جلسه پنجم از سلسله دروس «اقبال شاعر» در مدرسه مولانا

• دسته: سخنرانى‌ها

همراهان مدرسه مولانا

 

جلسه پنجم از سلسله دروس “اقبال شاعر” در کانال یوتیوب مدرسه مولانا جلال الدین سوار شده است. لطفا کانال یوتیوب مدرسه مولانا را سابسکرایب کنید تا فایل این جلسه و جلسه های دیگر موجود در مدرسه مولانا را بیابید. شیوه سابسکرایب کردن در یوتیوب آمده است.

هم چنین فایل صوتی این جلسه در ساوند کلاود مدرسه مولانا بارگذاری شده است. با دنبال کردن مدرسه مولانا در ساوند کلاود می توانید از فایل صوتی مربوطه بهره مند شوید. تمام فایل های صوتی موجود در ساوند کلاود مدرسه مولانا قابلیت دانلود شدن هم دارند. در زیر هر فایل کلید دانلود قرار گرفته است که امکان دانلود فایل را فراهم می کند.

برای رفاه حال همراهان مدرسه مولانا در ایران، فایل صوتی این جلسه و باقی جلسات موجود در مدرسه مولانا در گوگل درایو و دراپ باکس قرار می گیرد تا براحتی دانلود و استفاده شود. لطفا برای دانلود فایل این جلسه به لینک های زیر مراجعه کنید:

Google Drive-School of Rumi

Dropbox-School of Rumi

در کانال یوتیوب مدرسه مولانا و ساوند کلاود قسمتی برای هدایا و عطایا (Donation) در نظر گرفته شده است. دوستانی که مایلند به مدرسه مولانا کمک کنند می توانند در لینک زیر جزئیات مربوطه را پیدا کنند. از تمام دوستانی که تا کنون زحمت کشیدند و مبالغی برای مدرسه مولانا ارسال کرده اند بی نهایت سپاسگزاریم. بی شک تلاش خواهیم کرد در هر چه بهتر کردن کیفیت کار بکوشیم.

Donation Link/لینک هدایا و عطایا

صفحه فیس بوک مدرسه مولانا علاوه بر فایل های صوتی و تصویری، اخبار مربوط به سخنرانی های این مدرسه را به اطلاع علاقمندان می رساند. با لایک کردن این صفحه در فیس بوک می توانید فایل های صوتی و تصویری را دانلود کنید و از اخبار این مدرسه آگاه شوید. صفحه اینستاگرام و توییتر مدرسه مولانا نیز فعال است. با دنبال کردن ما می توانید از آخرین مطالب صفحه بهره مند شوید و سخنرانی های کوتاه شده را گوش دهید. همچنین صفحه تلگرام مدرسه مولانا فعال شده است، ما را دنبال کنید.

لینک  فیس بوک مدرسه مولانا

لینک  اینستاگرام مدرسه مولانا

لینک  توییتر مدرسه مولانا

لینک  تلگرام مدرسه مولانا

لینک  فیس بوک رسمی عبدالکریم سروش

 

اوقات خوش

حسین دباغ

لطفا پیشنهادات و انتقادات خود را به آدرس ایمیل زیر بفرستید.

schoolofrumi@gmail.com

Share

3 دیدگاه »

    با سلام. معمولاً از قول مرحوم اقبال نقل میشود که او یکبار در صحبتی خصوصی با یکی از دوستانش به نام خلیفه‏ عبد الحکیم میگوید: «گاهی اوقات حس میکنم روح حافظ در وجود من حلول کرده است». میخواستم بدانم استاد ، صحت این عبارات را تأیید میفرمایند یا نه.

    دكتر سروش عزيز
    سلام
    با ارزوى سلامتى براى شما و خانواده. اين سخنرانى را با دقّت كوش دادم و لذت بردم. سوالاتى برمن إيجاد شد كه ايكاش رابطه عقل و عشق را در سخنرانى ها بعدى تان مطرح شود.
    دوست و ارادتمند شما
    محمود

    اقبال لاهوری » پیام مشرق

    از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ

    عقل تا بال گشود است گرفتار تر است

    برق را این به جگر میزند آن رام کند

    عشق از عقل فسون پیشه جگردار تر است

    چشم جز رنگ گل و لاله نبیند ورنه

    آنچه در پردهٔ رنگ است پدیدار تر است

    عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داری

    عجب این است که بیمار تو بیمار تر است

    دانش اندوخته ئی دل ز کف انداخته ئی

    آه زان نقد گرانمایه که در باخته ئی

    حکمت و فلسفه کاریست که پایانش نیست

    سیلی عشق و محبت به دبستانش نیست

    بیشتر راه دل مردم بیدار زند

    فتنه ئی نیست که در چشم سخندانش نیست

    دل ز ناز خنک او به تپیدن نرسد

    لذتی در خلش غمزهٔ پنهانش نیست

    دشت و کهسار نوردید و غزالی نگرفت

    طوف گلشن ز دو یک گل بگریبانش نیست

    چاره این است که از عشق گشادی طلبیم

    پیش او سجده گذاریم و مرادی طلبیم

    عقل چون پای درین راه خم اندر خم زد

    شعله در آب دوانید و جهان برهم زد

    کیمیا سازی او ریگ روان را زر کرد

    بر دل سوخته اکسیر محبت کم زد

    وای بر سادگی ما که فسونش خوردیم

    رهزنی بود کمین کرد و ره آدم زد

    هنرش خاک بر آورد ز تهذیب فرنگ

    باز آن خاک به چشم پسر مریم زد

    شرری کاشتن و شعله درون تا کی؟

    عقده بر دل زدن و باز گشودن تا کی؟

    عقل خود بین دگر و عقل جهان بین دگر است

    بال بلبل دگر و بازوی شاهین دگر است

    دگر است آنکه برد دانهٔ افتاده ز خاک

    آنکه گیرد خورش از دانهٔ پروین دگر است

    دگر است آنکه زند سیر چمن مثل نسیم

    آنکه در شد به ضمیر گل و نسرین دگر است

    دگر است آنسوی نه پرده گشادن نظری

    این سوی پرده گمان و ظن و تخمین دگر است

    ای خوش آن عقل که پهنای دو عالم با اوست

    نور افرشته و سوز دل آدم با اوست

    ما ز خلوت کدهٔ عشق برون تاخته ایم

    خاک پا را صفت آینه پرداخته ایم

    در نگر همت ما را که به داوی فکنیم

    دو جهان را که نهان برده عیان باخته ایم

    پیش ما میگذرد سلسلهٔ شام و سحر

    بر لب جوی روان خیمه بر افروخته ایم

    در دل ما که برین دیر کهن شبخون ریخت

    آتشی بود که در خشک و تر انداخته ایم

    شعله بودیم ، شکستیم و شرر گردیدیم

    صاحب ذوق و تمنا و نظر گردیدیم

    عشق گردید هوس پیشه و هر بند گسست

    آدم از فتنه او صورت ماهی در شست

    رزم بر بزم پسندید و سپاهی آراست

    تیغ او جز به سر و سینهٔ یاران ننشست

    رهزنی را که بنا کرد جهانبانی گفت

    ستم خواجگی او کمر بنده شکست

    بی حجابانه ببانگ دف و نی می رقصد

    جامی از خون عزیزان تنک مایه بدست

    وقت آن است که آئین دگر تازه کنیم

    لوح دل پاک بشوئیم و ز سر تازه کنیم

    افسر پادشهی رفت و به یغمائی رفت

    نی اسکندری و نغمهٔ دارائی رفت

    کوهکن تیشه بدست آمد و پرویزی خواست

    عشرت خواجگی و محنت لالائی رفت

    یوسفی را ز اسیری به عزیزی بردند

    همه افسانه و افسون زلیخائی رفت

    راز هائی که نهان بود ببازار افتاد

    آن سخن سازی و آن انجمن آرائی رفت

    چشم بگشای اگر چشم تو صاحب نظر است

    زندگی در پی تعمیر جهان دگر است

    من درین خاک کهن گوهر جان می بینم

    چشم هر ذره چو انجم نگران می بینم

    دانه ئی را که به آغوش زمین است هنوز

    شاخ در شاخ و برومند و جوان می بینم

    کوه را مثل پر کاه سبک می یابم

    پر کاهی صفت کوه گران می بینم

    انقلابی که نگنجد به ضمیر افلاک

    بینم و هیچ ندانم که چسان می بینم

    خرم آنکس که درین گرد سواری بیند

    جوهر نغمه ز لرزیدن تاری بیند

    زندگی جوی روان است و روان خواهد بود

    این می کهنه جوان است و جوان خواهد بود

    آنچه بود است و نباید ز میان خواهد رفت

    آنچه بایست و نبود است همان خواهد بود

    عشق از لذت دیدار سراپا نظر است

    حسن مشتاق نمود است و عیان خواهد بود

    آن زمینی که برو گریهٔ خونین زده ام

    اشک من در جگرش لعل گران خواهد بود

    مژدهٔ صبح درین تیره شبانم دادند

    شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند