میراث ماندگار میناچی

• دسته: از اهل قلم

سروش دیاغ

مرحوم ناصر میناچی  دلباختۀ علی شریعتی بود؛ چه ایامی که در «حسینیه ارشاد» در مقابل حملات بی امان دینداران و وعاظ و علمای سنتی از شریعتی پشتیبانی می کرد، چه پس از بسته شدن ارشاد در بهمن ماه سال 51 شمسی تا اردیبهشت سال 56 که دکتر شریعتی تن به هجرت اجباری داد و در سودای افتتاح «ارشاد جدید» در اروپا با نام «علی مزینانی» تهران را به مقصد بروکسل ترک کرد و دستگاه ساواک را ناکام گذاشت. بازی روزگار چنان رقم خورد که میناچی دو روز قبل از وفات شریعتی به انگلستان رسید و  با او در منزل علی فکوهی دیدار کرد. پس از آن، میناچی روز 29 خرداد به همراه عبدالکریم سروش بر سر جنازۀ مرحوم شریعتی در بیمارستان ساوت همپتون حاضر شد و در سوگ معلم انقلاب که نابهنگام راهی سفر ابدیِ بی بازگشت شده بود، گریست. محمد مجتهد شبستری به اتفاق ابراهیم یزدی، عبدالکریم سروش و صادق قطب زاده جنازۀ شریعتی را شستند و آنرا رهسپار دمشق کردند تا در کنار مقبرۀ حضرت زینب به خاک سپرده شود.

پس از انقلاب، میناچی در کابینۀ دولت موقت بازرگان چند صباحی وزیر بود. سپس، عمدۀ وقت خود را مصروف مؤسسه خیریۀ «ارشاد» کرد که در دهۀ چهل شمسی به همراه محمد همایون و عبدالحسین علی آبادی به ثبت رسانده بود. در تمام این سالیان پر تب و تاب، مرحوم میناچی با درایتی مثال زدنی در مدیریت حسینیه ارشاد، پیشینه و هویت آن را حفظ نمود؛ پایگاهی در خدمت روشنفکران و نواندیشان دینیِ این مرز و بوم. در دو دهۀ اخیر، بارها در مراسم مختلف ِاین مرکز دینی و فرهنگیِ مبارک شرکت کرده ام: مراسم سالگرد وفات طالقانی و شریعتی و بازرگان، شب های قدر، روزهای تاسوعا و عاشورا و سمینار «دین و مدرنیته». مراسم ترحیم مهندس بازرگان از جمله مراسم  با شکوهی بود که در حسینیه ارشاد برگزار شد. خوب به خاطر دارم که از ابتدا تا انتهای مراسم بر روی یکی از صندلی های ارشاد نشسته و به سخنرانی های روح نوازی که از پی یکدیگراقامه می شد، گوش جان سپرده بودم و در دل بر روح پاک مرحوم بازرگان درود می فرستادم.

حد فاصل سالهای 85 تا زمستان 89 شمسی که ایران بودم؛ توفیق شرکت در جلسات مباحث نواندیشی دینی را که به صورت هفتگی در محل حسینیۀ ارشاد برگزار می شد، داشتم. در این جلسات، عزیزانی چون محمد بسته نگار، حبیب الله پیمان، احسان شریعتی، علیرضا علوی تبار، محسن کدیور،  محمد مجتهد شبستری، حسن یوسفی اشکوری… شرکت می کردند. مرحوم میناچی نیز در برخی از این جلسات شرکت می کرد و پاره ای نکات را دربارۀ برنامه ها و مراسم حسینیه ارشاد با دوستان در میان می گذاشت. از قضای روزگار، آن جمع پریشان شد و «رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی» و آن جلسات متوقف گشت.

نحلۀ روشنفکری دینی که با نامهای بزرگی چون محمد اقبال لاهوری، مهدی بازرگان و علی شریعتی گره خورده، علاوه بر  نظریه پردازان و حاملان و موزّعانِ اندیشه های خود،احتیاج به نهاد و نهادسازی دارد. مسجد پایگاه دینداران معیشت اندیش است که در پی دینداری سنتی اند؛ روحانیان سنتی، در خور این دینداران اند و مخاطبان خود را در مساجد تغذیه می کنند. غالب روحانیان سنتی، بر خلاف روحانیان نواندیشی چون سید محمدعلی ایازی، محمد سروش محلاتی، محمد تقی فاضل میبدی، مرحوم احمد قابل، محسن کدیور، مرحوم گلزاده غفوری، حسن یوسفی اشکوری… چندان دلی در گرو دیگر انواع دینداری ندارند و با نواندیشی دینی بر سر مهر نیستند؛ تجربۀ جلسات هفتگی عبدالکریم سروش در مسجد «میرزا عیسی خان وزیر» در پارک شهر تهران در دهۀ هفتاد شمسی، مثال گویایی از این امر است. او که در کار بسط دینداری روشنفکرانۀ معرفت اندیشانه در آن محفل بود، تحمل نشد و جلساتش تعطیل گشت. پس ازآن به پیشنهاد برخی از دوستان همدل، مؤسسه «محمدیه معرفت» تأسیس شد و جلسات سخنرانی عبدالکریم سروش چندین سال به همت و عزم حمیدرضا جلایی پور در منزل ایشان در خیابان دولت برگزار گردید. نام «حسینیه ارشاد» طنین شیعی پررنگی دارد و بر سیاق کثیری از حسینیه ها و مهدیه های رایج در کشور برساخته شده و یادآور اسلام شیعی است. « محمدیه معرفت» با عنایت به نام پیامبر گرامی اسلام نامگذاری شده و بر آن بوده که با پیش چشم داشتنِ اسلام شیعی، آب رااز سرچشمه ها بردارد و تداعی کنندۀ محوری ترین و بنیادی ترین شخصیت دین اسلام باشد.

روشنفکران و نواندیشان دینی مخاطبانِ خاص خود را دارند؛ مخاطبانی که در زمرۀ دینداران معیشت اندیش نیستند و این نحوه از دینداری، ایشان را اقناع نمی کند. مکان هایی نظیر حسینیه ارشاد در پاسخ به چنین نیازهایی ساخته شده اند. مرحوم میناچی و مرحوم همایون به فراست دریافته بودند که این قرائت از اسلام که منادیان و حاملان خود را دارد، باید خیمه و محفل مناسب خود را نیز داشته باشد. نه مساجد و نه خانقاه های آن روزگار، هیچکدام محل مناسبی برای متاعی که علی شریعتی عرضه می کرد، نبودند؛ از اینرو میناچی و دیگر اعضائ مؤسس، آستین همت را بالا زدند و حسینیه ارشاد را بنا کردند. سالها بعد، سیدحسین نصر جفاکارانه مدعی شد که شریعتی ارتباط وثیقی با ساواک داشته و دستگاه امنیتیِ رژیم پهلوی بخشی از هزینه های تأسیس حسینیه ارشاد را پرداخته بود. وی همچنین گفته در جلسه ای که در دربار شاه در دهۀ پنجاه شمسی تشکیل شده بود، پرویز ثابتی را از خطر شریعتی و نفوذ او در میان جوانان آگاه کرده بود.[1] طنز روزگار است که حسین نصر برای تخریب چهرۀ علی شریعتی و حسینیه ارشاد، به جلسۀ خویش با مسئولان بلند رتبۀ ساواک در دربار شاهنشاهی اشاره می کند؛ ساواک بدنامی که در آن روزگار مشغول بازجویی و شکنجه و اعدام جوانان و دانشجویان این مرز و بوم بود و تمام قد حافظ نظام شاهنشاهی بود. اسباب تأسف است که  غرض ورزی و بی مهری ایشان در حق نحلۀ روشنفکری دینی و خدمات فرهنگی و دینیِِ بی علت و بی رشوتِ این جماعت تا به امروز ادامه دارد.[2]

روشنفکران دینی که در اندیشۀ بازخوانیِ انتقادی سنت دینی در ذیل دستاوردهای معرفتی جهان جدیداند و سمت و سو و رنگ و بوی فعالیت شان با دینداری سنتی فاصلۀ زیادی دارد، باید محافلِ مناسب با کار خویش را برپاکنند.[3] حسینیه ارشاد نمونۀ موفقی از این سنخ مکانها در دهه های اخیر است. در سالهای فعالیت ارشاد در دوران پیش از انقلاب، افزون بر سخنرانی های شورانگیز علی شریعتی، تئاتر مذهبی نیز توسط این نهاد به جامعۀ دینی معرفی شد و مخاطبان ارشاد با برخی از ژانرهای هنری مدرن نیز آشنا شدند. اگر همت و تدبیر و جسارت  ناصر میناچی و محمد همایون نبود، چنین مرکزی تأسیس نمی شد و چنان میراث ماندگاری نیز بر جای نمی ماند. امیدوارم در آیندۀ نه چندان دور، شاهد تأسیس و رونق مؤسسه هایی از این دست در میهن خود باشیم.

 مرحوم میناچی وصیت کرده بود که او را در حسینیه ارشاد دفن کنند، متأسفانه این مهم انجام نشد و او را در قم به خاک سپردند،همچنانکه جسد مرحوم شریعتی نیز به حسینیۀ ارشاد انتقال نیافت و « نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند».  اما نام و یاد این دو عزیز سفر کرده با حسینیه ارشاد و فصلی از کتاب روشنفکری دینی در این دیار عمیقا گره خورده است. رحمت و درود بیکران خداوند بر روح پاک و بلند ناصر میناچی باد.

 


[1]  . نگاه کنید به  گفتگوی سید حسین نصر با حسین دهباشی در لینک زیر:

http://www.youtube.com/watch?v=gNAk_UZtZ6I

 

2.  به عنوان نمونه  ای از این بی مهری ها، نگاه کنید به : سید حسین نصر، ” شوخی روشنفکری دینی”، مهرنامه، 33، بهمن 92.

[3] . از این حیث نواندیشان دینی با  حافظ  همداستان اند که  دلی در گرو شیخ و زاهد و صوفی ندارد و بندۀ پیر خرابات است و او را با مسجد و خانقاه کاری نیست و بر آن است تا رندی و نظربازی پیشه کند و از کوی خرابات ــ بدون واسطۀ شیخ و زاهد و محتسب ــ یکسر عازم بهشت گردد:

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت

Share

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.