در حاشیه ی مناظره ی سروش و بازرگان در باب تئوری رویای نبوی

• دسته: درباره سروش

مقاله ای از محمد نیما

تئوری نخستین سروش که وحی از خداست و کلام از پیامبر، محتوای پیام الهی است و قالب و صورت آن بشری، در پی مشکلی تحت عنوان چگونگی سخن گفتن خدا مطرح شده است که از گذشته های دور بین اشاعره و معتزله در جریان بوده است و این اولین باری نیست که نیاز به تئوری پردازی در این باب، احساس می شود. صورت مسئله این است که چه توصیف و تبیینی از تکلم خدا به دست دهیم که صورت انسان‌وار به خدا ندهد و حاصل فرافکنی های ذهن بشری نباشد؟ تئوری نخستین سروش روشنگری های خوبی در این زمینه داشت. اما گمان می کنم تئوری “رویای نبوی”، از جهاتی مکمل نظریه ی نخستین اوست و از جهاتی هم آن را مخدوش می کند. نقاط قوت و ضعف این نظریه را به اختصار چنین می توان برشمرد:

نقاط قوت:

۱ -گفتار به صیغه ی اول شخص، در دعاهای قرآنی و خاصه در سوره حمد، مبین این حقیقت است که پیامبر است که سخن می گوید . این مسئله توجه مفسران گذشته را هم جلب کرده تا جایی که کسی مانند ابن مسعود به همین دلیل سوره ی حمد و معوذتین را جزء قرآن نمی دانست. ۲ – این مسئله که چرا قرآن به صیغه ی ماضی از بسیاری از وقایع بخصوص در مورد قیامت سخن می گوید، همیشه یکی از مشکلات فهم قرآن بوده است و توجیه آن با تکیه بر این که این ماضی ها، بیانگر مضارع محقق الوقوع اند، چندان به دل نمی نشیند. زیرا اگر به صیغه ی مضارع بیان می شد، هم مفهوم تر بود و هم دیگر اشکالی بر نمی انگیخت در حالی که استعمال صیغه ی ماضی، عجیب و سوال برانگیز است. این توصیفات بیش از هرچیز موید “دیداری” بودن صحنه های بهشت و دوزخ و گزارش گری این دیدار است. و اینکه این دومین بار ( مره الاخری ) دیدار با موجودی “شدیدالقوا” بود. ضمنا شکی نیست که مایحتوای ذهنی پیامبر _ خواه ناخواه_ بر کیفیت و چند و چون این تصاویر تاثیر می گذاشته که خود جای بحثی جداگانه دارد. ۳ -همچنین این تئوری می تواند توضیح نسبتا قابل قبولی برای مضمون “سوره ی قدر” و نحوه ی تنزل ملائکه و روح تا مطلع فجر باشد که آن هم معرکه ی آرای مفسران بوده است. بحث “معراج” و همچنین گزارش نحوه ی ملاقات پیامبر با جبرئیل را در “سوره ی نجم” را که می فرماید قلبش آنچه را که “دید” تکذیب نکرد، با کمک این تئوری خیلی بهتر می توان فهمید.

نقاط ضعف:

۱ -تئوری جدید سروش بر جنبه دیداری و رویایی کل وحی تاکید دارد. حال آن که جنبه ی شنیداری آن را که علی الاغلب در متون دینی و خاصه قرآن، مورد تاکید است نادیده می گیرد. وحی در دل انداختن از طریق تشحیذ و تقویت حواس پیامبر است. این حواس عمدتا شنیداری اند و تئوری رویا می تواند مکمل آن باشد نه جایگزینش. توضیح آن که تشحیذ حواس را در تجارب عرفانی هم داریم که هم جنبه ی دیداری دارد و هم شنیداری(سروش عام غیب) و هم بویایی و یحتمل سایر حواس. پیامبر گاه صوت جبرئیل ر ا می شنیده، گاه او را در هیئت دحیه کلبی مشاهده می کرده. گاه انرژی بسیاری از او صرف می شد و تب و تعریق می کرد. بعدها هم که ظرفیت بیشتری در مواجهه با وحی پیدا کرد، احوال عادی تری داشت. ۲ -واژه ی “رویا” مترادف خواب است که حجیتش نسبت به بیداری به مراتب کمتر است و یادآورکتاب “تعبیر رویا”ی فروید است که بیشتر از اینکه کره گشا باشد گره افکن است و به پیچیدگی بحث می افزاید. زیرا این سوال مهم را مطرح می کند که معبر باید چه شرایطی داشته باشد؟ چه کسی باشد و اصلا چرا باید به او اطمینان کرد و قس علیهذا. حتی شخصی مانند پیامبر می داند که خوابش حجت نیست وگرنه می گفت خواب دیدم که به من چنین وحی شد. لذا اگر واژه ی رویا با عبارت “رویای صادقه” جایگزین می شد، نه تنها بار منفی و جنجال برانگیزش از بین می رفت، بلکه با توجه به آشنایی با مفهوم رویای صادقه در سنت عرفانی ما، بار مثبت و معنادار هم پیدا می کرد. همین طور واژه ی “تاویل” هم جایگزین واژه ی “خوابگزاری” می شد. به نظر می رسد سروش علیرغم شمّ بالای ادبی و ذوقی، در گزینش این واژگان، مرتکب نوعی بدسلیقگی و بی ذوقی شده باشد که به بدفهمی تئوریش یاری رسانده است. این که مخاطب این تئوری صرفا مومنان هستند، هم ضعیف تر از تئوری قبلی سروش است که می توانست مخاطب عامتری را قانع کند. سایر پیامبران هم رویا را حجت نمی دانسته اند. رویای یوسف در باب سجده آفتاب و ستارگان، ربطی به وحی ندارد.خوابی دیده که نتوانسته آن را تفسیر کند. تازه رویای ابراهیم و یوسف یک “تک واقعه” است و همه ی ارتباطات این پیامبران با خدا در طول مدت رسالتشان را پوشش نمی دهد.

“قل” ها و “ما ادریک” ها و نمی دانم های پیامبر در پاسخ پرسشگران و توبیخ های او توسط خدا، در تئوری سروش، توضیح سزاوار و قانع کننده ای نیافته است.این قیاسِ مع الفارق که حافظ و مولوی هم به خود خطاب می کنند، در یک متن ادبی پذیرفته تر است تا یک متن اِخباری و گزارشی و ابلاغی که بیش از هر چیز باید “مبین” و روشن و آسان باشد. در مقابل، “یسئلونک” های قرآنی پاسخ در خورتری در تئوریِ “قرآن به مثابه ی گفتار و دیالوگ” یافته است. اما هر چه هست در گزینش یک تئوری باید به برآیند نتایج آن _ شامل گره گشایی ها و گره افکنی هایش_ توجه کرد و از آن مهمتر باید در تخفیف گره افکنی هایش بیشتر کوشید و راه این جهاد فکری را باز گذاشت تا به نتایج قابل قبول تری برسد و مدعی نباشیم که این که من می گویم، کلام اول و آخر است و خدشه ای برنمی دارد. این سخن درست و این تنقیح مناط که “بهترین تبیین آن است که مستلزم پیش فرض ها و تکلف کمتری باشد”، همیشه باید مطمح نظر تئوری پرداز باشد.

 

منبع: http://www.bbc.com/persian/tvandradio/2016/05/160513_pargar_artical_souroosh_nima

Share

5 دیدگاه »

    سلام

    آیا اینکه در کتابی یا کتابهایی دست نوشته انسان (مثنوی یا دیوان شمس یا هر کتابی دیگر) ضمایر در هم خلط میشوند و معلوم نمی شود که چه کسی دارد سخن میگوید دلیل میشود که در قرآن نیز ضمایری را که خطاب به پیامبر است آنها را خطاب از خود پیامبر به خودش بدانیم؟ چرا هر تغییر ضمیری را از روی حکمت و دلیل ندانیم و بدنبال این حکمت نباشیم؟ دنبال کردن حکمت با رعایت اتصال آیات است…

    دیگر اینکه در سوره الاسراء میفرماید اگر انس و جن جمع بشوند نمی توانند مانند قرآن بیاورند:

    قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (88)

    پس چطور قرآن میتواند حاصل کار خود رسول الله (که از طایفه انس هستند) باشد؟ اگر حقیقت داشت خود رسول الله را استثنا میکرد.چرا که حقیقت بزرگی می بود.چنانکه استثناء نمودن رسول الله سابقه دارد.

    قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ (19) انعام

    همینطور بنابر آیه سوره الاسراء ارسال قطعات قرآنی (قبلا موجود) و نزول تدریجی در کنترل خود شخص پیامبر نیست:

    وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلًا (106)

    این ناقض عملکرد مستقل پیامبر در تدارک قرآن خواهد بود…

    والسلام

    آقای مرادی
    با سلام
    خب اگر بپذیریم که قرآن حاصل رویای پیامبرانه است؛ خب همین آیه شریفه سوره اسرا هم از رویاهای رسولانه میشود دیگر!
    یعنی پیامبر در رویای صادق خود می بیند که اگر کل انس و جن جمع شوند نمی توانند همچون رویایی رسولانه بیاورند.
    ضمنا مقاله آقای محمد نیما بسیار پرفایده بود. با تشکر از ایشان

    سلام

    جناب اصغری

    بنده نمی توانم معتقد باشم قرآن رویای رسولانه است. اگر استاد سروش به آن معتقدند بگویند تکلیف آن آیه سوره الاسراء چیست؟

    اگر قرآن بافته خود رسول الله باشد این آیه گزاره نادرست خواهد بود چون یک فرد از طایفه انس توانسته قرآن بیاورد چه قرآن رویایی باشد چه نباشد.

    اگر قرآن بافته خود پیامبر بود باید می گفت انسانی غیر از من نمی تواند مانند آنرا بیاورد.

    والسلام

    باسلام ؛ ضمن تاييد ايرادي مقاله مختصرجناب آقاي محمد نيما وايرادجناب آقاي مرادي برفرضيه _رؤيائي بودن قرآن – جناب سروش ، بايدگفت :
    «چون که با رؤیا سر و کارَت فتاد /// پس زبان بر هر سخن بتوان گشاد». فرضيه جناب سروش نه تنها مشگلات فهم برخي جملات قرآن را حل نكرده است بلكه برآن افزوده است، وخوابگزاري همانندجناب سروش زبان برهرتعبير وسخني ازآن خواب خواهد گشود. باقطع نظر ازاينكه خواب هيچگونه حجيتي ندارد چه ازپيامبرباشدچه ازعارف رباني ،البته گونه اي ازوحي برپيامبران درمواردخيلي نادربنحوخواب بوده است، همانندخواب يوسف وابراهيم -ع- وخواب خودپيامبر-ص- درموردفتح مكه؛اما نه اينكه همه قرآن خوابنامه باشد ورؤيائي ونه سمعي وشنوائي باشد.واگرقرآن خوابنامه وكلام محمد-ص-باشد آيات 43-46سوره الحاقه، خطاب به چه كسي است ؟:ت= اين قرآن ازسوي پروردگارعالميان است. اگراو-محمد-پاره اي ازگفته هارابه دروغ برمامي بست.مااورابشد ت مي گرفتيم. سپس رگ قلبش راپاره مي كرديم. ثم لقطعنا منه الوتين». واگراين سخن خودمحمد-ص- است خطاب به چه كسي است؟
    ممكن است خوابگزار محترم بگويد وياگفته است : كه محمد-ص- خودش را درجاي خداگذاشته است وازجانب اوبخودش خطاب كرده است. اينكه افتادن بهمان چاهي است كه ازآن فرارمي كرديد. مشگلي راحل نكرده ايدبلكه برآن افزوده ايد.اينكه ما پيامبرراداراي عصمت بدانيم كه خوابگزارمحترم هم چنين معتقداست ،چرااو-ص-درهيچ سخنش نگفته است كه اين گفتارمن – قرآن-دريافت هاي خواب من است نه سخن خداوند بنحوتلقي وحي ازخودخداوند وياازطريق فرشته وحي جبرئيل امين؟ آيا اين عدم اعلام اومنافي عصمت اونيست؟
    ازاين روجناب سروش بااين فرضيه ،عصمت پيامبرراهم زيرسؤال برده است.والسلام علي من اتبع الهدي.

    جناب آقای مرادی
    با سلام
    ممکن است بنده خودم هم معتقد نباشم که قرآن محصول رویای پیامبرانه است اما عرضم این است که اگر کسی معتقد به رویا بودن قرآن باشد هیچ منافاتی ندارد که بگوید پیامبر در رویای خود دیده است هیچ انس و جنی نمی تواند همچون قرآن من بیاورد. کما اینکه ممکن است سعدی هم بگوید هیچ انسانی نمی تواند همچون گلستان بیاورد.و آیا حتما لازم است قید کند غیر از خودم؟!