دینداری در جهان معاصر

• دسته: سخنرانى‌ها

سخنرانی عبدالکریم سروش تحت عنوان “دینداری در جهان معاصر”

March 2014

Share

13 دیدگاه »

    ممنون از استاد گرامی

    باتشکرازدست اندرکاران سایت که سخنرانی های آقای دکتررا دردسترس قرارمیدهند ونیزتشکرازکسانی که فیلترشکن را ابداع کردند.بامیدموفقیت آقای دکترسروش .

    تعریف روشنفکر بعنوان کسی که در شکاف میان سنت و مدرنیته مشفول کاوش است تا پلی میان آنها بزند ، درواقع مصادره به مطلوب بشمار می آید زیرا تعریف به گونه ای تنظیم شده تا با مدعای ایشان در خصوص لزوم اطلاع روشنفکران سکولار و یا زیست انها در جو دین و دیانت برای ایفای نقش روشنفکری ، همخوانی داشته باشد .
    بهرحال تعارف دیگری نیز می توان ارائه داد که در آنها چنین الزامی مستتر نباشد.شاید در ایران و با لحاظ کردن ویژگیهای جامعه ایرانی تعریف دکتر از روشنفکر قابل پذیرش باشد اما این تعریف حتی با مشخصات کنونی جامعه ایران نمی خواند و بیشتر همپوشی با ایران دوران مشروطه و اوایل جوانه زدن شکوفه روشنفکری در این دیار سازگار است.جامعه کنونی ایران بسیار فراتر از این محدوده قرار گرفته و با اشنائی با نحوه تفکر طبقه جوان ایران می توان به ضرس قاطع گفت که اندیشه ایرانی در حال حاضر تا نزدیکیهای پست مدرنیسم در تمامی ابعاد سیاسی ، فرهنگی و هنری آن پیش رفته است.

    به نام تنها مونس شبهای تار

    هر جا که دری بود به شب دربندند
    الا در دوست که به شب باز کنند

    معاصر . !!!روزنه !!!!. عدالت!!!! . هدايت !!!. اصل دين . !!!!
    اينها کدامند ديگر ؟؟؟؟؟ عشق و کثرت و گز های مولانا کجا ؟ عدالت کجا ؟
    مگر برای آدم عدالتی هم مي ماند وقتی آرزوی مرگ تمام لحظه هایش را به کام خود مي کشد و با تمام وجود از خدا فقط مرگی شيرين مي خواهد . اگر مي شد پياده شد همين الان از اين قطار سريع السيرمعاصر پياده مي شدم و همه ی هست و نيستش را به اهلش مي سپردم .تا برای خود عمر جاودان جمع کنند .
    خدای من خدای ديا لوگ هاست نمي دانم معاصر شما از کدام جنس است . من هوشيار نيستم تا هوشيارانه معاصر بودن را برگزينم . چرا بايد بيدار باشم وقتی در بيداری جز مونولوگ نمي بينم . چرا بايد چرا بايد اين دوزخ را به شکسته شدن ته مانده های غرورم ترجيح ندهم . حداقل مي دانم دوزخم را از همان خدايي دارم که آن را با همه ی وجودم بی شائبه مي پرستم . مگر شما از فلاکتهای من خبر داريد که مرا به تقليد از مولانا بر چسب تنبلی مي زنيد .مدتهاست که ديگر آنقدر ها هم مست نيستم که با سوال از عقل و شرع تهمت بالفضولی را هم به کيسه ی تهی خود اضافه کنم . مگر حافظ مي تواند از گورش سر برآورد و از سوء تفاهم هايي که بر او مي رود دفاع کند ؟
    آيا کسی که نتواند به هزاران دليل… از حق خودش دفاع کند يعنی تنبل است ؟. يعنی کهنه انديش است . شايد در واژه نامه ی شما و مولانا چنين باشد ولی درد های مرا فقط حافظ مي داند و خدای او . پس چرا بايد از شما انتظار داشته باشم دردم را دوا کنيد . اصلا چرا بايد کسی دردم را دوا کند . مي خواهم در همين آتش او بسوزم و تار و پودم را به باد خودش بسپارم .تا هيچ از من نماند که موجب رنجش هيچ کس يا حتی ناکسی شود .
    شما هم برو يد به همان مدير و ناظم مدرسه تان درود بفرستيد . و من هم مي روم به پدر و مادرو همسردلسوز و صبورتان دست مريزاد و رحمت لايزال الهی مي جويم . و کاسه ی صبرم را هم …..به شما بخشيدم . صبر شما هم در مشتتان محفوظ باد هر روزی باشد برای نيک سر انجامی به کارتان مي آيد . چشمداشتی به آن ندارم .
    در پايان ……………. ..حرفهای ناگفته و پنجره های بسته را به حساب بی حرفی ام نگذاريد . لطفاٌ .
    چيزی که فراوان است …دوست .آنهم از نوع ديالوگ نه مونولوگ .

    جسارتاٌ فقط اگر فرصت نموديد به بعضی از دنياهای تازه و پاک جوانان دهه ی نوددر درون ايران معاصر هم سری بزنيد خيلی از آنها هم طعم و بوی آزادی را مي فهمند .

    ومن الله التوفيق

    درود بر استاد گرامی جناب دکتر سروش

    تشکر از اقا ی رضا دنیا دیده
    مطلب بسیار بجایی را مورد بحث قرار دادید درست است که در مشروطه ایران اولین قدم را برای گذر از سنت برداشته است و درست است که روشنفکران اعم از روحانی و دانشگاهی تلاش و فداکاری در این امر را بر خود واجب دانسته اند اما ما واقعا در همه زمینه ها به پست مدرنیسم رسیده ایم؟ توانسنیم در مسایل اقتصادی موضوع ربا را در جهان جدید باز تغریف کنیم؟ در مسایل فرهنگی فیلم و موسیقی هنوز هزار سال عقل هستیم؟ هنوز سخن از حرمت نشان دادن آلت موسیقی می رود و مباح و مکروه بودن صدای آن !! شما فتوی ارتداد برای تغییر دین را می پذبرید؟ شهادت یا دیه زن نصف مرد باشد نباید تغییر کند؟ بتازگی رای مردم حق الناس شمرده شده است ولی بیشتر مراجع تفلید فتوای دیگری دارند و اعتقاد به مبسوط الید دارند. آقا رصای عزیز ما همواره به روشن فکر نیازمندیم کسی که وضع موجود را مورد سوال و اعتراض قرار دهد و بدنیال آینده ای بهتر، فرهنگ و تفکر را ارتقا دهد. این موضوع تمام شدنی نیست. باز هم از شما تشکر می کنم.
    احمد
    ساتمتون

    با ياد ونام خدا
    برداشت من اينگونه بود که اين روزنه هايي که مولانا به آن توجه داده در واقع همان دريچه ها و روشهايي است که ما را با استعدادها و نعمت های خدادادی ما آشنا مي کند و اگر از آنها غفلت بورزيم در واقع از انديشه ی عاقبت و آخرت خود که همانا گوهر دين داری است غفلت ورزيده ايم و اين در هر دوره و هر زمانی از تاريخ بشريت از بدو آفرينش تا الی الابد مصداق ميابد چرا که هيچ خردی در هيچ دوره ای از تاريخ نگفته و نخواهد گفت که عمر انسان پشيز و بی ارزش است و آن را به بطالت بگذرانيد . در اينجا متناسب با اين مبحث ديدم که اين حکايت عطار از منطق الطير را بياورم که حتی اگر اعتقاد به خدا هم نباشد ياد مرگ مي تواند انسانی که اهل عبرت باشد را متنبه و بيدار و نهايتاٌ نجات دهد

    يافت مردی گور کن عمری دراز
    سائلی گفتش که چيزی گوی باز
    تا چو عمری گور کندی در مغاک
    چه عجايب ديده ای در زير خاک
    گفت اين ديدم عجايب حسب حال
    کاين سگ نفسم همی هفتاد سال
    گور کندن ديد و يک ساعت نمرد
    يک دمم فرمان يک طاعت نبرد

    در کل به نظر ميرسد اهل عبرت شدن حرف حساب و اصلی همه ی خردمندان است که در انزوا و منولوگ اين عبرت حاصل نمي شود و چه دير چه زود نوعی ديالوگ ( ياهمان گفتگوی تمدنها ) اين مسير را سهل و ميسر مي سازد . و دنيای جديد به سویي مي رود همه ی که تفاوتها و سوء تفاهم ها زير چتری به نام تفاهم و نقاط مشترک گردهم آيند .

    باتشکر از شما بابت ايجا د اين زمينه در گفتگو

    چون قيامت پيش حق صفها زده
    در حساب و در مناجات آمده
    حق همي گويد چه آوردی مرا
    اندرين مهلت که دادم مرتورا
    عمر خود را در چه پايان برده ای
    قوت و قوّت در چه فانی کرده ای
    گوهر ديده کجا فرسوده ای
    پنج حس را در کجا فرسوده ای
    گوش و چشم و هوش و گوهر های عرش
    خرج کردی چه خريدی تو زفرش

    در اين ابيات از مثنوی هم مي توان دين داری را نه تنها در عصر جديد بلکه در همه ی اعصار يافت .

    با سلام خدمت شما فکر کردم گوشه گیری و انزوا پیشه کردید .چند مدت بود سخنرانی جدیدی قرار نداده بودید در سایت . بسیار لذت بردم .

    هو الحی القیوم
    مقوم اصلی دین خداست. تا خدا هست دینداری هم هست. خدای پیش از خلقت جهان مشهود و خدای همه ی نشئات گذشته و حال و آینده . ما یک موسی نداشته ایم. ده ها موسا داشته ایم. خدا نفسش را در کالبد انسان دمید. و همیشه انسان با ده الهی بوده است. و گفت هر قدر به عقب بروی باز هم انسان بوده است. همیشه بهشت و جهنم تکرار شده است. و زمین پیر است. دم الهی نیز کهنسال است. خدا هیچ گاه دم خود را از بین نمی برد. لذا گفت تویی که بذر می افشانی یا من؟ من در رحم مادر سخن می گفتم یا تو؟ تو نطفه را در رحم زن پرتاب کردی یا من؟ تو تیر پرتاب کردی یا من؟ منم که می خندانم. منم که می گریانم. منم که زنده می کنم. منم که مرده می کنم. منم . حتا اگر همه به عقل کافر شوند باز هم دم خداست که کافر یا مومن را سرپا نگه می دارد و اراده ی به کفر گرایی یا ایمان گرایی می دهد. دینورزی در جهان مدرن و غیرمدرن یک صورت ندارد. همان طور که استاد گفته اند اصناف دارد. زیرا آدمیان اصناف دارند. به تعداد اصناف آدمیان اصناف دین ورزی ظهور می کند. چه آنان مورد تاییدمان و خوشایندمان آیند یا نه.

    یک سخنرانی بی نظیر بود بدون تعارف زیرا با بیان یک نکته بسیار ساده ازمولانا دین را درسعه وجودی انسان از اسفل السافلین تا اعلی علیین بیان کرد که اسفل سافلین امری شر نیست ان هم سعه ای از ظرفیت انسان است این نوع بیان هم نسخه برای عارف بود هم برای عامی هم برای غفلت زدگان وقتی بیان شد دین روزنه است کارتمام است روزنه ای به اسمان این روزنه را درقم باز کنید در لاس وگاس هم باز کنید جواب می دهد.واما باز این اکسیر مولوی است که غوغا می کند وبرزبان هموطن اوجاریشدما باید به خود او بگوییم ای دوای نخوت وناموس ما ای توافلاطون وجالینوس ما ودکتر چه زود مولوی را وارد صحنه زندگی ایرانیان بعدازانقلاب کرد که روزی باید شرح ان را بگوید مولوی هم هستی شناسی می کند هم معرفت شناسی هم از هرمنوتیک می گوید هم فلسفه علم بیان می کند شرح او ازعشق از ضیافت افلاطون بالاتر است شرح عشق را ارمن بگویم بادوام صد قیامت بگذرد ان ناتمام انطور ازحالات شیر جنگل می گوید انگار درعصر ما بوده ومستندهای راز بقا را می دیده است وان هنر نماییهای بی بدیل مانند از دُم ودُمگاه شیرم دَم گرفت دُمگه او دَمگهم محکم گرفت .درمورد دکتر باید بگوییم ما خورشیدی از مشرق به مغرب فرستادیم.

    سلام
    گوش میدیم استاد
    از دستهای گرم تو
    کودکان توامان آغوش خویش
    سخن ها می توانم گفت
    غم نان اگر بگذارد.
    نغمه در نغمه درافکنده
    ای مسیح مادر، ای
    خورشید!
    از مهربانی بی دریغ جانت
    با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.
    ***
    رنگ ها در رنگ ها دویده،
    ای مسیح مادر ، ای خورشید!
    از مهربانی بی دریغ جانت
    با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.
    ***
    چشمه ساری در دل و
    آبشاری در کف،
    آفتابی در نگاه و
    فرشته ای در پیراهن
    از انسانی که توئی
    قصه ها می توانم کرد
    غم نان اگر بگذارد.

    با سلام و خسته نباشید ،لطفا فایلهای صوتی را همانند گذشته در حجم کم هم منتشر کنید