روشنفکری درون دینی — گفتگو با سید علی میرموسوی

• دسته: درباره سروش

 

*به عنوان نخستین پرسش بفرمائید که از نظرگاه حضرتعالی آیا آیت الله منتظری و مرحوم قابل را می توان روشنفکر درون دینی به حساب آورد که هویت آنان در برابر روشنفکران برون دینی نظیر دکتر سروش که اهمیتی برای فقه قائل نیستند برجسته می شود؟
پاسخ این پرسش نخست در گرو تعیین مراد از روشنفکری دینی و تفاوت آن با نو اندیشی دینی است. بر اساس این تفاوت هر چند شاید با تسامح بتوان تقسیم بندی روشنفکری دینی به درون دینی و برون دینی را پذیرفت، ولی روشنفکر قلمداد کردن آیت الله منتظری پذیرفتنی نیست. روشنفکری بر پایه باور به عقلانیت مدرن استوار است، از این رو روشنفکری دینی را می توان پروژه یا جریانی فکری دانست که به دنبال تفسیر و تاویل دین بر بنیان این نوع عقلانیت است و روشنفکر دینی کسی است که در فهم دین اصالت را به عقلانیت جدید می دهد. در برابر، نو اندیشی دینی جریانی است، که با باز اندیشی در متون و منابع دینی، در پی دریافتی سازگار با روح دین و متناسب با روزگار کنونی است. نو اندیش دینی همچنان به دین اصالت می دهد و از ناسازگاری آن با عقلانیت جدید پروا ندارد و در هراس نمی افتد، اگرچه او نیز نگران رواج برداشت های غیر اصیل دینی و پیرایه هایی است که آموزه های اصیل دین را خرافی و نامعقول نشان می دهند. بنابر این دغدغه او پیرایه زدایی از معرفت و تعالیم دینی در راستای دفاع از آن در روزگار جدید است.

البته برای روشنفکری دینی و نو اندیشی دینی می توان طیفی گسترده ترسیم و مرزهای متداخل آنها را شناسایی کرد. روشنفکری دینی از یک سو کسانی را در بر می گیرد که با نگاه درون دینی و متن گرایانه پروژه عقلانی سازی و تفسیر متجددانه از دین را دنبال می¬کنند و از سوی دیگر کسانی که با نگاه برون دینی یا فرامتنی، فهمی نو از دین را پی گیری می¬کنند. از این دیدگاه می توان دور رویکرد متنی و فرا متنی را در روشنفکری دینی را از یکدیگر جدا کرد و روشنفکران دینی را به دو گروه تقسیم کرد، ولي وجه مشترک هر دو باور به عقلانیت جدید و داوری بر اساس آن است. نو اندیشی دینی هر چند همواره به متن اصالت دمی دهد، ولی با توجه به تفاوت ارزش گذاری و اولویت بندی متون، نوع رویکرد به متن و در نهایت نوع دریافت و اهتمام به شرایط و مقتضیات زمانه، گونه های مختلفی را در خود جای می دهد. به عنوان نمونه می توان قرآن گرایان را از غیر آنان و نیز نو اندیشان فقهی را از غیر فقهی متمایز کرد. همچنین نو اندیشان دینی را بر اساس نوع توجه و دریافت از فرامتن می توان به دو گروه تقسیم کرد: نخست نواندیشی دینی ناب که فرامتن به شکل آگاهانه، سامان مند و روش مند مورد توجه قرار نمی-دهد، هرچند ازآن تاثیر می¬پذیرد. دوم نواندیشی دینی غیر ناب که در آن فرامتن نیز به شکل آگاهانه، سامان مند و روش مند مورد توجه قرار می گیرد.گونه اخیر نواندیشانی را در بر می¬گیرد که به فرامتن آگاهی دارند و چه بسا در مباحث معرفتی و فلسفی بنیادی اتخاذ موضع کرده اند .

بر این اساس می توان بین این دو شخصیت بزرگوار که رابطه استادی و شاگردی داشتند تفاوت نهاد. استاد بزرگوار مرحوم آیت الله منتظری كه در اوج قله فقاهت قرار داشتند، با وجود این که با فضای روشنفکری کاملا آشنا بودند ولی در اجتهادات فقهی خود بسیار دل واپس و نگران خروج از چارچوب روش شناسی اجتهادی مصطلح و سنتی بودند، از این رو در نهایت می توان ایشان را فقیهی نو اندیش دانست، که با روشنفکری دینی مرزهای روشنی داشت. برای کسانی که از نزدیک با ایشان ارتباط و حشر و نشر داشتند، روشن بود که در اظهار نظر های فقهی خود هرگز مرعوب مباحث روشنفکرانه نمی شدند و احتیاط را از دست نمی دادند. اما مرحوم آقای احمد قابل را می توان اندیشمندی مرزنشین دانست، که در حد فاصل روشنفکری دینی و نو اندیشی دینی قرار می گرفت. تفاوت او با دیگر روشنفکران دینی تنها در رویکرد فقهی خلاصه نمی شد، بلکه او از سکوی عقلانیت جدید و مکاتب فکری و فلسفی مدرن نیز به دین نمی نگریست. با وجود این همچون استاد خویش نگران فاصله گرفتن از سنت فقهی و دیدگاه مشهور در بین فقها نیز نبود و برای ایستادگی در برابر برداشت های مشهور فقهی و مخالفت با آن آمادگی داشت. او از زاویه نیازهای جدید جامعه به فقه می نگریست و شریعت عقل برای او اصالت داشت.

از نظرگاه حضرتعالی نقطه تمایز و جوهره تفاوت بین این دو رویکرد را به چه کیفیتی می توان تبیین کرد؟
همچنان که اشاره شد نخستین تمایز بین این دو رویکرد به مبانی دین شناسانه و اصالت دادن به دین و حقیقت دینی یا عقلانیت جدید بر می¬گردد و متن¬گرایی( textual)و فرامتن گرایی(metatextual) این دو رویکرد از این تفاوت سرچشمه می¬گیرد. بی تردید فهم نو اندیشان دینی از متن نیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، از فرامتن تاثیر می پذیرد، ولی آنان در پی یافتن تعالیم و آموزه های دین هستند. روشنفکردینی در پرتو ایمان به دستاوردهای عقل، دانش و تجربه بشری در دوران جدید در پی ارائه تقسیری از دین است که با آن ها سازگار باشد. نو اندیش دینی نیز هر چند به این دستاوردها بی توجه نیست و چه بسا آگاهی تخصصی از آن ها دارد، ولی برای او دریافت تعالیم و پیام دین اهمیت دارد، حتی اگر با این دستاوردها ناسازگار باشد. به بیان دیگر نو اندیش دینی سازگاری پیام و تعالیم دینی با این دستاوردها را ضروری نمی داند، در حالی که روشنفکر دینی تطابق آن ها را لازم می داند.
آیت الله منتظری دین و نصوص دینی را عالی ترین منبع معرفتی و عقل را در یافتن حقایق وابسته به آن می دانست. از دیدگاه او یافته های عقلانی هرگز اعتباری هم سنگ داده های وحیانی نداشتند و در منزلتی فروتر از آن قرار می¬گرفتند. دستگاه معرفتی ایشان نیز بر علوم اسلامی اعم از فقه، کلام، اخلاق، عرفان، منطق و فلسفه استوار بود و یافته های علمی و مکاتب فلسفی مدرن در منظومه معرفتی ایشان سهم چندانی نداشت. با وجود این به نیازهای فردی و اجتماعی انسان مسلمان در روزگار جدید آگاه بود و دغدغه ارائه تفسیری قابل دفاع و سازگار با شرایط و مقتضیات زمانه را نیز داشت. افزون بر این، تعالیم و احکام دین در امور اجتماعی و سیاسی را راز آلود و تعبدی نمی دانست و به امضایی بودن و همسویی آن با عقل و رویه های جاری نزد عقلاء باور داشت.
در حالی که جریان روشنفکری دینی بیشتر از زاویه عقلانیت جدید به دین می نگرد و در برخی از حوزه های معرفتی اصالت را به آن می دهد و یا دست کم این دو منبع معرفتی اعتباری همسنگ دارند. به عنوان نمونه جناب دکتر سروش یا استاد شبستری در تعیین قلمرو انتظار از دین، شناخت تجربه نبوی ، وحی شناسی و مانندآن به عقل اصالت می¬دهند. از این دیدگاه فهم متون دینی مستمد از معارف بشری و یافته های عقلانی است و مواضعِ معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و دین شناختی در معرفت دینی بسیار تاثیر گذارند. از این رو اتخاذ موضع در این موارد مقدم بر رجوع به متون دینی و کوشش برای فهم و تفسیر آن ها است. بر این اساس معارف و دانش های مرسوم دینی اعم از فقه، کلام و فلسفه و اخلاق همگی نیازمند بازبینی در پرتو دریافت های جدید می باشند. دکتر سروش بر این اساس از لزوم بازبینی در فقه و تاسیس فقه حق مدار در برابر فقه تکلیف مدار سخن می گوید. افزون بر این باور به تبعیت معرفت دینی از معارف غیر دینی در برخی از حوزه ها همچون سیاست و حقوق بشر آنان را از رجوع به این متون بی نیاز می¬کند.
مرحوم استاد قابل در موقعیتی بین این دو رویکرد قرار می¬گرفت و در پی تاسیس رهیافتی میانه بود. از یک سو در پرتو تحصیلات حوزوی و آشنایی با علوم اسلامی در فهم متون دینی مهارت داشت و از سوی دیگر در سایه آشنایی با پرسش های جدید و مباحث روشنفکرانه، دغدغه ارائه تفسیری از دین را داشت که پاسخ گوی مسایل و پرسش های جدید باشد. بر این اساس او با تقویت ظرفیت های عقلانی اجتهاد در راه عقلانی سازی آن بسیار کوشید و در پرتو روش شناسی اجتهادی جدید خود به بازنگری انتقادی در فهم ها و برداشت های رایج پرداخت. با وجود این مرحوم قابل مکاتب فکری و فلسفی جدید را به طور روش-مند و آکادمیک مطالعه نکرده بود و آشنایی چندان عمیقی نسبت به آنها نداشت.

*گفتگوهای انتقادی دکتر سروش و آیت الله منتظری در مجله کیان را می توان به مثابه صحنه مواجهه این دو گونه روشنفکری ارزیابی کرد؟ گونه ای که برخورد احیاگرانه با سنت فقهی دارد و گونه دیگری که نگرش براندازانه به فقه دارد؟
با تعبير روشنفكري در مورد آيت الله منتظري موافق نيستم و در نهايت ايشان را يك فقيه نو انديش مي دانم. از اين نظر مي توان اين گفتگو را مواجهه يك نو انديش ديني با يك روشنفكر ديني قلمداد كرد. با توجه به اين كه در صورت بندي انديشه اسلامي معاصر احياگري در برابر سلفي گري قرار دارد، فقيه عالي قدر در جرگه احياگران جاي مي گيرد. آقاي دكتر سروش نيز همچنان كه به درستي اشاره كرديد ، فقه موجود را پاسخگو نمي داند و بازنگري بنيادين در آن را ضروي مي داند.

* یکی از مهم ترین آسیبهای روشنفکر برون دینی نظیر سروش و شبستری متمایل شدن به سکولاریسم و جدایی از سنت دینی در طول زمان است. این در حالی است که سنت فقهی ما از ظرفیتهای برخوردار است که مرحومان منتظری و قابل به عنوان روشنفکر درون دینی هر یک به نحوی این قابلیت را به فعلیت رسانده اند. نظر حضرتعالی در مورد چالش فقهی بین این دو گونه روشنفکری چیست؟ آیا ادله های متنی و فرامتنی نقش اصلی را در هویت یابی این چالش بر عهده دارند یا اینکه پای یک تفاوت روش شناختی در میان است؟
اگر دگرگوني و تحول در هر جامعه اي را محدود به شرايط تاريخي آن جامعه بدانيم ،‌ توجه به اين شرايط در هر گونه تحول خواهي سودمند و لازم است. جايگاه دين در فرهنگ و سنت فكري جامعه ايران به گونه¬اي است كه تحول خواهي در بيرون از دين را با دشواري و بن بست مواجه مي¬كند. در برابر توجه به ظرفيت هاي درون دين و فقه و استفاده از آن براي ايجاد تحول بسيار راهگشا خواهد بود. در شرايطي كه از يك سو اقتدار گرايي در پوشش دين توجيه و تقويت مي شود و از سوي ديگر مردم سالاري و حقوق بشر با اتهاماتي هچون سكولار و غربي بودن طرد و سركوب مي¬شوند، اهميت توجه به اين ظرفيت ها دو چندان مي¬شود. افزون بر اين اگر تجدد را جدال قديم و جديد و به پرسش چالش كشيدن برداشت هاي قدما از سوي متاخران بدانيم، رويكرد نخست براي آن تواناتر است. اين مقدمات سودمندي و تاثير پروژه نو انديشي ديني و رويكرد متن گرايانه و همچنين آسيب پذيري روشنفكري ديني و رويكرد فرامتن گرايانه را تاييد مي كنند. با وجود اين هرگز نمي توان دستاوردهاي روشنفكري ديني را ناديده انگاشت و از آن دست شست.
چالش فقهي اين دو رويكرد همچنان كه اشاره شد ريشه در مباني معرفتي و روش شناختي متفاوت آن ها دارد و تقدم و تاخر متن و فرامتن بازتاب آن ها است. از ديدگاه روشنفكران ديني قلمرو انتظارات از دين محدود است و و متون ديني پاسخگوي همه نيازهاي زندگي انسان نيستند. افزون براين فهم و معرفت ديني از ديگر يافته هاي بشري عقلي و تجربي تاثير مي پذيرند، از اين رو براي فهم دقيق تر دين، گسترش ساير معارف توصيه مي¬شود. از اين ديدگاه يافته هاي عقلي و علمي و تجربي كه فرامتن را تشكيل مي¬دهند، هرچند هميشه قطعي نيستند ولي در حد خود داراي اعتبارند و مي توانند با داده هاي غير قطعي و ظني حاصل از متون ديني رقابت كنند. بر اين اساس دانش¬هايي همچون فلسفه دين، فلسفه اخلاق ، فلسفه فقه، فلسفه سياست دست كم اعتباري همسان دانش هاي بدست آمده از متن همچون فقه و كلام پيدا مي¬كنند، و با توجه به نقشي كه در فهم متون دارند، توجه به آن ها در تفسير متون لازم و ضروري است.

*از دیدگاه روشنفکرانی نظیر سروش، فقه همانند طبيعيات گذشته، ذخايرش به پايان رسيده است و نمی توان از آن انتظار نوآوری داشت. درحالیکه امثال آیت الله منتظری قائل به بهره گیری و پایبندی به فقه هستند. پرسش این است که کدامیک از نگرش های درون متنی (منتظری) و برون متنی(سروش) قادر است دستاوردهای تجدد و مفاهیم مدرن را جذب سنت فکری ما کند؟
نخست بايد ياد آور شد كه در جوامع اسلامي فقه چونان جايگزين حكمت عملي همواره حضوري مستمر داشته است و نقش آفريني آن در توليد احكام جدي قابل ترديد نيست. قوانين مدني و جزايي ما بر مباني فقهي استوار است و از خصوصي ترين تا عمومي ترين لايه ها و حوزه هاي زندگي را در بر مي¬گيرند. از سوي ديگر فقه دانشي متصلب نيست، بلكه مصلحت انديشي به ويژه در چارچوب دستگاه روش شناسي اجتهاد شيعي زمينه زيادي براي انعطاف آن فراهم كرده است. تاريخ فقه، تحول آن همپاي دگرگوني در شرايط زمان و مكان را نشان مي¬دهد. بنابراين ادعاي همانندي آن با طبيعيات گذشته و پايان رسيدن ذخاير آن واقع بينانه نيست بلكه بيشتر بيان¬گر آرمان است. البته نمي توان محدوديت ها و تنگناهاي رويكر فقهي را ناديده گرفت و اسلام فقاهتي را بازتاب دهنده كامل ارزش هاي اسلامي دانست. خطاپذير دانستن برداشت فقهي كه فقيهان همواره با تعبير والله اعلم آن را يادآور مي شوند، گواه اين ادعا است. فقه اگرچه توانايي نظريه پردازي در مورد نظام هاي اجتماعي و سياسي را ندارد ولي مي-تواند از دستاوردهاي آن بهره مند شود. بنابر اين به جايِ وانهادن اين گنجينه در دستان ِكساني كه به تعبير مرحوم امام خميني «ره» دغدغه واماندن از قافله تمدن بشري را ندارند، مي¬توان از امكانات و ظرفيت هاي موجود آن در راه برون شدن از بن بست هاي موجود گام برداشت.
دوم اين كه روشنفكري ديني و نو انديشي ديني همچون دو پروژه متفاوت فكري به نظر مي¬رسند كه نمي توان از يكي به نفع ديگري چشم پوشيدو هيچ يك بي نياز كننده از ديگري نيست. داوري در مورد توانايي هر يك از اين دو به تنهايي در جذب دستاوردهاي تجدد و مفاهيم جديد نيز بسيار دشوار است. روشنفكري ديني با نگاه فرامتني خود مي¬تواند از يك سو مي تواند پرسش ها و مفاهيم نو را به انديشه ديني عرضه كند و از سوي ديگر با بازسازي معرفت ديني آن را براي نسل جديد كه از زوايه عقلانيت مدرن به همه چيز مي نگرند پذيرفتني سازد. نو انديشي ديني نيز در پرتو پرسش ها و مفاهيم و ايده هاي مطرح شده متون ديني را باز انديشي مي كند و پاسخ هاي متناسب فقهي ارائه كند. اين تعامل را در عصر مشروطه به خوبي مي توان مشاهده كرد. نو انديشي امثال آخوند خراساني و ناييني در موقعيتي پديدار شد كه روشنفكراني همچون طالب اف، مستشار الدوله و ملكم در شكل گيري زمينه و شرايط امكان آن نقش داشت.
*در گفتگویی که با آیت الله منتظری داشتید و در شماره پیشین مهرنامه منتشر شد، با سویه هایی از توجه ایشان به شناسایی و به رسمیت شناختن تحولات جدید بدون کاستن از جایگاه معرفتی فقه مواجهیم. پیشتر نیز ایشان کرامت انسانی و حق الناس را از منظر فقهی مورد تاکید قرار داده بودند. آیا اینگونه تلاش های درون متنی و درون دینی را موفق تر از پژوهش هایی می دانید که روشنفکران برون دینی برای تطبیق دستاوردهای دنیای جدید با زندگی مومنانه دارند؟
همچنان که به درستی اشاره کردید، ایشان نسبت به تحولات جدید بی تفاوت و بی توجه نبودند و از دستاورهای عقل و دانش بشری در دوران جدید تا حد توانایی و آگاهی خود بهره می بردند. فقه صناعتی است که احکام شرعی مربوط به موضوعات را بیان می کند ولی شناخت و تحلیل موضوعات از قلمرو فقه خارج است و فقیه برای شناخت موضوع به دیگر دانش ها نیازمند است. به عنوان مثال در فقه سیاسی تنها احکام مربوط به دولت بیان می شود ولی پرسش از چیستی دولت، چگونگی شکل گیری ، قلمرو اقتدار آن و مانند این ها از قلمرو فقه سیاسی خارج است و فقیه نیز در شناخت این موضوع نیازمند آگاهی از دستاوردهای اندیشه ای و علمی است. فقیه عالی قدر نیز بر این اساس در استنباط فقهی خود از یافته های علمی و تجربی مربوط به این موضوع استفاده می کردند. تحول نظريه ايشان در مورد ولايت فقيه نيز از اين ديدگاه به خوبي قابل توضيح است. بر خلاف برداشت كساني كه اين تحول را نتيجه بركناري از سمت قايم مقام رهبري مي¬دانند، به نظر مي رسد تجربه حكومت ديني و مواجهه با مشكلات آن در عمل و فاصله آن با آرمان و نظر ايشان را به اين نتيجه رساند تا در سازوكارهاي لازم براي مهار قدرت را در نظريه خود تقويت كنند. ايشان تصريح مي¬كردند كه ما در هنگام تدوين قانون اساسي بيشتر به امام خميني نظر داشتيم و دريافت دقيقي از قدرت و مباحث مربوط به آن نداشتيم.
به هر حال اين رويكرد نقشي موثر در ارائه چهره اي غير اقتدارگرايانه و غير خشن از دين دارد و از اين نظر بسيار ارزشمند است. همانگونه كه اشاره كرديد براي كساني كه دغدغه زندگي مومنانه در دنياي جديد را دارند، چه بسا پروژه فكري نو انديشي ديني راه گشاتر باشد. هرچند اين پروژه را با دريافتي آگاهانه تر نسبت به مباحث فرامتني همچون فلسفه فقه و فلسفه سياسي و فلسفه اخلاق مي توان عميق تر كرد. در اين راستا تاسيس روش شناسي نو انديشي ديني و ابهام زدايي از آن از اولويت برخوردار است. البته همچنان كه اشاره شد اين به معناي انكار مزاياي پروژه روشنفكري ديني نيست و بي ترديد تعامل اين دو با يكديگر، دستاوردهاي بيشتر را تضمين خواهد كرد.
*به عنوان پرسش پایانی بفرمائید که نسبت این روشنفکران درون دینی و حوزه علمیه قم چگونه قابل تبیین است؟ آیا روشنفکران درون دینی از درون حوزه برخاسته‌اند یا اینکه مبانی معرفتی و آبشخورهای فکری دیگری نیز دارند؟ رابطه آنها با علمای سنتی قم و رویکردهای سنتی به دیانت چگونه قابل تحلیل است؟
سنت نو انديشي ديني در حوزه علميه قم با وجود اين كه چندان فربه نيست، ولي بيش از نيم قرن سابقه دارد و با فراز و نشيب همچنان تداوم يافته است. اين سنت در واكنش به تجددخواهي دوران پهلوي و پرسش هاي انتقادي و شبهات دين ستيزانه آن زمان شكل گرفت و به تاسيس نهادهايي نيز انجاميد. بنيان گذاري و تاسيس دارالتبليغ توسط مرحوم آيت الله شريعتمداري و انتشار نشريه مكتب اسلام را به عنوان نخستين اقدامات انجام شده در اين راستا مي توان برشمرد. نو انديشاني همچون مرحوم استاد مطهري و دكتر بهشتي، امام موسي صدر در تقويت و گسترش اين سنت نقش بسيار موثري داشتند. با پيروزي انقلاب نيز اين سنت نه تنها از حركت بازنايستاد بلكه شكوفا تر شد. در دهه نخست دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم عهده دار رسالت اين كار را بر عهده گرفت و زمينه را براي انتشار اثاري اعم از كتاب و نشريه در اين حوزه فراهم كرد. تاسيس دانشگاه هاي حوزوي همچون دانشگاه مفيد نيز اقدام ديگري در اين راستا بود. افزون بر اين نسل جديدي از حوزويان پديدار شدند كه تحصيلات دانشگاهي در رشته هاي مختلف علوم انساني را همزمان با تحصيل علوم اسلامي در پيش گرفتند و از اين راه نيز مباحث معرفتي و علمي جديد به حوزه علميه قم وارد شد. كوشش هايي كه در چند دهه گذشته از سوي برخي از نهادهاي براي به محاق كشاندن اين جريان صورت گرفته است، نيز چندان كامياب نبوده است و همچنان به شكل فزاينده به حركت خود ادامه مي دهد.
جريان سنتي موجود در حوزه علميه قم كه با نگرشي محافظه كارانه به دين مي¬نگرد، هرچند اعتقادي به اين نو انديشي ندارد، ولي چندان دست و پاگير آن نيز نبوده است. حتي مي توان ادعا كرد در مواردي همچون مباحث مربوط به اسلام سياسي و نقادي نسبت به وضع موجود نوعي اشتراك نظر همسويي بين اين دو جريان وجود دارد. نو انديشان ديني نيز با وجود نگاه انتقادي به رويكرد سنتي، در مخالفت با آن تندي نمي كنند و از در ستيز با آن وارد نمي شوند، بلكه كوشش مي كنند به شيوه اي همدلانه با آن گفتگو كنند. خطر اصلي براي نو انديشي ديني بيشتر از سوي جريان هاي ايدئولوژيكي احساس مي شود، كه برداشت هاي اقتدار گرايانه و خشن از دين را طرح و تبليغ مي كنند و با انگ و اتهام ها براي به حاشيه راندن آنان كوشش مي-كنند. بنابر اين با مهار اين جريان ها، مي¬توان به تقويت نو انديشي ديني در حوزه علميه قم و تعامل بيشتر آن با رويكرد سنتي در آينده چشم دوخت.

Share
منبع:
http://www.rahesabz.net/story/80329/

یک دیدگاه »

    سقراط که با سوالات بی وقفه راه نفس هر کسی را می بست هیچکاه معرفتی را به پایان نمی برد گویی سوالات او تمامی نداشت رسالت او فقط این بود که انسان ها را به اسمان می برد وانها را در زمین وهوا رها می کرداو زمانه خود را به چالش می کشید زمانه ای که تاریخ کوتاه داشت ونبرد او فقط با دسته ای محدود به نام سوفسطائیان بود رسالت او این نبود که لقمه ای اماده را در حلق دیگران قرار دهد او طرز جویدن لقمه را یاد می داد و فرودادن یا ندادن را به تشخیص فرد می گذاشت هیچ کس از سقراط تعریف نهایی هیچ چیزی را نمی فهمید ولی تعاریف بی رحمانه زیر ضربات بی امان او ویران می شدند وگزاره های ذهنی شکل گرفته در اذهان مختلف یکی یکی مستهلک می شد او ویران می کرد مصالح می داد تراز وشاغول به دست می داد واکنون برما بود که بر ویرانه کاخی منیع بسازیم-اما زمانه ما هم سقراطی را نه در هیئت تنومند ان سقراط با ان بینی پهن وشانه های زمخت عرصه کرده است .سقراط ما هیکلی درشت ندارد سر شانه های او پهن نیست تنومند نیست ولی همه تاریخ فلسفه را به چالش می کشد او ما را در زمین وهوا معلق می کند مطالب او مارا به نهایتی نمی رساند ولی وقتی به خود می ایی میبینی مسافر بوده ای از مقصد حرکت کرده ای راه زیادی پیموده ای او چون سقراط جویدن یاد می دهد ولی فرو بردن را به شما وا می گذارد او مانند سقراط به شما می گوید چیزی فهمیدی وقتی می گویی اری به شما می گوید اما ایا درست فهمیدی؟ او راه شناسی می کند قله نوردی را به اختیار شما می گذارد.وجهت اطلاع دین داران او شیفته مفاخر اسلام است ودر نهاد ناارام جهان گله می کند که دیگران دانشمندان خود را جهانی می کنند کانت وهیوم رامطرح می کنند دکارت را جهانی می کنند ولی فیلسوف ما (ملاصدرا) انگار مطرح نمیشود(نقل به مضمون از نهاد ناارام جهان) او سقراط زمانه ما سروش است