کارنامه روشنفکران دیندار؛ سخنرانی عبدالکریم سروش در دانشگاه لس آنجلس

• دسته: آرشیو اخبار و گزارشها٬ درباره سروش

فیروزه خطیبی

فیروزه خطیبی

روزنامه‌نگار در لس آنجلس

 

روز یکشنبه ۲۴ ژوئن، به دعوت “انجمن دانشجویان سبز دمکراسی خواه جنوب کالیفرنیا” درجلسه ای که به مناسبت سومین سالگرد جنبش سبز در ایران در دانشگاه لس آنجلس برگزار می شد، عبدالکریم سروش، نواندیش دینی، فیلسوف، مولوی شناس، نظریه پرداز، نویسنده و مترجم ایرانی درباره موضوعی تحت عنوان “کارنامه روشنفکران دیندار” سخنرانی کرد.

آقای سروش که درحال حاضر در دانشگاه جرج تاون به تدریس رشته اسلام و اندیشه سیاسی اشتغال دارد در طول سال ها با مراکز فرهنگی دیگری از جمله هاروارد، پرینستون، ییل و کلمبیا برلین همکاری های مستمر داشته است. او به خاطر نظریاتی که خود آن را”کلام جدید” خوانده است به عنوان یکی از مناقشه برانگیزترین و تاثیرگذار ترین روشنفکران دینی شیعی در سه دهه اخیر ایران و هم چنین رهبر جریان روشنفکری اصلاح طلب در ایران شناخته می شود.

 

در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران سال ۱۳۸۸ سروش به انتقاد شدید از جمهوری اسلامی پرداخت. او درسال ۲۰۰۹ از طرف نشریه “فارین پالیسی” به عنوان هفتمین روشنفکر مردمی جهان معرفی شد.

آقای سروش در سخنرانی خود در دانشگاه لس آنجلس ابتدا درباره “روشنفکری دینی” سخن گفت و آن را “یک اصطلاح مجاز و معقول” خواند به ویژه در شرایطی که به گفته او “بیشتر منکران و مخالفان این اصطلاح کسانی هستند که ترکیب های منفی و مذمومی چون خرافات دینی و عقب ماندگی دینی را می پسندند و به کار می برند. ولی وقتی که نکات مثبت در می آید برخلاف شرط مروت، مدارا و معقولیت از این ترکیب ها می گریزند و می هراسند.”

به اعتقاد سروش بهترین نشانه این مسئله که “روشنفکری دینی” وجود دارد، وجود روشنفکران دینی است: “کسانی که در عالم خارج هستند و اصراری هم نیست که نام آن ها را نواندیش بگذارید یا روشنفکر بخوانیمشان. بلکه مهم این است که به معنی و به مصداق توجه کنیم.”

“روشنفکران دینی، دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه می بینند و می گویند که اگر با این دین می شد انقلاب کرد، حالا هم می شود با آن دمکراسی برقرار کرد.”

عبدالکریم سروش

آقای سروش سپس درباره کارنامه سیاسی و کارنامه نظری و فکری روشنفکران دینی سخن گفت: “همه این روشنفکران دینی با استبداد مبارزه می کردند چه قبل و چه بعد از انقلاب. البته شاید با ایده های متفاوت. بعد از انقلاب هم به دلیل مبارزاتی که انجام داده بودند نمی خواستند همه حکومت را به دست روحانیون بسپارند، لذا وارد حکومت و {دایره} قدرت شدند تا به اندازه توانایی هایشان خدمت کنند. وقتی هم که مایوس شدند و دیدند که این “قطار” از ریل خودش خارج شده یا نزدیک به خارج شدن است، کناره گرفتند و عطایش را به لقایش بخشیدند و راه خودشان را رفتند و عمدتا هم به سوی کارهای فرهنگی روی آوردند تا اینکه خودشان را برای وقت و فرصت مناسب دیگری آماده کنند.”

آقای سروش در ادامه این سخنان گفت:”وقتی خود ما در این انقلاب شرکت کردیم امیدها و آرمان ها داشتیم و مایل بودیم خدمتی به خلق بکنیم. اما روزهای آغازین انقلاب مثل شنا در استخر شیره می ماند و پیش رفتن در آن فوق قدرت آدمی بود.”

بنا بر اعتقاد سروش: “با وقوع انقلاب، مردمی که علیه نظام استبداد سلطنتی، نظامی که آن را شایسته جامعه و انسان آزاد نمی دانستند جنگیده بودند فکر می کردند که سراپای ایران در حوله های حریر پیچیده خواهد شد و ما بهشت را بر روی زمین خواهیم دید. اما آن درخت بر خلاف انتظار میوه تلخی داد و در عوض از استبداد سکولار به استبداد دینی افتادیم.”

آقای سروش در ادامه این سخنان گفت: “آنچه که بیرون آمد از این صندوق، یک استبداد سیاه با چنگال های خونین بود و دستاورد این استبداد هم دزدیدن ایمان مردم و مردان و زنانی بودند دچار تحیر که امروزه نمی دانند با دین خود چه کنند؟”

روشنفکران دینی با استبداد سخت تری روبرو هستند

عبدالکریم سروش ایرانیان را صاحب فرهنگی “زاینده استبداد” می خواند:”همان استبدادی که خون ها ریخته شده است تا ریشه اش کنده شود” و معتقد است روشنفکران دینی که وارد مبارزات دینی شده اند با استبداد سخت تری روبرو هستند: “قبل از شاه ما استبداد تکلیفی نداشتیم. اما استبداد در زمان حکومت دینی استبدادی است که در آن شخص مستبد خود را مکلف می داند و آن را وظیفه شرعی خود می داند که استبداد بورزد و پاره ای از امور را به دیگران تکلیف کند که اگر چنین نکند گویا گناهی مرتکب شده است.”

سروش می گوید “در این نوع استبداد، مستبدان دینی با تحمیل احکام دینی چون “دغدغه وجدان ندارند، با راحتی خیال به جنایات خود دست می زنند.”

استفاده بهینه از نیروی دین

آقای سروش در ادامه سخنان خود به پیدا شدن بخش سیاسی در کارنامه روشنفکران دینی اشاره کرده و می گوید: “روشنفکران دینی، دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه می بینند و می گویند که اگر با این دین می شد انقلاب کرد، حالا هم می شود با آن دمکراسی برقرار کرد.”

از سوی دیگر سروش با طرح مسئله “استبداد درونی” معتقد است که “اگر استعمارگران موفق شده اند، عیب و نقصان درخود ما مردم بوده است” و اشاره به منتقدان و قلم به دستانی دارد که “با یک پرش قلم می خواهند فتوی بدهند که همه چیز از استعمار و یا از دینداری می آید.” او معتقد است که این در واقع نوعی “آسان از مرحله گذشتن ” است.

دین، براندازی شونده نیست

“در استبداد دینی، مستبدان دینی با تحمیل احکام دینی چون “دغدغه وجدان ندارند، با راحتی خیال به جنایات خود دست می زنند.”

عبدالکریم سروش

سروش دین را عاملی که “براندازی شونده نیست” می خواند و معتقد است نادیده گرفتن نیروی دین در یک جامعه دینی، نهایت غفلت و سست اندیشی است: “آنچه مهم است این است که بدانیم چنین نیرویی وجود دارد و بتوانیم از آن استفاده بهینه بکنیم نه این که آن را نادیده بگیریم.”

او معتقد است روشنفکران دینی هیچوقت به فکر براندازی دین نبوده اند و چنین پروژه ای را پروژه ای نادرست و نا سنجیده می دانند: “کارنامه سیاسی این ها همیشه یک کارنامه اصلاحی بوده است. روشنفکران دینی سیاسی شدند چون در جامعه، خصوصا بعد از انقلاب دین عین سیاست شد و شما هر آنچه راجع به دین بگویید بالاخره خود به خود ترجمه می شود به سیاست. درحال حاضر کثیری از این روشنفکران دینی در زندان به سر می برند. آن ها نه فقط برای دفاع از حقوق مسلمان ها بلکه برای دفاع از حقوق همه ملت رنج می برند و شکنجه می بینند و محرومیت می کشند.”

سروش در ادامه سخنان خود، اسلام را درمقابل مسیحیت قرار می دهد. مسیحیتی که به اعتقاد او “سخت ترین دوران آن “رنسانس ” و زمانی بوده است که علم گمان می کرد همه چیز را تسخیر می کند و دین هم همین ادعا را داشت ولی در آن مقطع “سر هر دو شکست” ولی در نهایت کلیسای متکبر در رویارویی با علم تبدیل به کلیسایی “متواضع” شد. اما در اسلام چنین اتفاقی نیفتاده است و ما هنوز با”دینی مغرور” روبرو هستیم که می خواهد همه عرصه های زندگی آدمی را فرا بگیرد و در همه زمینه ها از اقتصاد تا علوم انسانی، شعور و امورحیاتی، حرف دارد و حرف می زند.”

انسان کامل وخالص وجود ندارد

آقای سروش می گوید “دین را در جای خود نشاندن از دینداران بر می آید و در یک جامعه دینی با یک حکومت دینی، تعیین کردن محدوده دین، کار شجاعانه ای است که بصیرت می خواهد. مردم باید قانع بشوند و قبول کنند که چنین نیرویی (روشنفکری دینی) وجود دارد و این نیرو همیشه اژدهایی و شیطانی نیست و می تواند نورانی هم باشد.”

عبدالکریم سروش در بخش دیگری از سخنرانی خود در دانشگاه لس آنجلس در رابطه با عملکرد “انسان مسلمان” و افرادی که گناهانی را به گردن دینداران می گذارند، لغزش را از خصائص آدمیان می خواند و می گوید: همه چیز نسبی است. یک مسلمان در تمام ۲۴ ساعت عمر خودش به فرمان های اسلامی عمل نمی کند. حیوانیت هم یک وقت هایی بالا می آید و خشم، رذالت و غضب برای به دست آوردن منافع آن ها را به تله می اندازد.”

کارنامه فکری و نظری روشنفکران دینی

عبدالکریم سروش معتقد است که دین را باید در بستر تاریخی دید. او می گوید روشنفکران دینی تاکنون چندین مسئله مهم که در یک جامعه دینی مطرح کردن آن ها “مانند از جا برکندن کوه” است را مطرح کرده اند: “این روشنفکران دینی، به ویژه “شریعتی” عنصر تاریخیت را وارد فهم دین کردند. با این توضیح که پیشوایان دینی هم آدمیانی هستند که زیر سقف تاریخ و روی خاک طبیعت زندگی می کرده اند. به آن ها هم باید به مثابه انسان های متعارف نظر کرد و زندگی آن ها را مورد داوری عقلانی و تاریخی قرار داد.”

“جنبش سبز خودش را “جنبش مطالبه محور” تعریف کرده و معنایش این است که این جنبش صحبت از “حقوق” می کند و نه از تکالیف. اتفاقا روشنفکری دینی را درمقابل روحانیت باید اینگونه تعریف کرد که روحانیت تکلیف مداراست اما روشنفکران دینی حقوق مدارند.”

عبدالکریم سروش

به اعتقاد سروش این روشنفکران دینی بودند که “وام کردن از اندیشه های دیگر” را در یک جامعه دینی “ماکسیمالیست” که فکر می کند چون دین دارد پس همه چیز دارد، مباح و مجاز کردند: “در چنین جامعه ای از دیگران گرفتن و اقتباس کردن حرام شمرده می شود. اما روشنفکران دینی این راه را باز کردند و به مردم گفتند که می توانند دیندار باشند در عین حال به تجدد، به مغرب زمین و اندیشه های نو هم “بله” بگویند. دیگراین که روشنفکران دینی اخلاق را برتر از “فقه” نشاندند و گفتند که فقه یک شعبه دین و یک ضلع است اما مهم ترین ضلع نیست و اضلاع بسیار مهم دیگری دارد که “اخلاق” مهم ترین آن است و یک جامعه دینی وقتی واقعا دینی است که “اخلاقی” باشد و نه “فقهی” و این که فقهی کردن جامعه به زور امکان پذیر هست اما اخلاقی کردن جامعه هنگامی انجام می گیرد که با تربیت، با آموزش و کار عمیق فرهنگی انجام بگیرد.”

مفهوم حق در کنار تکلیف آوردن

سروش معتقد است زبان دین، زبان تکلیف است، مفاهیم آن هم مفاهیمی تکلیفی است و وارد کردن عنصرحقوق در این زمینه، کاری سخت و بسیار واجب است: “خوشبختانه این مطلب تحقق یافت و مثلا یکی از نمونه های تحقق آن همین جنبش سبز بود که خودش را “جنبش مطالبه محور” تعریف کرده و معنایش این است که این جنبش صحبت از “حقوق” می کند و نه از تکالیف. اتفاقا روشنفکری دینی را درمقابل روحانیت باید اینگونه تعریف کرد که روحانیت تکلیف مداراست اما روشنفکران دینی حقوق مدارند. نکته دیگر و این که روحانیان از راه دین ارتزاق می کنند اما روشنفکران دینی از راه دین ارتزاق نمی کنند از تفاوت های خیلی مهم این دوبه شمار می رود.”

دین به عنوان تنها سنت باقی مانده

عبدالکریم سروش کار روشنفکر، چه دینی و چه غیردینی آن را “پل زدن میان سنت و تجدد ” می خواند: “روشنفکر دینی این کار را به گمان من شاید هم بهتر انجام می دهد. چرا که بهترین عنصر سنت در بین ما، همان دین است. برای ایجاد این پل ارتباطی میان سنت و مدرنیته شما باید سنت را بشناسید دین را خوب بشناسید و این گله ای است که من از روشنفکران لائیک و سکولار کرده ام. این که متاسفانه اکثر آن ها اطلاعات دینی شان خوب نیست و از سنت این جامعه هم اطلاعات درستی ندارند. همان چیزی که در قبل از انقلاب رخ داد. یعنی روحانیون کارهای این ها را می خواندند اما این ها با کار روحانیون آشنایی نداشتند و نمی دانستند که توی آن “دیگ” چه “آشی” برای آن ها پخته می شود. حالا آمده اند و می گویند چرا ما غفلت کردیم؟ می خواهم به آن ها بگویم که این غفلت را دوباره تکرار نکنند.”

Share

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.