توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟

• دسته: مقالات

ﻋﺒﺪاﻟﮑﺮﯾﻢ ﺳﺮوش

 

ﺣﺎﺋﺮی شیرازی  ﺧﻮد ﻣﯽ‌داﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ‌اش ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﻤﯽ‌رﺳﺪ و اﮔﺮھﻢ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮد ﻧﻤﯽ رﺳﺪ

 

ﻣﺤﻤﺪ اﻗﺒﺎل ﻻھﻮری، ﺣﮑﯿﻢ و ﺷﺎﻋﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎن ھﻨﺪی، در «اﺳﺮار ﺧﻮدی» ﻣﯽ‌آورد ﮐﻪدر ﻣﺮﻏﺰاری، ﺷﯿﺮان ﺑﺮﮔﻮﺳﻔﻨﺪان ﻣﺠﺎورھﺠﻮم ﻣﯽ‌ﺑﺮدﻧﺪ و آن‌ها را طﻌﻤﮥ ﺧﻮد ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ. ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ زﯾﺮﮐﯽ ﺧﻄﺮ ﮐﺮد و ﻣﻨﺒﺮ ﻣﻮﻋﻈﻪ نهاد وﺷﯿﺮان را ﭘﻨﺪھﻤﯽ داد ﮐﻪ ﮔﻮﺷﺘ‌ﺨﻮاری ﺑﺪ اﺳﺖ و ﻋﻠﻒ از ﮔﻮﺷﺖ بهداﺷﺘﯽ‌ﺗﺮ اﺳﺖ و «ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ از اﻣﺎرت بهتراﺳﺖ» و ذﺑﺢ ﺷﺪن بهتراز ذﺑﺢ ﮐﺮدن است:
ﺧﯿﻞ ﺷﯿﺮ از ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺷﯽ ﺧسته ﺑﻮد

دل ﺑﻪ ذوق ﺗﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد

آﻣﺪش اﯾﻦ ﭘﻨﺪ ﺧﻮاب آور ﭘﺴﻨﺪ

ﺧﻮرد از ﺧﺎﻣﯽ ﻓﺴﻮن ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ

آن که کردی ﮔﻮﺳﻔﻨﺪان را ﺷﮑﺎر

کرد دین گوسفندی اختیار
ﺣﺎﻻ ﺣﮑﺎﯾﺖ آﻗﺎی ﻣﺤﯽ اﻟّﺪﯾﻦ ﺷﯿﺮازی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮاھﺪ ﺑﻪ ﺷﯿﺮان ﺑﯿﺸﻪ ﻣﻘﺎوﻣﺖ، ﻣﻮﺳﻮی و ﮐﺮّوﺑﯽ، درس زﺑﻮﻧﯽ و ﭘﻨﺪ ﮔﻮﺳﭙﻨﺪی ﺑﺪھﺪ و ﺷﯿﺮی و دﻟﯿﺮی آﻧﺎن را ﺑﺮﺑﺎﯾﺪ و ﭼﻨﺎن که ﺑﺮ ﺟﻨﺎزه ﻋﺴﮕﺮاوﻻدی، ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻣﯿّﺖ ﺧﻮاﻧﺪ، ﺑﺮ ﮔﻮش اﯾﻨﺎن ﺗﻠﻘﯿﻦ ﺗﻮﺑﻪ و ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﺨﻮاﻧﺪ وﻋﺰّت ﺣﻖ را مقهورذﻟّﺖ اﻋﺘﺮاف ﮔﺮداﻧﺪ و ﺣﻖ‌طﻠﺒﺎن را از ﻣﻄﺎﻟﺒﮥ ﺣﻖ و ﻣﺒﺎرزۀ ﺑﺎ ﻧﺎﺣﻖ ﺷﺮﻣﻨﺪه ﮐﻨﺪ، ﻣﮕﺮ آن ﻣﺤﺼﻮران ﻣﻈﻠﻮم، ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ دوﺗﺎ ﮐﻨﻨﺪ و ﭘﻮزش ﺑﻄﻠﺒﻨﺪ و ﺑﻪ «راﺷﯿﺘﯿﺴﻢ ﺳﯿﺎﺳﯽ نظام» رﺿﺎﯾﺖ ندھﻨﺪ!

ﭼﻪ ﺷﺒﺎھﺖ ﻏﺮﯾﺒﯽ دارد رﻓﺘﺎر اﯾﻦ روﺣﺎﻧﯿﺎن ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﺎ ھﻢ! ﻧﺎﺻﺮ ﻣﮑﺎرم ﺷﯿﺮازی ھﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ اﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺳﻔﺎرش ﮐﺮد از ﻧﻈﺮﯾﻪ «ﻗﺮآن، ﮐﻼم ﻣﺤّﻤﺪ» ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﺪ و ﻣﻦ در جواب اوﻧﻮﺷﺘﻢ ﮐﻪ: ﺗﻮﺑﻪ از ﻣﻌﺼﯿﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻪ از ﻣﻌﺮﻓﺖ! روﺣﺎﻧﯿﺖ رﺳﻤﯽ و ﺧﻔﺘﻪ و ﺗﮑﻠﯿﻒ اﻧﺪﯾﺶ ﻣﺎ ﮐﻪ در ﭼﻨﺘﻪ ﺳﻔﺎﻟﯿﻦ ﻣﻌﺮﻓﺖ، ﭼﯿﺰی ﺟﺰﺧﺰف ﺧرده‌ھﺎی ﺗﮑﻠﯿﻒ و ﻣﻌﺼﯿﺖ ﻧﺪارد و ﻣﻄﻠﻘﺎً از ﺣﻘﻮق ﻣﺪرن و ﻣﺪﻧﯿﺖ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ اﺳﺖ، ﻋﺠﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻖ طﻠﺒﯽ را ﮔﻨﺎه و ﺣﻖ طﻠﺒﺎن را ﻣﮑﻠّﻔﺎﻧﯽ ﺑﺎﻏﯽ و رﻋﺎﯾﺎﯾﯽ ﯾﺎﻏﯽ ﺷﻤﺎرد ﮐﻪ ﭘﺎ از ﮔﻠﯿﻢ ﺗﮑﻠﯿﻒ درازﺗﺮ ﮐﺮده اﻧﺪ و ﺑﻪ ﻓﮑﺮ اﺣﻘﺎق ﺣﻘﻮق اﻓﺘﺎده اﻧﺪ؛ و ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ و ﻧﻤﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ دﺳﺖ ﮐﻢ ﺻﺪ ﺳﺎل اﺳﺖ دراﯾﻦ دﯾﺎر، رﻋﺎﯾﺎی ﻣﮑﻠّﻒ ﺟﺎی ﺧﻮد را ﺑﻪ شهروﻧﺪان ﻣﺤّﻖ داده اﻧﺪ ﮐﻪ در رﯾﺎﺳﺖ و ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ دﯾﮕﺮ ﻣﯽ‌ﻧﮕﺮﻧﺪ و اجتهاد ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺧﻮد را ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﻮاﻋﻆ ﺳﺮد و ﻓﺘﺎوای ﺧﺎم روﺣﺎﻧﯿﺎن رطﺐ ﺧﻮرده ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ.
ﻣﺮدم ﻣﺎ هیچ‌گاه از ﯾﺎد ﻧﻤﯽ‌ﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ھﻤﯿﻦ آﻗﺎی ﺣﺎﺋﺮی در اﯾﺎم ﭘﺮﻣﻈﻠﻤﮥ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎت ودر ﺑﺤﺒﻮﺣﮥ ﭘﺮﺷﻮر اﻋﺘﺮاﺿﺎت ﺳﺎل ۸۸، در ﺻﻨﺪوق ﺻﻮت و ﺻﻮرت ظﺎھﺮ ﺷﺪ و ﭘﺎی ﻗﺴﺎوت ﺑﺮ ﻏﺮور زﺧﻢ ﺧﻮردۀ ﻣﺮدم نهاد و ﭼﻮن ژﻧﺮاﻟﯽ ژاژﺧﺎی و ژﻧﺪه ﭘﻮش، ﺑﺴﯿﺠﯿﺎن را ﻓﺮﻣﺎن داد ﮐﻪ ﻣﺼﺪوﻣﺎن و ﻣﺠﺮوﺣﺎن را ﺑﻪ دادﮔﺎه و داروﻏﻪ ﻧﺴﭙﺎرﻧﺪ، ﺑﻞ در ھﻤﺎن ﺧﯿﺎﺑﺎن ﮐﺎرﺷﺎن را ﺑﺴﺎزﻧﺪ و ﯾﮑﺴﺮ رواﻧﻪ ﮔﻮرﺳﺘﺎن ﮐﻨﻨﺪ. ﺣﺎﻻ ﭼﻨﯿﻦ ﺳﯿﺎھﺮوی ﺳﻮدازده‌ای دﻣﺎغ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽ‌ﭘﺰد و دﺳﺖ ﻧﺼﯿﺤﺖ از آﺳﺘﯿﻦ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺑﯿﺮون ﻣﯽ‌آورد و از ﻧﻤﺎدھﺎی ﻧﺠﺎﺑﺖ و ﻣﻘﺎوﻣﺖ و ﺳﺘﻮن‌ھﺎی ﺻﻼﺑﺖ و ﻣﻨﺎﻋﺖ، ﮐﺮّوﺑﯽ و ﻣﻮﺳﻮی، درﯾﻮزۀ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و ﻗﻮل ﻣﻐﻔﺮت ﻣﯽ‌دھﺪ؟ ﺑﻪ اﯾﻦ طﺎﺋﺮ ﺣﺎﺋﺮ ﺗﻨﮓ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺮو اﯾﻦ دام ﺑﺮﻣﺮغ دﮔﺮﻧﻪ

ﮐﻪ ﻋﻨﻘﺎ را ﺑﻠﻨﺪ اﺳﺖ آﺷﯿﺎﻧﻪ
ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺤﯽ اﻟﺪﯾﻦ ﺷﯿﺮازی ﻧﺸﺎﻧﮥ نهایت اﺳﺘﯿﺼﺎل ﻧﻈﺎم اﺳﺖ در ﻣﻘﺎﺑِﻞ ﺳﻪ قهرمان (۱) ﮐﻪ وﻻﯾﺖ ﻣﻄﻠﻘﻪ را ﺑﻪ ﺳﺨﺮه ﮔﺮﻓﺘﻪ‌اﻧﺪ و ﻣﺸﻌﻞ ﻣﻘﺎوﻣﺖ را ﺑﺮ ﻣﻨﺎرۀ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻓﺮوزان ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻪ اﻧﺪ و ﭼﻮن ﻣﻮﺳﯽ در ﺧﯿﻤﻪ و ﺧﺮﮔﺎه ﻓﺮﻋﻮﻧﯽ زاده و ﺳﺮﺑﺮآورده‌اﻧﺪ و ﺑﻪ آﻟﺘﺮﻧﺎﺗﯿﻮی ﺳﻤﺞ و ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﺑﺪل ﺷﺪه‌اﻧﺪ و از ﺣﺼﺮ، ﺣﻤﺎﺳﻪ‌ای ﭘﺮﺣﺸﻤﺖ ﺳﺎﺧﺘﻪ‌اﻧﺪ. ﻓﺮﻋﻮﻧﯿﺎن از ﻣﻮﺳﯽ ﻣﯽ‌ﺗﺮﺳﻨﺪ و ﺧﻠﻘﺎن را ﺑﺸﺎرت ﺑﺎد ﮐﻪ ﻣﻮﺳﺎی ﻓﺮﻋﻮن‌ﺷﮑﻦ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪه اﺳﺖ.
ﺑﯽ‌جهت ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ واﻋﻆ ﻻﻓﻆ، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ھﺎیﮐﻼن ﻗﺪﺳﯽ را از ﻗﺮآن و ﺣﺪﯾﺚ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﺎ اﻧﺠﯿﻞ ﺑﺮﻧﺎﺑﺎ و ﻗﺼﮥ اﺑﻠﯿﺲ در ﮐﻤﺎن ﺗﺰوﯾﺮﻣﯽنهد و ﻋﺰّت و ﮐﺮاﻣﺖ آن ﻋﺰﯾﺰان درﺑﻨﺪ را ﻧﺸﺎﻧﻪ می گیرد ﺗﺎ ﻧﺎﮐﺎﻣﺎﻧﻪ آﻧﺎن را زﺧﻤﯽ ﺗﺴﻠﯿﻢ کند!
هیچ‌کس ﺑﻪ ﺗﻮﺑﻪ و اﺳﺘﻐﻔﺎر، ﻣﺤﺘﺎج‌تر از اﯾﻦ ﺧﺮﻗﻪ ﭘﻮﺷﺎن ﺧﺪﻋﻪ‌ﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ در ﺧﻮن ﻏﻠﺘﯿﺪن ﺟﻮاﻧﺎن، ﺗﺠﺎوز ﺑﻪ زﻧﺪاﻧﯿﺎن، ﺗﻌﺮّض ﺑﻪ ﻣﺮدان و زﻧﺎن و ﺟﻮر و ﺟﻔﺎی ﺟﻨﺎﯾﺘﮑﺎران را دﯾﺪﻧﺪ و ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ، اّﻣﺎ ﻟﺐ از ﻟﻘﻤﮥ ﻟﻄﯿﻒ ﺑﺮﻧﮕﺮﻓﺘﻨﺪ و ﺳﺮ از ﺑﺎﻟﺶ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﺑﺮﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ و ﺳﺨﻨﯽ درﺷﺖ ﺑﺎ ظﺎﻟﻤﺎن ﻧﮕﻔﺘﻨﺪ و ﺑﻪ ﭘﺎس ﻋﺪاﻟﺖ، ﺗﺮک راﺣﺖ ﻧﮑﺮدﻧﺪ و اﺷﮑﯽ ﺑﺮ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻣﻈﻠﻮﻣﯽ ﻧﯿﻔﺸﺎﻧﺪﻧﺪ و ﻣﺮھﻤﯽ ﺑﺮ زﺧﻤﯽ ننهادند و ﺑﺎﻧﮕﯽ ﺑﻪ اﻋﺘﺮاض ﺑﺮﻧﯿﺎوردﻧﺪ و اﻧﮑﺎر ﻣﻨﮑﺮی ﻧﮑﺮدﻧﺪ، ﺑﻞ ﻓﺘﻮا ﺑﻪ ﻗﺘﻞ و ﺟﺮح و ﺗﻄﺎول دادﻧﺪ. ﺣﺎﻻ آﻣﺪه اﻧﺪ و ﮔﺮﯾﺒﺎن  ﮔـُﺮدان را ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮا در ﺟﺎﻧﺐ ﺣﻖ و ﻋﺪاﻟﺖ اﯾﺴﺘﺎدﻧﺪ و در ﺑﺮاﺑﺮ ظﺎﻟﻤﺎن زاﻧﻮی ذﻟّﺖ ﻧﺰدﻧﺪ و ﺳﺮ ﺑﻪ ﻏﻼﻣﯽ ﺧﻢ ﻧﮑﺮدﻧﺪ.

ﭘﺲ ﻋﺰا ﺑﺮ ﺧﻮد ﮐﻨﯿﺪ‌ ای ﺧﻔﺘﮕﺎن

زان که ﺑﺪ ﻣﺮﮔﯽ اﺳﺖ اﯾﻦ ﺧﻮاب ﮔﺮان
آﻣﺪه اﻧﺪ و  رﯾﺎﮐﺎراﻧﻪ  ﺑﺮ آن ﺷﯿﺮﻣﺮدان ﮐﻪ ﻣﺸﺖ آﺳﻤﺎن‌کوب ﺧﻮد را ﺑﺮ ﺳﺮ دﯾﻮان ﮐﻮﻓﺘﻨﺪ ﺑﺎران آﯾﺎت و رواﯾﺎت ﻣﯽ‌ﺑﺎرﻧﺪ ﮐﻪ رو ﺑﻪ ﺧﺪا ﮐﻨﯿﺪ و ﻧﻔﺲ اﻣﺎّره را رھﺎ ﮐﻨﯿﺪ و اﻋﺘﺮاف ﺑﻪ ﺧﻄﺎ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ در ﺑﺤﺎر ﻣﻐﻔﺮت ﺷﻨﺎ ﮐﻨﯿﺪ!
ﺣﺎﺋﺮی ﺧﻮد ﻣﯽ‌داﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ‌اش ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﻤﯽ‌رﺳﺪ و اﮔﺮھﻢ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮد ﻧﻤﯽ رﺳﺪ، ﭼﻪ آن‌که آن اﺳﯿﺮان را ﻧﻪ رﺧﺼﺖ ﻣﮑﺎﺗﺒﺖ ھﺴﺖ و ﻧﻪ رﻏﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺑﻪ و اﻧﺎﺑﺖ؛ و اﯾﻦ ﺧﺪﻣﮥ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻓﻘﻂ در ھﻤﯿﻦ ﺧﻄﺒﻪ ھﺎی ﺑﯽ ﻣﺨﺎطﺐ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺒﺮه اﻧﺪ. دوﻟﺖ روﺣﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻧﯿﮏ ﻣﯽ‌داﻧﺪ ﮐﻪ ﮔﺮۀ اﯾﻦ ﻣﻌّﻤﺎ، ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺑﮥ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺷﮑﻨﺎﻧﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﺷﻮد ﻧﻪ ﺑﺎ ﻋﻔﻮ ﻣﻨّﺖ ﻓﺮوﺷﺎﻧﻪ. ﺷﯿﺮان را از روبهان ﺗﻤﻨّﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﺗﺎ ﺳﺨﻦ آن ﻣﺤﺼﻮران ﻣﻈﻠﻮم ﺑﻪ ﮔﻮش ھﻤﮕﺎن ﻧﺮﺳﺪ و ﺗﺎ ﺳﺘﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﺮآﻧﺎن و ﺑﺮاﯾﺮاﻧﯿﺎن رﻓﺘﻪ، دادﮔﺮاﻧﻪ ﺟﺒﺮان ﻧﺸﻮد و ﺗﺎ اﮐﺎﺑﺮ تبهکاران ﺑﻪ ﮐﯿﻔﺮ ﮐﺒﺎﺋﺮ ﺧﻮد ﻧﺮﺳﻨﺪ و ﺗﺎ زﻧﺪاﻧﯿﺎن ﺣﻖ طﻠﺐ روی رھﺎﯾﯽ ﻧﺒﯿﻨﻨﺪ،عقدۀ اﺳﺘﯿﺼﺎل ﻧﻈﺎم ھﻤﭽﻨﺎن ﻣﻨﻌﻘﺪ ﺧﻮاھﺪ ﻣﺎﻧﺪ .ﻟﮑﮥ ﻧﻨﮓ اﯾﻦ ﻣﻈﻠﻤﻪ از ﮐﺎرﻧﺎﻣﮥ ﺳﺘﻤﮕﺮان البته هرگز ﭘﺎک ﻧﺨﻮاھﺪ ﺷﺪ

***
ﻓﺎﺗﺤﺖ ﺳﺨﻦ ﺑﺎ ﺣﺪﯾﺜﯽ از اﻗﺒﺎل ﺑﻮد ، ﺧﺎﺗﻤﺖ آﻧﺮا ﺑﺎ ﺣﺪﯾﺚ دﯾﮕﺮی از ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺟﻼل اﻟﺪﯾﻦ، ﻣﺮاد ﻣﺤّﻤﺪ اﻗﺒﺎل، زﯾﻮر ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪم ﮐﻪ ﮔﻔﺖ:
آﻣﺪ از آﻓﺎق ﯾﺎری مهربان

ﯾﻮﺳﻒ ﺻّﺪﯾﻖ را ﺷﺪ میهمان
از اﺣﻮال ﯾﻮﺳﻒ ﭘﺮﺳﯿﺪ و از ﺷﺮح ﺣﺼﺮ و ﺣﺒﺲ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻟﮥ او. ﭘﺎﺳﺦِ ﯾﻮﺳﻒ ﺟﺰ اﯾﻦ ﻧﺒﻮد:
ﻋﺎر ﻧﺒﻮد ﺷﯿﺮ را از ﺳﻠﺴﻠﻪ

ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎ را از رﺿﺎی ﺣﻖ ﮔﻠﻪ

 ﺷﯿﺮ را ﺑﺮ ﮔﺮدن ار زﻧﺠﯿﺮ ﺑﻮد

ﺑﺮ ھﻤﻪ زﻧﺠﯿﺮﺳﺎزان “ﻣﯿـﺮ” ﺑﻮد
ﺑﻠﯽ؛
ﺷﯿﺮھﻢ ﺷﯿﺮ ﺑﻮد، ﮔﺮﭼﻪ ﺑﻪ زﻧﺠﯿﺮ ﺑﻮد

ﻧﺒﺮد ﺑﻨﺪ و ﻗﻼده ﺷﺮف ﺷﯿﺮ ژﯾﺎن
ﻋﺒﺪاﻟﮑﺮﯾﻢ ﺳﺮوش

اردیبهشت ۱۳۹۳

————————–

 ۱.حائری شیرازی در نامه خود از خانم  دکتر زهرا رهنورد نام نمی برد ،گویی او را چون یک بانوست از فرط کوته بینی نمی بیند!

Share
منبع:
http://www.rahesabz.net/story/82420/

14 دیدگاه »

    درود بر سروش حق

    درود و سلام به استاد عبدالکریم سروش.
    الهی به رهایی.

    جناب دکتر سروش عزیز
    درود به شرافت شما. این جناب حائری که بر سر سفره حکومت نشسته و نان خون آلود ظالمین را می خورد باید هم درخواست توبه از آن شیران دربند کند. اگر جز این می کرد جای شگفتی بود.

    این جمله آخر شما واقعا یک شاهکار ادبی است: “حائری شیرازی در نامه خود از خانم دکتر زهرا رهنورد نام نمی برد ،گویی او را چون یک بانوست از فرط کوته بینی نمی بیند”. نوشته های شما جدای از مفاهیم بلند آن از ارزش ادبی والایی نیز برخوردار است که زیبایی آن را دو چندان می کند.

    سپاس از شما

    متن متینی است جناب آقای دکتر. متشکریم.

    سلام استاد. لطفا جواب جناب آقای دکتر سید جواد طباطبایی را منصفانه که البته انتظاری جز این هم از شما نیست بدهید و اگر پاره ای از ایرادات ایشان را بر خود و جامعه روشنفکران دیندار وارد می بینید متواضعانه بیان نمایید. متشکرم

    قلمت جاودان باد ای تجسم ” ن و القلم و مایسطرون ” . حقا که خوش گفتی و در سفتی . نام شما قرین حکمت وشهامت و عدالت است و به یک معنا قصه ای است مکرر ، اما نثر شما هماره تازه و سحرانگیز است . شاید برای من عیبی باشد که بیش از انکه دلمشغول فحوای نامه باشم ، دلمشغول زیبایی ان هستم ولی چه کنم مجنون نثر استادم و تاثیر فرحبخش و بیمانند ان برایم کم نظیر است . عمرت دراز باد ای شرف علم و حکمت ، عمرت دراز باد ای شرف قلم ، عمرت دراز باد ای نازنین .

    حقگویی حق ماسث جنابعالی مثل همیشه حق حقشناسان را بجا اوردید /خدا قوت

    به کوشش توان دجله را پیش بست
    نشاید زبان بداندیش بست سپاسگزارم استاد

    برایم خیلی جالب است…
    این حرکت های هماهنگ و ظاهرا خودجوش! و دست بر قضا دقیقا شبیه به هم را می گویم.
    اول همه کمر به تمسخر و تکفیر سروش بستند و تا توانستند در تمام رسانه هایشان او را تخریب کردند. از هیچ دروغ و تهمت و تکفیر و تمسخر و طعنی هم به او دریغ نکردند.خود من اولین بار نام سروش را در چنین فضایی شنیدم. فقط به جرم این که سخنانی متفاوت از “منسوجات عنکبوتیه” این قوم می گفت . فقط به این خاطر که نیامده بود 50سال در حجره های نمور حوزه های بی خبر از همه جا بنشیند و برای خودش افسانه ببافد و فکر کند تمام عالم حیاط فیضیه است. بعد کم کم دیدند این که شمعی بی جانش می پنداشتند خورشید گونه دارد تابان و تابان تر می شود. محافل حوزوی و دانشگاهی به سخنانش جذب می شوند و در یافته هایش می اندیشند . تمسخر و لودگی جواب نمی دهد. آمدند ژست نقد و منطق گرایی گرفتند و امثال خسروپناه ها را اجیر کردند تا به زعم خودشان با سلاح علم به جنگ علم بروند و خداوند شاهد است که باز هم قصدشان نیل به حقیقت نبود که تمام هم شان سرکوب مخالف بود. باز هم دیدند از قضا سرکنگبین صفرا فزود…این قلم فرسایی های طایفه ی مصباحیه نه تنها کارگر نیفتاد که قدر و منزلت سروش را آشکار تر و کم دانی و کم فهمی مخالف را رسواتر کرد. آمدند انتشارات صراط را محدود کردند به هر راه و روشی که توانستند…نشد. و حالا همه دست به کار شده اند بادمجان دور قاب سروش می گذارند که شما اهل فضل و کمالید و شایسته نیست به تعفن زار سیاست وارد شوید. به زبان بی زبانی می گویند ما طاقت سخنان تند و صریحت را نداریم. از ما بگذر . تو به آخرتت مشغول باش و دنیا را به ما بسپار تا بندگان خدا را آنقدر که می توانیم غارت کنیم. کاری به ما نداشته باش و هرچقدر دلت می خواهد از اخلاق و فلسفه و دین بگو…به راستی که چقدر شبیه اند اینان به برخی خلفای دین فروش قرون اول اسلام…

    درود بر بزرگمرد اندیشه دکترسروش که مدتهاست با کلام شیوایش بنده حقیر رو مرید خودش کرده.
    هیچ چیز بطورمطلق بد یا خوب نیست این اندیشه است که آن را بد یا خوب می سازد.

    سروش عزیزسپاسگزارم واقعاپاسخ کوبنده ومستدل وقاطعی بدان نامه دادی.دوستت دارم وامیددارم سالیان بسیارزنده مانی وباقلم معجزه گرخودبرشیوایی اندیشه ایرانی وبشربیفزایی.

    خداوند را مي خوانيم که توان و شايستگی به جا آوردن اندکی از سپاس حق شناسی های شما را داشته باشيم .

    با سلام
    کاش گوش شنوایی بود تا این سخنان حق را می شنید و اندکی تامل میکرد. ولی هرچه فریاد هم بزنی آن که باید بشنود خود را به کری زده است.
    همیشه بیانات زیبای دکتر بر جانم می نشیند. افسوس و صد افسوس که از دیدارش محرومم کرده اند ولی باز خدای را شکر می کنم که نعمت آشنایی با این مرد وارسته را نصیب من کرده است.

    باسلام
    درود برحضرتعالی که پای خویش از گلیم حقیقت بیرون ننهاده اید . چه زیبا بود که عده ای که خود را روشنفکر می دانند و براین و آن تیغ نقد خویش نشان می دادند لحظه ای احساس تکلیف اجتماعی روشنفکری می کردند جای تئوری پردازی های فانتزی و توهم گویی های بی نتیجه بر حاکمان ، دادی از بیداد زمانه سر می دادند .