیه دین را کامل و نعمت را تمام کرده است. «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً» (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم)
شیعه به اجماع معتقد است که شأن نزول این آیه شریفه، واقعه غدیر خم و ابلاغ ولایت علی(ع) است.
تمام به حالتی می گوییم که چیزی اجزائش در کنار هم قرار گرفته باشد و آخرین عضوش هم به آن بپیوندد در این حالت می گوییم آن چیز تمام شد. در این آیه هم به این شکل است که تمام اجزا دین آمده و این جزء هم که به آن اضافه شد دین تمام شد.
در بحث کمال هم ممکن است تمام اجزای یک شیء وجود داشته باشد، اما باز آن شیء کامل نباشد مثلاً تمام اجزای یک ساختمان وجود داشته باشد مثل ستون و دیوار و سقف، ولی یک چنین ساختمانی کامل و قابل سکونت نیست و می گوید که دین اسلام را برای شما پسندیدم. وقتی خداوند این چنین می فرماید منظور این است که این دینی که به اتمام و اکمال رسیده مورد رضایت من است نه آن دین ناقص. 
پس خداوند عالمیان در قرآن کریم تصریح می کند که بعد از نزول آیه سوم سوره مائده دین اسلام کامل شده است. پس این که بگوییم؛ «رسول خدا (ص) بذری را کاشت که دیگران آن را آب و کود و … بدهند و آن را بپرورانند و به هر اقلیمی که رفت آن را به شمایل آن اقلیم درآورند.» و العیاذ بالله اصلاح نژاد هم بکنند، تعبیر درستی نیست، بلکه باید بگوییم رسول خدا (ص) دینی را شامل اعتقادات و احکام و اخلاق و … از جانب خدا آورد و بدون کم و کاست این دین کامل را به آدمیان عصر خود تبلیغ کرد، اما همین آدمیان بنا به علل و دلایلی تحریفاتی را در معرفت دینی ایجاد کردند و این ما هستیم که باید با مراجعه به متون کتاب و سنت و تعقل و تأمل در آن ها تا حدی که در توان داریم شبهات و غبارها را از معرفت دینی بزداییم و بکوشیم تا هرچه بیش تر به فهم درستی از حقیقت دین (اسلام ناب) نایل آییم.
ارجاعات:
1. اصول الاحکام، ص 378 و المحصول، ج 6 ، ص 34
2. کفایة الاصول، ص 468؛ معالم الاصول، ص 242 و نهایة الافکار، ج 5، ص 229
3. اصطلاحات الاصول، ص 98
4. حاشیة البنائی، ج 2، ص 389 و المحصول، ج 6 ، ص 35 ـ 36
5. مبادی الوصول، ص 244 ـ 245؛ کفایة الاصول، ص 467 ـ 468 و مصباح الاصول، ج 3، ص 445 ـ 446
6. تفسیر قرطبی، ج 11، ص 310؛ روضة الناظر، ج 2، ص 347؛ الاحکام، ابن حزم، ج 8 ، ص 1158؛ المحصول، ج 6 ، ص 34؛ الاحکام، آمدی، ج 4، ص 182 و الموسوعة الفقه الاسلامی، ج 3، ص 8
7. المحصول، ج 6 ، ص 34 ـ 35 و الاحکام، آمدی، ج 4، ص 181 ـ 182
8. نهج البلاغه، خطبه 18؛ الاحتجاج، ج 1، ص 389 و بحارالانوار، ج 2، ص 284
9. المستصفی، ص 349 ـ 409 و اصول السرخسی، ج 2، ص 212 ، 131
10. نهایة الاصول، ص 140 ـ 141 و تحریرات فی الاصول، ج 2، ص 322
11. تاریخ ابن خلدون، ج 8، ص 115؛ من حیاة الخلیفة عمر، ص 293 و معالم المدرستین، ج 2، ص 41 ـ 44
12. فتح الباری، ج 13، ص 57 ـ 58؛ جواهر التاریخ، ج 3، ص 129 و الملل والنحل، ج 1، ص 113
13. العده، ج 3، ص 109؛ الذریعه، ج 2، ص 769 و کفایة الاصول، ص 88 و 469
14. روضة الناظر، ج 2، ص 347
15. کفایة الاصول، ص 469 و حاشیة البنائی، ج 2، ص 390
16. کفایة الاصول، ص 469
17. روضة الناظر، ج 2، ص 360 ـ 361
18. فتح القدیر، ج 3، ص 418

*گروه پژوهش و تحلیل خبری
پژوهشم**9283**2054

انتهای پیام /* 
 منبع: http://www.irna.ir/fa/News/81778652/
Share

9 دیدگاه »

    باز جای شکرش باقیست که آقای بیگدلی فتوای کافربودن سروش را رسما در این جا نداد ,,گر چه در حاشیه های کلام گفت ایشان بی دینی و لا ابالیگری را تبلیغ می کند ,,یک سوال من از آقای ببیگدلی می پرسم که در جهان هستی آیا فقط هویت انسانها در چهار چون ادیا ن قابل دفاع است و هویت های غیر دینی هیچ اعتباری ندارد ؟؟
    دیگر ان که آقای بیگدلی شما بفر مایید چرا امام محمد غزالی که یک مجتهد و فیلسوف روزگار خودش بود گفت پس از خدا و رسول من همه را به چالش می کشم ؟
    و چرا همین قرن اخیر فیلسوف دیگری چون محمد اقبال لاهوری همین کلام را به گونه دیگری بیان نمود و گفت روزگاری است که باید در همه ارکان جهان بینی خویش در اسلام تجدید نظر کنیم ؛(در کتاب احیای فکر دینی در اسلام ) مگر این بزرگواران بی دینی را تبلیغ می کردند ؛؛و به باور بنده هیچ فیلسوفی تا کنون هم چون آقای سروش نتوانسته است این میراث تاریخی
    را در همه ابعاد ان به پالایش و تصفیه بنشیند؛؛به باور بنده و ان گونه که در تاریخ اجتماعی ایران شرح حال و گفتار و نوشتار سعدی را مطالعه کرده ام سروش یک سعدی دوم است ؛؛و یا به زبان ان روزگار یک مصلح الدین است ؛؛ و چنان که سعدی با این که دست پرورده بزرگی چون غزالی در نظامیه بود و هم عصر مو لا نا اما نه به راه غزالی و عرفان خوفی او رفت و نه به راه آسمانی کسی چون پیر بلخ ؛؛بلکه از میان این دو راه سومی بر گزید تا در دل زمین آسمان را جستجو کند که کر د سروش هم با تکیه به چنین ادبیاتی که هم سنت را به مفهوم عمیق کلمه می شناسد و هم در دل مدرنیته زندگی کرده است ؛؛خوب می داند که چگونه با همه مفاهیم عصر نو و کهنه بر خورد اجتهاد گونه و نقدینه ای داشته باشد چیزی که در جامعه ما تا کنون کمتر شاهد ان بوده ایم ؛؛البته نباید مهم هم نیست که سروش نسخه ای ارائه دهد و بگوید این است و جز این نیست ؛؛و هر گز سروش چنین نخواهد گفت
    چون این نسخه دادن یک دامی است که انسان خودش را و دیگران را زنده به گور می کند ؛؛ آقای بیگد لی شما از این هویت کاذب که معجونی از مفاهیم فرهنگ بومی و اندیشه های مذهبی و فرقه ای است در رنجید و اگر کسی کوچکترین تلنگری به ان بزند ؛؛ بر می اشوبید حافظ که خودش لسان الغیب بود می گوید هیچ کس تا به حال حرف آخر را نزده است و اصلا در قاموس خلقت قرار هم نیست که بین آدمیان حرف آخر را و حجت تام و تمام را کسی به زبان آورد به همین دلیل فقط یک راه می ما ند که باید به بانگ جرسی دل شا د بود
    کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
    ان قدر هست که بانگ جرسی می اید

    دوستانی که با فرمایشات دکتر سروش درباره اسلام ناب آشنایی زیادی ندارند میتوانند به این ویدئو مراجعه نمایند
    https://www.youtube.com/watch?v=a2cv9JMvNh4

    با سلام
    چند ساله که از طریق همین پایگاه دارم از جوی زلال معرفتی که حاصل تلاش شماست می نوشم.
    متشکرم.تنها جای قشنگ زندگیم همینه
    متشکرم استاد عزیز

    باسلام ،همه بيانات جناب آقاي بيگدلي -دام ظله- راصحيح دانسته وصحه مي گذارم زيرا كه بيانات ايشان مورداجماع علما وفقهاي شيعه اثناعشري است ومقصودازجمله “اسلام ناب محمدي ” امام خميني -قدس سره- درمقابل عقايدگروههاي وهابيت است كه وليده آن فرقه هاي داعش وبوكوحرام وطالبان والقاعده وديگراهل تصويب است كه سرازبنيادگرائي وتروريستي آدمخواري برآورده است وآلت دست دشمنان اسلام وملعبه استكبار جهاني شده اند ومنتهي نظرآنان رادرعراق وافقانستان وسوريه وديگربلاداسلامي به اجراگذاشته اند.
    ودرآخر اميوارم جناب سروش درنظريه “رؤياهاي رسولانه” تجديدنظري بفرمايند وتناقضاتي كه اين نظريه باآيات قرآن داردمدنظرقرارداده وتأملي عميق بفرمايند كه مواردي به نظراينجانب آياتي از قرآن ناقض صريح نظريه جناب دكترسروش است ازاين قراراست:
    “بسمه تعالی
    خدمت جناب آقای دکتر سروش زیدعزه ودام بقائه
    باعرض سلام و عرض ارادت وخسته نباشید ازسختیهای هجران وطن ،امیداست که بزودی به وطن مالوف خویش بازگردید انشاءالله
    درموردنظریه جنابعالی درمورد متن عربی قرآن که کلام خداوند است، آنرا”خوابنامه ویا روئیاهای رسولانه رسول-ص-” تعبیر نموده اید وبرآن اصرار می ورزید ؛وبنده هرچهار مقاله تان را مطالعه نموده ام ازوبسایت خودتان.
    امابعد بعرضتان میرسانم که بنظر این حقیر که آیات قرآن را دودفعه دراین ماه رمضانی که گذ شت – درتیرومرداد ماه 1393 ش ه- بطوردقیق قرائت ومطالعه کردم باتوجه بنظریه شمابود ،دراین مطالعه قرآن کریم به آ یاتی رسیدم ومشاهده وتامل کردم که بیش از پنجاه مورد نظریه پردازی شمارا مردود اعلام کرده اند وبصراحت تمام گفته اند که این قرآن وکتاب الهی مسلمانان ،کلام مستقیم خداوند وسخن آفریدگار جهان هستی است وسخن حق تعالی است بدون یک کلمه زیاد وکمی که سخن غیراوباشد درآن نیست. وآن آیات ازاین قرارهستند که درذیل می آیند:
    درآیات-35 36 سوره اعراف بشما وبه همه بنی آدم چنین خطاب فرموده است:{ يا بَني‏ آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‏ فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (35)
    وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (36)
    پس بیا واصلاح نظرفرما وازملامت ملامتگران مترس واندوهگین مباش آیات خدارا به نوعی تکذیب گرنباشید که بگوئید قرآن رؤیاهای رسولانه است ودرمقابل آیات خداتکبرنورزید.زیراکه نظریه شمانسبت دروغی است بررسول وانکارکلام خداوند جل وعلا می وبراین سخن آیاتی ازقرآن بصراحت دلالت دارند که درذیل می آورم:
    -{قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158) اعراف.مقصودذیل آیه است فآمنوا بالله ورسوله النبی…وکلماته الخ.
    ملاحظه بفرمائید که ضمیر”کلماته” ،بخدا مربوط وبه اومرجوع است ؛پس این قرآن کلمات خداونداست بگواهی خودقرآن.
    پس شماهم دعوت خدارا بپذیرید وبه اووبه رسولش که ایمان بخدا وکلمات اودارد ایمان بیاورید وازرسول پیروی کنید تاشایدازرهیافتگان باشید.
    2-ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ (2)ت= آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است. بقره(2) واین کتاب همان کلمات خداونداست بدون هیچ تردیدی.
    3-إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً . المزمل(5) ت=چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد! (5)
    آیا القائ قول سنگین غیرازکلمات قرآن کریم است؟
    4-أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً (82)=آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند. (82) نساء.
    پس این کلمات قرآن ازسوی خداونداست نه ازخودرسول-ص- ورؤیاهای او.
    5-الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) الکهف،=حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد … (1).
    آیاتی که باکلمه “انزال ” آمده اند دیگربیش ازاین که درذیل می آیدردیف نمی کنم :
    :إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (2) یوسف.
    وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا.. 37 رعد.
    الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ (1) 1 –ابراهیم.
    وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً (106) اسراء.
    وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) طه.
    وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يُريدُ (16) الحج.
    آیاانزال کتاب بربنده خود ،خوابنامه است؟
    6-وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27) الکهف =آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمى‏سازد و هرگز پناهگاهى جز او نمى‏يابى! (27).
    آیا کتاب پروردگاری که به رسولش وحی شده است ،خوابنامه است؟
    وضمیر “کلماته” به “ربک ” مرجوع نیست؟
    7- وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً (54) الکهف =و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان كرده‏ايم ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى‏پردازد! (54) .
    پس شما ازآن انسانهای جدالگرباسخن حق نباشید وازآنان نباشید که گفتند:
    فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24)اِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25) المدثر= و سرانجام گفت: «اين (قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست! (24)اين فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)!» (25)
    مقصودم آیه 25است.
    8-وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ (6)النمل؛=تو كسى هستى كه قرآن از جانب خداى حكيم و دانا به تو تلقين مى‏شود. (6) وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى لتلقّن و تعطى الْقُرْآنَ نظيره قوله سبحانه و تعالى وَ لا يُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ «1» مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ.”ازتفسیرالمیزان”.
    تلقی قرآن یعنی اعطاکردن آن به رسول-ص –ازجانب خداوند است ؛ وتلقی قرآن اازسوی علیم وحکیم بایدیک متن باشد که اگرمکتوب شود ملموس باشد وپیامبرآن متن راتلقی واخذ نماید وبحافظه اش بسپارد وبعد کتاب وحی بدستور پیامبر، آن را مکتوب کنند.
    آیا اینگونه تلقی وحی شدن قرآن خوابنامه است؟
    9- تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (3) قصص؛= اينها از آيات كتاب مبين است! (2) ما از داستان موسى و فرعون بحقّ بر تو مى‏خوانيم، براى گروهى كه (طالب حقّند و) ايمان مى‏آورند! (3)
    أي نتلو تلاوة متلبسة بالحق فهو من عندنا و بوحي منا من غير أن يداخل في إلقائه الشياطين، و يمكن أن يكون متعلقا بنبإ أي حال كون النبإ الذي نتلوه عليك متلبسا بالحق لا مرية فيه.”المیزان”.
    تلاوت وخواندن قرآن ازسوی خداوند بحق وراستی برای پیامبرش بوسیله وحی براو بدون دخالت القاءشیاطین واین خواند نها وتلاوت قرآن،ازاخبارراستین احوال امم گذشته است مثل اخبار وتاریخ صحیح موسی وفرعون است ؛آیا این تلاوت ،خوابنامه است؟
    10- وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ (15) یونس ،
    ت =و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، كسانى كه ايمان به لقاى ما (و روز رستاخيز) ندارند مى‏گويند: «قرآنى غير از اين بياور، يا آن را تبديل كن! (و آيات نكوهش بتها را بردار)» بگو: «من حق ندارم كه از پيش خود آن را تغيير دهم فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود، پيروى مى‏كنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ (قيامت) مى‏ترسم!» (15)
    فقوله: «قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ» إلخ، جواب عن قولهم: «أَوْ بَدِّلْهُ» و معناه: قل لا أملك- و ليس لي بحق- أن أبدله من عند نفسي لأنه ليس بكلامي و إنما هو وحي إلهي أمرني ربي أن أتبعه و لا أتبع غيره، و إنما لا أخالف أمر ربي لأني أخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم و هو يوم لقائه. المیزان.
    اینکه پیامبر-ص- درجواب تقاضای مشرکان وبت پرستان، میگوید من نمی توانم آیات وحی شده برمن را عوض کنم زیرا که کلام من نیست بلکه وحی الهی است وفقط ازآن پیروی می کنم .
    اینکه این کلمات ازمن نیست وازخدای سبحان است ؛بصراحت خوابنامه بودن قرآن رامردود اعلام می دارد.
    فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (17) یونس.
    پس بیائید وبرخداورسول وکتاب خدا افترانبندید وازبدعت گذاران نباشید.
    11- خدای سبحان وحی را چنین تبیین می فرماید:
    وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ (51)
    وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ 52.شوری ،
    ت= و شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحى يا از پشت حجاب، يا رسولى مى‏فرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحى مى‏كند چرا كه او بلندمقام و حكيم است! (51)
    همان گونه (كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را بفرمان خود وحى كرديم تو پيش از اين نمى‏دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه بوسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى‏كنيم و تو مسلّماً به سوى راه راست‏هدايت مى‏كنى. (52)
    و إطلاق الكلام على كلامه تعالى و التكليم على فعله الخاص سواء كان إطلاقا حقيقيا أو مجازيا واقع في كلامه تعالى قال: «يا مُوسى‏ إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي»: الأعراف: 144 و قال: «وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَكْلِيماً» النساء: 164، و من مصاديق كلامه ما يتلقاه الأنبياء ع منه تعالى بالوحي.
    و على هذا لا موجب لعد الاستثناء في قوله: «إِلَّا وَحْياً» منقطعا بل الوحي و القسمان المذكوران بعده من تكليمه تعالى للبشر سواء كان إطلاق التكليم عليها إطلاقا حقيقيا أو مجازيا فكل واحد من الوحي و ما كان من وراء حجاب و ما كان بإرسال رسول نوع من تكليمه للبشر.
    فقوله: «وَحْياً»- و الوحي الإشارة السريعة على ما ذكره الراغب- مفعول مطلق نوعي و كذا المعطوفان عليه في معنى المصدر النوعي، و المعنى: ما كان لبشر أن يكلمه الله نوعا من أنواع التكليم إلا هذه الأنواع الثلاثة أن يوحي وحيا أو يكون من وراء حجاب أو أن يرسل رسولا فيوحي بإذنه ما يشاء. المیزان.
    پس سخن گفتن خدای سبحان بابشر ازاین سه گونه خارج نیست، یا ازطریق وحی است که”بااشاره سریع است”یاازپشت حجاب است ،ویارسولی “بنام روح که همان جبرئیل است” می فرستد که بفرمان اوآنچه راکه بخواهد به پیامبرش وحی می کند.
    واین همه آیات قرآن درجاهای متعدد می فرمایدکه همه مطالب وموضوعات قرآن همگی وحی وکلام خدا ازسوی خداوند به پیامبرش هست ، وکذالک اوحینا الیک… .
    ازکجای آیات قرآن ،خوابنامه بودن آن ویا رؤیاهای رسول استباط می شود؟
    مگراینکه بگوئیم این ادعا وبدعت شما یک جدال بدون برهان باآیات خداوند، است که خدای سبحان دراین موردفرموده است:” إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في‏ آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في‏ صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ (56) غافر.
    این کتاب ازسوی خداوند رحمن ورحیم برپیامبرش نازل گشته است درحالی که آیاتش بزبان عربی فصیح وگویااست برای انسانهای دانشمند ودانش پژوه ،هرمساله ای رابازگوکرده است بشارت گروبیم دهنده است ولیکن بیشتراین دانشمندان ازفهم آیات آن روی گردان شدند؛
    جناب سروش شماچراروی گردان شدید وآنرا خوابنامه نامیدید؟
    چراگوش شنوارابسته اید؟ ودرمفاهیم آیات تدبر نمی کنید؟
    تنزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ (2)كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3)بَشيراً وَ نَذيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4) فصلت ،
    ت=اين كتابى است كه از سوى خداوند رحمان و رحيم نازل شده است (2)كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده، در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه آگاهند! (3)قرآنى كه بشارت دهنده و بيم دهنده است ولى بيشتر آنان روى گردان شدند از اين رو چيزى نمى‏شنوند! (4).
    12- اینکه قرآن دریک شب قدردرماه رمضان دفعة برپیامبرنازل گشته است ودردفعات دیگرنزول تدریجی داشته است جای انکارنیست ، واین نزول دفعی دلیل متقنی است که این کتاب خوابنامه نیست ؛بصراحت آیات ذیل وتفسیری ازالمیزان:
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏ ؛حم (1)وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ (3)فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ (4)ا َمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ (5) دخان،
    ت=سوگند به اين كتاب روشنگر، (2)كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذاركننده بوده‏ايم! (3)در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى‏گردد. (4)(آرى، نزول قرآن) فرمانى بود از سوى ما، ما (محمد (ص) را) فرستاديم! (5)
    قوله تعالى: «حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ» الواو للقسم و المراد بالكتاب المبين القرآن.
    قوله تعالى: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» المراد بالليلة المباركة التي نزل فيها القرآن ليلة القدر على ما يدل عليه قوله تعالى: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»: القدر: 1، و كونها مباركة ظرفيتها للخير الكثير الذي ينبسط على الخلق من الرحمة الواسعة، و قد قال تعالى: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»: القدر: 3.
    و ظاهر اللفظ أنها إحدى الليالي التي تدور على الأرض و ظاهر قوله: «فِيها يُفْرَقُ» الدال على الاستمرار أنها تتكرر و ظاهر قوله تعالى: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»: البقرة: 185، أنها تتكرر بتكرر شهر رمضان فهي تتكرر بتكرر السنين القمرية و تقع في كل سنة قمرية مرة واحدة في شهر رمضان، و أما إنها أي ليلة هي؟ فلا إشعار في كلامه تعالى بذلك، و أما الروايات فستوافيك في البحث الروائي التالي.
    و المراد بنزول الكتاب في ليلة مباركة على ما هو ظاهر قوله: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» و قوله: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»: القدر: 1، و قوله: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ»: البقرة: 185، أن النازل هو القرآن كله.
    و لا يدفع ذلك قوله: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا»: إسراء: 106، و قوله: «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا»: الفرقان: 32، الظاهرين في نزوله تدريجا، و يؤيد ذلك آيات أخر كقوله: «فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ»: سورة محمد: 20، و قوله:
    «وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ»: التوبة: 127 و غير ذلك و يؤيد ذلك أيضا ما لا يحصى من الأخبار المتضمنة لأسباب النزول.
    و ذلك أنه يمكن أن يحمل على نزول القرآن مرتين مرة مجموعا و جملة في ليلة “المیزان.
    13- وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (2) ،محمد.
    اگرقرآن خوابنامه است چرادراین آیه “بمانزل علی محمد” تصریح شده است؟ و”بمارؤئی علی محمد “تعبیرنشده است؟

    با سلام
    اول از همه و مهمتر از همه ، در خصوص تخطئه و تصویب که ایشان توضیح دادند ، نهایتا وقتی ما نمیدانیم حکم خدا چیست و آیا به هدف زده ایم یا نزده ایم ، این دو با یکدیگر چه تفاوتی خواهند داشت ؟! حرف پایانی اقای بیگدلی در این مصاحبه مشابه همین است یعنی وقتی شما نمیدانید آن بذر اولیه چه بوده است و دقیقا در ذهن و ضمیر پیامبر به طور کامل چه می گذشته است و از آوردن فلان آیه در قران چه برداشتی دقیقا مد نظر خدا و پیامبر اسلام بوده است ، لذا فرقی ندارد که شما همان برداشت را اصل بگیرید یا آنکه فرض کنید این برداشت تنها یک برداشت است و اصل ممکن است همین باشد یا آنکه چیز دیگری باشد چرا که ما به چیزی جز برداشتهای مختلف دسترسی نداریم .

    دوما جنایات صفویه در تاریخ و یا جنایات سی و چند ساله ولایت فقیه در عصر حاضر ، با داعش چه تفاوتی دارد که میگویید در شیعه امکان پیدایش افراطی گری وجود ندارد ؟!

    سوما همین که شما میگویید آیه اکملت لکم دینکم ، ولایت علی بن ابیطالب را نشان میدهد ، برداشت شما و شیعیان همفکر با شماست و تاکید بسیار به آن همان فاندامنتالیسم را به همراه می آورد و دقیقا به همین دلیل است که گفته شده اسلام ناب وجود ندارد و نمیتواند مدعی داشته باشد .

    با تشکر

    باسلام به محضر جناب میرآقای سجادی، احتراما از محضر ایشان دوسوال داشتم، اول اینکه آیا ایشان پیامبری حضرت عیسی(ع) را باور دارند؟ در حالیکه قرآن می فرمایند عیسی(ع) در گهواره سخن گفت و خودش را پیامبر معرفی کرد! چیزی غیر ازاین نمی گوید و کوچکترین اشاره ای به وجود ملکی نمی کند تا درگوش یک کودک ناتوان از حرف زدن معمولی سخنی گفته باشد. دوم اینکه اگر سخن یک کودک گهواره ای را سخن خداوند می دانند، پس چگونه سخن یک مرد به کمال عرفی رسیده براگیخته الهی را سخن خداوند نمی دانند؟ خواه این سخنان در شرایط ناهوشیاری یا نیمه هوشیاری نصیب ایشان شده باشد یا در شرایط واقعی و هوشیارانه. وفعل و قول ایشان را موازی فعل و قول خداوند می شمارند. در حالیکه آقای دکتر سروش به صد زبان همه افعال پیامبر را مخلوق خداوند می دانند.

    باسلام خدمت جناب آقاي محمدمهدي عزيز اگرسؤآلتان ازبنده باشد وظاهرا ازبنده نيست وايرادي است برجناب دكترسروش -دام عزه- كه البته ايرادتان وارداست .
    واماحضرت عيسي ازپيامبران اولوالعزم هستند بدون ترديدودرگهواره گفت :”اني عبدالله آتاني الكتاب وجعلني نبيا. وجعلني مباركا”30و31سوره مريم}واما خداونددر26موردازواژه -عيسي- درقرآن اسم برده است واورابه بينات ومعجزات تاييد وبه روح القدس مؤيدفرموده است ورفتار وگفتاراورا بامنكران نبوتش وبا حواريون واصحابش ودرخواست حواريون ازاومبني برانزال مائده الهي ازآسمان ؛وخداونداورادررديف پيامبران شمرده وازكتابش بنام انجيل نام برده است ومربوط به بردن ايشان به آسمان سخن رفته است .واگر محققي بخواهدسيماي عيسي-ع- را ازقرآن بنويسد يك رساله جامع است.
    واماجناب سروش همه افعال پيامبررا مخلوق خداوندندانسته اند بلكه اومدعي است پيامبرهرآنچه درخواب ديده است خودش باالفاظ خودش بيان مي كند واين قرآن گفتار پيامبراست باالفاظ خويش.. وعمده مشگل وايرادايشان همين است كه برخي ازجملات قرآن بايدتأويل شودوتأويل رافقط راسخان درعلم مي توانند انجام دهند نه هركس زيرا كه عرشه علي الماء،تخت فرمانروائي اودرآب قرارگرفته است “تفسيراين آيه شريفه فقط باتاويل راسخان درعلم هويدا مي گردد وماهم كه دسترسي به آنها نداريم پس علم آن راواگذارمي كنيم بخودخدا وراسخان درعلم او
    .وازقبيل اين آيات است كه تعدادش به سرانگشتان هم نمي رسد وندانستنش براي مامضرنيست ؛اورا وادار به خوابنامه بودن قرآن كرده است .كه اين به يك تحليل صوفيانه وشاعرانه بيشترشبيه است تايك نظريه عاقلانه ومتفكرانه وسببش بيشترعدم تحمل اخبارمعراجيه قابل تاويل آن حضرت است .
    البته بنده قسمت دوم نقدهايم را كه همان نصوص آيات بررداين نظريه بوده است دراينجا ارسال كرده بودم نمي دانم چرا حذف شده است كه بيش از50 آيه قرآني صريحا نظرايشان راردمي كندونيازي به ديگرسخنان ناقدين نيست هرچند ديگرناقدان همه جملات اورا نقل و نقدوردكرده اند سعيهم مشكور.

    اولا آقای سروش تاکید تام دارند که درهر امری خداوند حضور دارند؛ وحی باشد، خواب باشد، گفتار و کردار معمولی باشد و حتی جان گرفتن هر موجود زنده باشد. درثانی اگر هر پیامبری ذره ای موازی کاری داشته باشد از پیامبری می افتد و مقطوع النبوه می شود، این یک امر بدیهی است. ثالثا جای تعجب دارد از کسانی که رویای خلیل خداوند را وحی الهی می دانند در حالیکه دستورش بریدن سر فرزند خویش است! اما رویاهای حبیب خداوند و بیان آنها از سوی ایشان را وحی الهی نمی شمارند و خیال می کنند دیدن خواب یک موازی کاری و یک امر صرفا بشری است در کنار خداوند.

    جناب بیگدلی توجه نکرده اند که اعتقاد به پلورالیسم با اعتقاد به دین با منشا الهی که برای تمام اعصار باشد سازگاری ندارد اگر معتقد باشیم که خداوند دینی فرستاده که برای تمام اعصار بوده ومخاطب ان تمامی انسانها در تمامی دوران میباشد چطور میتوانیم به پلورالیسم هم همزمان معتقد باشیم ؟ چطور خداوند دینی که فرستاده مبین وروشن نبوده وصراحت لازم را ندارد که مخاطبان را به وحدت نظر ووحدت رویه برساند ؟ اگر نگاه ما به قران نگاه به یک متن قانونی باشد که احکام وقوانینی برای بشر دارد که با توجه به ان بشرزیستی اخلاقی والهی داشته باشد این کتاب قانون باید صراحت داشته باشد تا مخاطبان خود را به وحدت رویه برساند درحالیکه قران بدلیل صراحت نداشتن نه تنها مخاطبان عمومی خود را نمیتواند به وحدت رویه برساند بلکه حتی دینشناسان ومتخصصین دینی را هم نمیتواند به وحدت نظر ووحدت رویه برساند درحالیکه فلسفه وجودی دین با منشا الهی فصل الخطاب بودن انست واگر قرار بود هرکس به رای ونظر خود عمل کند دیگر نیازی به دین نبود پس نتیجه میگیریم که صراحت داشتن لازمه متون دینی وقانونیست در متون قانونی وحقوقی اجتماعی نیز چنین است که متنی از قانون متن خوبیست که صراحت بیشتری داشته باشد تا حقوقدانان ووکلا را به وحدت رویه برساند وهر قدر متنی از قانون چنین صفتی را دشته باشد ان متن قانون تر است نتیجتا اینکه قران چون مخاطبان عام و حتی متخصصین را نمیتواند به وحدت رویه برساند نباید به عنوان متن قانون واحکام مورد بهره برداری قرار گیرد ونگاه به قران از متنی قانونی به متنی تاریخی باید تغییر وضعیت دهد
    در ضمن اقای بیگدلی گفتند که شیعیان بدلیل اعتقاد به تخطئه معتقدند که هیچکدام از برداشتهایشان از دین برداشت نهایی نبوده وبرای دیگران هم سهمی از حق وحقیقت وبرداشت درست از دین قائل هستند وبرای همین تندروی درشیعیان نیست اصلا چنین چیزی صحت ندارد فقهای شیعه نظر خود را حکم الهی میدانند ودر میان شیعیان اینطور تبلیغ میکنند که نظر فقها حکم الهیست که اگر درست ومطابق با واقع نباشد انانی که از او پیروی کردند هیچ مسوولیتی ندارند وخود فقیه هم مسوولیتی ندارد بلکه ماجور هم میباشد واگر فقیه حکم مطابق با واقع دهد وحکمش درست باشد دواجر خواهد برد بدین ترتیب حکم فقها را وصل به خداوند میکنند واگر در شیعیان تند روی نیست پس این همه حکم ارتداد چیست که صادرمیشود ؟ از جمله در ارتباط با دکتر سروش هم مراجع تقلید حکم ارتداد دادند چرا نگفتند ممکن است نظر ما در ارتباط با فهم از وحی درست نباشد وشاید دکتر سروش درست گفته باشد ؟ چرا براحتی تکفیر میکنند ؟ شیعه اگر در موضع تند روی کمی عقب تر ایستاده بنظرم بخاطر اقلیت بودن انها درجهان اسلام میباشد وگرنه به همان اندازه ظرفیت تند روی درشیعیان نیز هست