فرنک رمزی و عبدالکریم سروش

• دسته: درباره سروش

حسین دباغ

طنز تاریخ را ببینید که چگونه عدد “بیست و شش” را برای فیلسوفان عددی اسرارآمیز کرده است: دیوید هیوم (david Hume)، فیلسوف اخلاق اسکاتلندی، بیست و شش ساله بود که کتاب پراهمیت خود یعنی رساله‌ای درباره سرشت آدمی[۱] را نوشت و شهرتی به هم زد. جرج ادوارد مور (گ.ِ . /moore) فیلسوف اخلاق کمبریجی، هم بیست و شش ساله بود که مقاله فوق العاده خود را با نام “ماهیت حکم”[۲] انتشار داد. آلفرد ایر (a. j. ayer) فیلسوف اخلاق و زبان آکسفوردی، هم بیست و شش ساله بود که کتاب جنجال برانگیز خود یعنی زبان، صدق و منطق[۳] را منتشر کرد و پوزیتویسم منطقی را تقریر کرد. پیتر سینگر (peter singer) فیلسوف اخلاق کاربردی دانشگاه پرینستون، هنوز دانشجوی آکسفورد و بیست و شش ساله بود که مقاله استثنایی خود، “قحطی، فراوانی و اخلاق”[۴]، را در بحبوحه جنگ داخلی بنگلادش به چاپ رساند و منشاء خیرات بسیار شد. و در آخر فرنک رمزی، فیلسوف زبان و منطق کمبریجی، بیست و شش ساله بود که بعد از جدّ و جهدهای فلسفی‌منطقی بسیار در بستر بیماری در لندن از دنیا رفت و جامعه فلسفی آن زمان را در بهت فرو برد.
فرنک پلامتون رمزی (فرانک پلومپتن Ramsey)، فیلسوف و ریاضیدان و اقتصاددان انگلیسی بیست و دوم فوریه ۱۹۰۳ در شهر کمبریج به دنیا آمد. تحصیلات خود را در رشته ریاضیات در کالج ترینیتی دانشگاه کمریج انجام داد و در سال ۱۹۲۳ موفق به اخذ مدرک لیسانس با درجه ممتاز شد. در زمانی که دانشجوی ریاضیات بود با جان مینارد کینز اقتصاددان شهیر انگلیسی آشنا شد و در زمره شاگردان او درآمد. از طریق کینز به علم اقتصاد علاقه مند شد و همکاری خود را با او پی گرفت.
در سال ۱۹۲۴ کینز زمینه را برای استخدام رمزی در دانشگاه کمبریج فراهم کرد و عاقبت در سال ۱۹۲۶ رمزی استاد دانشگاه در رشته ریاضیات شد و ریاست مرکز مطالعات ریاضی در دانشگاه را بر عهده گرفت. حاصل همکاری کینز و رمزی آن شد که رمزی دیدگاه‌های ریاضیاتی خود را در خدمت توسعه علم اقتصاد گرفت و با نگاهی تحلیلی، سه مقاله پر اهمیت در زمینه اقتصاد تالیف کرد که وفق رای برخی از اقتصاددانان (پل ساموئلسون و جان کینز) این سه مقاله شاید از بنیادی‌ترین مقاله‌ها در زمینه اقتصاد ریاضی باشد. این مقالات عبارتند از “احتمال ذهنی و مطلوبیت”، “مالیات‌ستانی بهینه” و “رشد اقتصادی تک‌بخشی بهینه”. مطالعات ریاضیاتی رمزی چندان برای جامعه اقتصاددانان اثرگذار بود که “جامعه تحلیل تصمیم‌گیری” برای جایزه‌ سالانه خود عنوان “نشان فرانک رمزی” را انتخاب کردند تا به عنوان تقدیر از اقتصاددانان برجسته به آنان اهدا شود. این نشان به اقتصاددان هایی تعلق می گیرد که تلاشی مقبول در جهت توسعه “نظریه تصمیم‌گیری” انجام داده باشند.
رمزی در سال ۱۹۲۵ با لتیکا بکر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر بود اما بیماری سخت کبد او را از پای درآورد و سبب شد تا در سن ۲۶سالگی یعنی پنج سال بعد از آغاز زندگی مشترک، از دنیا برود. رمزی بعد از یک عمل جراحی ناموفق در ۱۹ ژانویه ۱۹۳۰ در بیمارستان گایز لندن درگذشت و در کمبریج به خاک سپرده شد.
رمزی از دوستان نزدیک لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف معروف اتریشی، بود. در کمبریج با ویتگنشتاین آشنا شد و فلسفه را (بالاخص فلسفه زبان و منطق) به واسطه او پی گرفت. به توصیه و دلالت رمزی بود که اثر مهم ویتگنشتاین یعنی رساله منطقی‌فلسفی از آلمانی به انگلیسی ترجمه شد. همچنین وقتی ویتگنشتاین فلسفه را کنار گذاشته و به باغبانی مشغول بود و در مدرسه‌ای تدریس می کرد همو بود که ویتگنشتاین را از “خواب جزمی” بیدا کرد و او را قانع کرد تا به دانشگاه کمبریج برگردد و دوباره فلسفه ورزی را آغاز کند. پس از بازگشت ویتگنشتاین به کمبریج رمزی استاد راهنمای صوری او شد و تلاش کرد تا ویتگنشتاین را از جهت مالی حمایت کند. بعدها ویتگنشتاین در کتاب اثرگذار خود یعنی پژوهشهای فلسفی که در ۱۹۵۳ به چاپ رسید اسم فرنک رمزی را می برد و از انتقادات او و دیالوگ‌هایش با او یاد می کند. رمزی و ویتگتشتاین به همراه بسیاری فیلسوفان دیگر مثل هنری سیجویک عضو گروه “رسولان کمبریجی” بودند؛ گروه فکری مخفیانه‌ای که عموماً دانشجویان و استادان ممتاز را در بر می گرفت.
نقل است که رمزی از افسردگی ملایمی رنج می برد. شاید به همین سبب بود که به روانشناسی تحلیلی علاقه زیاد داشت و موضوعات آن را پی می گرفت. حتی در حین نوشتن پایان نامه خود به وین رفته بود تا توسط شاگردان فروید تحلیل شخصیت شود. زمانی هم که در کمبریج درس می داد به همراه ویتگنشتاین آزمایش‌های روان شناختی طراحی می کردند تا ذوق فروخفته خود را بازیابد.
همسر رمزی او را یک “خداناباور ستیزه جو” خطاب می کرد. ولی با این حال رمزی نسبت به برادرش که مسیحی جدی بود و علاقه داشت تا کشیش کلیسای انگلیس شود تساهل نشان می داد. برادر رمزی درباره او می گوید فرنک تقریباً به همه چیز علاقه دشت. از ادبیات انگلیسی گرفته تا ریاضیات و سیاست. ساده، بی‌ریا و متواضع بود و قابلیت‌های فکری ویژه‌ای داشت.
با اینکه رمزی سن کمی داشت که از دنیا رفت اما ایده‌ها و آثار فلسفی‌ریاضیاتی بسیاری را از خود به جا گذاشت. کسانی که رشته‌های اقتصاد ریاضی یا فلسفه تحلیلی می خوانند می بایست آثار او را در مطالعه بگیرند و آموختنی‌ها بیاموزند. ایده‌های ریاضیاتی او (بالاخص “قضیه رمزی”) تاثیر شگرفی بر بحث‌های منطق ریاضیات و علم ترکیبات گذاشت که پرداختن به آن توجه جداگانه‌ای می طلبد که از عهده این نوشتار خارج است. به مثابه مشتِ نمونه خروار بنگرید به مقاله مهم رمزی یعنی “درباره یکی از مسائل منطق صوری”[۵] (۱۹۲۸) که در آن ایده “نظم در بی‌نظمی” را طرح می کند. او استدلال می کند حتی در درون سیستم‌های بسیار بزرگ با وجود بی‌نظمی‌های زیاد نهایتاً نظمی وجود دارد. بدین معنا که وجود بی‌نظمیِ کامل ناممکن است. هر مجموعه‌ی بزرگی از اعداد، نقاط یا اشیا، الزاماً حاوی الگوی بسیار منظمی است. این ایده که در مجموعه‌های بی‌نهایت بزرگ می توان نظم را سراغ گرفت برای فیلسوفان دین که بر روی برهان نظم کار می کنند اثرگذار بوده است.
در این نوشته اما تمرکز من بروی ایده‌های فلسفی رمزی است. تلاش می کنم در زیر به نحو موجز و مختصر یکی از ایده‌های اثرگذار فلسفی رمزی در فلسفه زبان و معرفت شناسی را معرفی کنم. بعد از آن کاربرد این نظریه در اخلاق را که توسط عبدالکریم سروش در ایران بومی سازی شده است شرح می دهم. به نظریه رمزی در زبان فارسی نام‌های مختلفی چون “نظریه زائد بودن صدق” و “نظریه انقباضی صدق” اطلاق می شود و سروش هم به دنبال رمزی نام نظریه خود را “نظریه زائد بودن عدالت” می نهد.
یکم، نظریه زائد بودن صدق. گزاره زیر را در نظر آورید: “پارسا عسل دوست دارد.” چگونه می توان فهمید گزاره فوق صحیح است؟ چگونه صدق گزاره فوق به چنگ می آید؟ پاسخ اولیه و ساده آن است که باید پارسا را پیدا کرد و از او پرسید آیا عسل دوست دارد یا نه؟ اگر جواب مثبت بود صدق گزاره فوق محرز است و الا صادق نیست. معرفت شناسان به این نوع صدق، صدق مطابقتی می گویند و منظور از مطابقت یعنی مطابقت با واقع (یا جهان خارج.) یعنی آن گزاره‌ای صادق است که واقعیت آن را تصدیق و تایید می کند. اما رمزی این جواب را قانع کننده نمی یافت و این نوع نظریه صدق را بر نمی تابید. به باور او مفهوم صدق امری زائد و اضافی‌ای است که فیلسوفان بر گزاره‌ها بار کرده اند.
معرفت شناسان عموماً در تعریف معرفت گزاره‌ای از تعبیر “باور صادق موجه” استفاده می کنند. هویداست که در این تعبیر صدق یکی از مولفه‌های دست بالا را دارد. یعنی وفق رای این معرفت شناسان برای اینکه بتوانیم گزاره‌ای را در مجموعه معتقداتمان به حساب آوریم، بایستی از صدق و کذب آن مطلع باشیم.
رمزی در مقاله‌های “فکت‌ها و گزاره ها”[۶] (۱۹۲۷) و “درباره صدق”[۷] (۱۹۲۹) این رای خود را بر آفتاب می افکند که وقتی ما گزاره‌ای را بیان می کنیم به طور خودکار صدق آن را مفروض گرفته ایم. گویی مفهوم صدق در درون گزاره‌ها منطوی و مندرج است. صدق امری بیرون از خود گزاره‌ها نیست. برای همین احتیاج نیست تا برای صدق جایگاهی مستقل قائل شد. برای مثال، وقتی می گوییم “برف می بارد” درست مثل این است که بگوییم “این درست که برف می بارد”. لازم نیست امر سومی علاوه بر باور و توجیه را بر این گزاره بار کنیم.
نظریه صدق رمزی با باقی عناصر معرفت شناسی او سازگار بود. در مقاله “صدق و احتمال” (۱۹۲۶) رمزی درباره “باور” سخن می گوید و آن را به نوعی “شرط بندی” شبیه می کند. به عنوان مثال، وقتی ما به سمت ایستگاه قطار می رویم گویی با خودمان شرط می بندیم که قطار حتماً حرکت خواهد کرد. اگر ما دست کم درجه مطمئنی از چنین باوری را نداشته باشیم، باید شرط مذکور را رها کنیم و در خانه بنشینیم. به تعبیر رمزی “گزینه هایی که خداوند پیش روی ما قرار می دهد همواره مشروط به آن حدس‌های ماست که آیا برخی گزاره‌های خاص صادق اند.” (ص ۲۳)
نظریه صدق رمزی در ایران مورد بحث و فحص بسیاری از دانشگاهیان و فلسفه خوانده‌ها قرار گرفته و شروح و نقدهای بسیاری بر آن نوشته شده است. اما آنچه در این میان جالب توجه است توجه قشر روشنفکران عمومی و به کارگیری چنین نظریه‌ای در دستگاه اخلاقی‌سیاسی آنان است. عبدالکریم سروش، روشنفکر دینی معاصر، از آنجا که مفاهیم “صدق” و “عدالت” را در پیوندی وثیق با یکدیگر می بیند، “نظریه زائد بودن صدق” را بدل به “زائد بودن عدالت” می کند و از آن پیامد‌های اخلاقی و سیاسی بسیار می گیرد.
دوم، نظریه زائد بودن عدالت. عبدالکریم سروش ایده “زائد بودن صدق” رمزی را می پسندد و از او وام می گیرد تا در اخلاقیات و تئوری اخلاقی خود به کار بندد. بارقه‌های این نظریه در سال ۱۳۷۳ در مقاله “اخلاق خدایان: اخلاق برتر وجود ندارد” که در کیان چاپ می شود به ذهن و ضمیر سروش می آید. اما هفت سال بعد سروش برای بار نخست تعبیر “تئوری زائد بودن عدالت” را در مقدمه کتاب اخلاق خدایان در سال ۱۳۸۰ به کار می برد.[۸] وفق رای او عدالت فضیلتی اضافه بر سایر فضایل اخلاقی نیست، بلکه همان اخلاق است. گویی عدالت مندرج و منطوی در اخلاق است. برای مثال، وقتی می گوییم “راستگویی یک فضیلت اخلاقی است” مثل این است که بگوییم “راستگویی عادلانه است”. سروش رای خود را اینگونه توضیح می دهد که
بر وفق این تئوری، عدالت، فضیلتی برتر یا جدا از دیگر فضایل نیست، بلکه عین فضایل اخلاقی است. و به عبارت دیگر، علم اخلاق، بیان مشروح یک فضیلت بیش نیست و آن فضیلت عدالت است که سایه خود را بر خلقیات و گفتار و کردار و روابط فردی و جمعی افکنده است. (ادب قدرت، ادب عدالت، ص۴-۳)
تعبیر “زائد” در این تئوری برای بسیاری رهزن می افتد. به همین سبب سروش دست به کار می شود تا نشان دهد مقصود از “زائد” در این تئوری کنار گذاشتن و خالی کردن اخلاق از عدالت نیست:
…عدالت یک “فضیلت زائد” است و غرض از زائد بودن عدالت، بیهوده بودن آن نیست بلکه بدین معناست که عدالت، فضیلتی “در کنار” سایر فضایل و “علاوه” بر آن‌ها نیست بلکه عین مجموعه فضایلی است که در علم اخلاق از آنها سخن می رود. (اخلاق خدایان، ص ۷)
این رای سروش اما قوت بیشتر می گیرد وقتی که دو سال بعد از انتشار کتاب اخلاق خدایان یعنی در ۱۳۸۲ طی سخنرانی‌ای در دفتر حزب مشارکت “ادب صدق و ادب عدالت” را به هم پیوند می زند و ادعا می کند دروغگویی نه فقط از این حیث غیراخلاقی است که حاجب حقیقت است و کاشفیت از عالم خارج نمی کند بلکه نکته مهم تر آن است که در دروغگویی عدالت نیز غایب است. به همین جهت هر رایی که ما درباره معرفت شناسی صدق اتخاذ کنیم مستقیماً بر روی رای ما درباره عدالت اثر می گذارد. در جامعه که صدق راحت فراچنگ می آید دغدغه عدالت رقیق خواهد شد و بالعکس در جامعه که گزاره‌های صادق به سختی فراچنگ بیایند، عدالت مهم می شود و در صدر می نشیند.
سه سال بعدتر یعنی در ۱۳۸۵ سروش در مصاحبه‌ای با جان کین، عالم علوم سیاست دانشگاه سیدنی، با عنوان “زیبایی عدالت”[۹] در شرح نظریه خودش اسم فرنک رمزی را می آورد و بیان می گوید درست مثل رمزی که ادعا می کند صدق در گزاره‌ها وجود دارد ولی لازم نیست آن را به کار ببندیم، من هم می گویم عدالت مجموعه فضائل اخلاقی و اساساً خود اخلاق است و چیزی بیش از آن نیست. به همین جهت عدالت امری زائد است. در آن مصاحبه سروش در مورد کاربرد نظریه اخلاقی خود نیز اعلام موضع می کند و بر اخلاق مارکسیستی می شورد که چگونه حاضر است به خاطر این فرض که عدالت فضیلتی مستقل است همه امور دیگر را قربانی کند. البته این بار نخست نیست که سروش به نقد اخلاق مارکسیستی همت می گمارد. پیش از این نیز در کتاب دانش و ارزش (۱۳۶۱)[۱۰] وی مستقلاً اخلاق برآمده از داروینیسم و مارکسیسم را رد و طرد کرده بود.
مخلص کلام اینکه، رمزی و به اقتفای او سروش با پیشینه‌های مختلف از زائد بودن دو امر دفاع می کنند: اولی نوعی “معرفت شناسی بدون صدق” را می طلبد و دومی نوعی “اخلاق بدون عدالت” را. با اینکه ایده رمزی در فلسفه تحلیلی نقدهای فراوان به خود دیده است اما ایده سروش که تا به امروز هم همراه اوست محتاج نقد و تحلیل بیشتر است. این نوشته فراخوانی است برای جامعه فلسفی ایرانیان تا به جرح و تعدیل نظریه سروش بپردازند و از آن نتایج نیکو بگیرند.

منابع و پی نوشت ها
——————————–
[1] /a Treatise of Human Nature (1739)

[2] The Nature of Judgment (1899)

[3] Language, Truth and Logic (1936)

[4] Famine, Affluence, and Morality (1971)

[5] Ramsey F.P. (1929), “On /a problem in formal logic,” Proc. London Math. Soc., Vol. 30, pp. 264–286

[6] Ramsey, F.P. (1927), “Facts and Propositions,” Aristotelian Society Supplementary, Volume 7, 153–170.

[7] See e.g., Rescher Nicholas and Ulrich Majer (eds.) (1991), F. P. Ramsey: On Truth , Dordrecht, Kluwer

[8] ببینید اخلاق خدایان، 1380، تهران، انتشارات صراط. همچنین نک عبدالکریم سروش، ادب قدرت، ادب عدالت، تهران، انتشارات صراط، مقاله “ادب صدق، ادب عدالت”.

[9] See http://johnkeane.net/35/topics-of-interest/the-beauty-of-justice

[10] ببینید دانش و ارزش، تهران، انتشارات یاران.

Share
منبع:
http://www.rahesabz.net/story/81284

یک دیدگاه »

    1-رابطه صدق با عدالت عموم وخصوص مطلق است یعنی صدق شامل عدالت وغیر عدالت می شودوبعضی از صدقها عدالتند ازاین منظر مقایسه دردوامری که مساوی نیستند منطقی به نظر نمی اید2-خاستنگاه صدق امر منطقی است وخاستنگاه عدالت امری اخلاقی قیاس ان دو چطور ممکن است 3-ایا صدق دراینجا صدق منطقی است یا صدق اخلاقی به معنای صادق بودن است این باید دربادی امر مشخص شود4-ایا تاثیر مبحث زائد بودن عدالت از مبحث زائد بودن صدق بیشتر نیست چرا که در زائد بودن صدق ما درون گزاره هستیم چه صدقش زائد باشد چه نباشد ولی زائد بودن عدالت دررفتار ما تاثیر عمیق می گذارد زیرا وقتی پذیرفتیم که عدالت عین چیزها است برنفش خود واجب می دانیم که ان را اطاعت کنیم 5-صدق امری نفس الامری است وگزاره ای توصیفی است درحالیکه عدالت گزاره ای تجویزی است مقایسه این دو چگونه ممکن است- لطفا سروش جوان تکلیف این اختلافات را روشن کنند