گزاره ها زندگي ما را مي سازند درباره كتاب «مجاز در حقيقت: ورود استعاره ها در علم»

• دسته: از اهل قلم

حسين دباغ

 قدرت استعاره ها در زبان براي عبور از تنگناي زبان طبيعي، علاوه بر ادبا دل عالمان و فيلسوفان را هم ربوده است. ادبا اگر استعاره ها را به خدمت مي گيرند تا به عالم خيال پرواز كنند، عالمان و فيلسوفان آن را استخدام مي كنند تا نظريات علمي خويش را با آن سامان دهند
    استعاره هاي مفهومي در علم نيز در دهه هاي اخير ميان فيلسوفان قدر و قوت گرفته اند. استعاره هاي مفهومي كمك مي كنند تا در ميان علوم مختلف، آن حوزه يي كه كمتر شناخته شده، به واسطه آنكه بيشتر شناخته شده، مورد توجه قرار گيرد
    گزاره هاي روبه رو را در نظر آوريد: «شهرام بي چشم و رو است»، «كشتي سينه دريا را مي شكافد»، «صندوق ها بر خود لرزيدند»، «چشم روزگار گريست»، «مطبوعات ريه هاي جامعه اند»، «ابر كرسي هاي نظريه پردازي افتتاح شد»، «علم بي وطن است»، «تحريم ها را دور مي زنيم» «زنان نيمي از ارتش شيطان اند» و… اين گزاره ها و هزاران گزاره استعاري ديگر را مي توان شاهد مثال آورد كه با خود در روز به كار مي بريم يا در اخبار مي شنويم. اين گزاره ها به حقيقت زندگي ما را تشكيل مي دهند و گويي چاره يي جز به كار بردن آنها نداريم: به اين معنا كه اگر آنها را از زبان خود بگيريم، گويي چيزي كم مي آوريم. گزاره هاي فوق حاوي امري هستند كه مي توان آن را شگفت آورترين خصوصيت زبان به حساب آورد: «استعاره». اين نحوه از بيان را بايد نوعي رشد و گسترش زبان به حساب آورد. استعاره صرفا نوعي ترفند و زينت زباني نيست، بلكه از ضروريات زبان است. بي سبب نبود كه اي. اي. ريچارد، علم علم بلاغت، مي گفت «پديده زبان في نفسه امري استعاري است».
    كلي ترين مفهومي كه عموما از استعاره در مي يابند اين است كه كلمه يي را براي توصيف امر ديگر به سبب شباهت ميان آنها به كار بريم. به همين جهت در استعاره هميشه دو وجه موجود است: چيزي كه بايد توضيح داده شود (مستعار له) و چيزي كه براي توضيح موضوع به كار گرفته مي شود (مستعار منه) . در استعاره همواره مستعار منه شناخته يي وجود دارد كه بر مستعار له كمتر شناخته شده عمل مي كند. واژه استعاره را در انگليسي metaphor مي نامند كه از واژه يوناني Metaphora گرفته شده و خود مشتقي است از Meta به معناي «فرا» وPherein به معناي «بردن». مقصود از اين واژه، دسته خاصي از فرآيندهاي زباني است كه در آنها جنبه هايي از يك شيء به شيء ديگر «فرابرده» يا منتقل مي شوند، به نحوي كه از شيء دوم به گونه يي سخن مي رود كه گويي شيء اول است. استعاره را همواره اصلي ترين شكل زبان مجازي دانسته اند. زبان مجازي يعني زباني كه مقصودش همان نيست كه مي گويد. جينز بر اين باور است كه با كمك استعاره ها، «در برابر پرسش «اين چيست؟» هنگامي كه پاسخ آن دشوار باشد، [مي توان گفت]، «خوب، شبيه… است». بزرگ ترين و نيرومندترين كاركرد استعاره آفرينش زبان جديد است… ». از ياد نبايد برد كه در استعاره ها عموما تعبير «شبيه» قيد نمي شود. به اين معنا كه، اگر زبان را به دو حوزه مجازي-تمثيلي و تحت اللفظي تقسيم كنيم، تشبيه و استعاره را مي توان از مهم ترين صنايع زبان مجازي دانست. در تشبيه، ادات تشبيه (مانند، همچون، شبيه و…) به صراحت بيان مي شوند. براي مثال «رستم بسان اسب مي دويد». ولي در استعاره ادات تشبيه حذف مي شود، يعني دو شيء را با هم مقايسه مي كنيم بدون آنكه صراحتا به شباهت آنها اعتراف كنيم. به عنوان نمونه مي گوييم «انسان گرگ است».
    قدرت استعاره ها در زبان براي عبور از تنگناي زبان طبيعي، علاوه بر ادبا دل عالمان و فيلسوفان را هم ربوده است. ادبا اگر استعاره ها را به خدمت مي گيرند تا به عالم خيال پرواز كنند، عالمان و فيلسوفان آن را استخدام مي كنند تا نظريات علمي خويش را با آن سامان دهند. به تعبير ديگر، انديشمندان براي توضيح نظريات علمي خود روي به استعاره ها مي آورند و سپس فيلسوفان اين نحو از به كار بردن زبان مجازي را تبيين مي كنند. براي مثال مفاهيم علمي اي چون «سياه چاله»، «مقاومت هوا»، «لنزگرانشي»، «سكون»، «ابرالكتروني»، «بار الكتريكي»، «ميدان الكتريسيته»، «طول موج»، «فضاي منطقي»، «انتخاب طبيعي»، «امواج صوتي»، «فاصله زماني» و… همه از اين دست اند. به لطف اقبال به استعاره ها، نظريات فلسفي گوناگوني درباره استعاره متولد شده است. فيلسوفان مختلفي در مقابل هم صف كشيده اند و هر كدام راي متفاوتي اتخاذ كرده اند. برخي بر نقش استعاره ها در «داوري» نظريات علمي تاكيد كرده و به استعاره هاي مفهومي پرداخته اند، برخي ديگر در تاريخ علم گشت زده و مشاهده كرده اند كه چگونه كميت عالمان بدون استعاره ها لنگ مي زند. در زير مي كوشم تا مواجهه هر دو گروه را اندكي توضيح دهم.
    براي بسياري پيوند استعاره و علم باورنكردني است. چرا كه ميان اين دو- حداقل در نگاه اول-تناقض برطرف نشدني ديده مي شود. حقيقت اين است كه با گشتي در تاريخ علم مي توان دريافت گاه امور متناقض مي شود كه به مهرباني كنار يكديگر بنشينند. وقتي مارشال برمن مي گفت «مدرنيته تجربه زيستن تناقض آميز است»، به نيكي اشاره مي كند كه اساسا در مدرنيته زيستن همعنان با زيستن تناقض آلود است يعني گريزي و گزيري از تن دادن به تناقض نيست. امور متناقض شايد در نظر به هم نمي رسند، اما در تجربه گاه چنان با هم مخلوط و ممزوج مي شوند كه گويي جدا نشدني اند. به اين معنا، استعاره و علم دو امر متناقض به نظر مي رسند كه در نظر نمي توان ميان آنها ارتباط برقرار كرد. ولي به تجربه مي توان دريافت كه اين دو امر به ظاهر متناقض گاه با يكديگر ازدواج مي كنند. بي سبب نيست كه ماري هسه، فيلسوف علم معاصر، بر اين باور است كه «عقلانيت مستلزم آن است كه پيوسته زبان مان را با جهان در حال گسترش تطبيق دهيم و استعاره يكي از مهم ترين وسايل انجام آن است».
    در علوم گوناگون، مفاهيم استعاري بسياري را مي توان سراغ گرفت كه در نظريه هاي علمي يافت مي شوند. اين گونه مواجهه با استعاره در علم بيشتر به فرآيند شكل گيري نظريات علمي توجه مي كند. به اين معنا كه در بسياري از نظريات علمي از واژگان استعاري و مفاهيم استعاري براي بيان مقاصد علمي استفاده مي شود. براي مثال در آثار بويل شيميدان و نيوتن فيزيكدان مي توان اين مفاهيم را پي گرفت. نيوتن از «نيرو» يا «شتاب» سخن مي گفت، بويل از «فشار گاز» حرف مي زد و كسان ديگري چون كي يرشهف از «ميدان الكتريكي» ياد مي كردند. بسياري از فيزيولوژيست ها استعاره «بدن ماشين است» را همواره در ذهن داشته اند. همچنين در قرن پانزدهم، قبل از كشف هاروي، قلب در حالت تب، به ديگ جوشاني تشبيه مي شد و… بعدها هاروي گفت، حركت خون در بدن به مثابه حركت سيال در سيكل بسته است. به اين ترتيب مي توان گفت نقش يا خدمتي كه استعاره به علم و به معناي اخص كلمه به فلسفه علم مي كند اين است كه زبان ما را زايا مي كند. گذشته از اين امور، گاه مي شد كه عالمان درباره موضوعي به شكل استعاري با يكديگر تخاطب مي كردند. به عنوان نمونه، كپلر به شكل استعاري به استاد خويش، كپرنيك، عتاب مي آورد كه مجذوب دايره شده است. او مي گفت كه «دايره به روسپي اغواگري مي ماند كه توجه منجمان را از طبيعت بكر و نجيب دور مي كند».
    در فرآيند كشف نظريه ها در تاريخ علم، بحث از «آزمايش هاي ذهني» را نبايد از ياد برد. اين تصور كه عالمان چيزي را كه وجود نداشته است در ذهن خويش خلق مي كردند شباهت بسياري به استعاري انديشيدن دارد. به اين معنا كه عالمان به نوعي خلق مشابهت مي كردند و ميان عالم ذهن و عالم واقع پيوند برقرار مي كردند و سپس انديشه ذهني خود را به محك تجربه مي گذاشتند. بسياري از آزمايش هاي ذهني اي كه عالمان و فيلسوفاني چون گاليله، نيوتن، رايشنباخ، آينشتاين، پوانكاره، شرودينگر و… انجام دادند و منجر به نتيجه نيكويي براي علم شده است. در اين ميان بسياري از امور به شكل تصادفي خلق مي شد و «تصادف» نقش مهمي در كشفيات علمي به خود اختصاص داده است. بي جهت نبود كه لاگرانژ مي گفت «تصادف فقط براي كسي روي مي دهد كه شايسته آن است». شايد براي بسياري تصادفات رخ داده باشد ولي فقط يك نفر است كه نظريه يي را كشف مي كند. براگ در كتاب خود داستاني را تعريف مي كند كه بيانگر اين مدعاست: در سيصدمين سال تولد نيوتن، جرج چهارم پادشاه فقيد انگليس از دانشگاه كمبريج ديدن مي كرد. پادشاه درباره نيوتن سوال كرد كه اين همه گفت وگو درباره مشاهده سقوط سيب به وسيله نيوتن براي چيست. آيا كس ديگري پيش از او نديده بود كه سيبي از درخت بيفتد؟ اين حقيقتا سوال پراهميتي است. پيش از نيوتن بسياري ديده بودند كه سيب از درخت به پايين مي افتد ولي اين نيوتن بود كه توانست قانون كبير گرانش عمومي را تدوين كند. از سوي ديگر استعاره هاي مفهومي در علم نيز در دهه هاي اخير ميان فيلسوفان قدر و قوت گرفته اند. استعاره هاي مفهومي كمك مي كنند تا در ميان علوم مختلف، آن حوزه يي كه كمتر شناخته شده، به واسطه آنكه بيشتر شناخته شده، مورد توجه قرار گيرد. به عنوان نمونه، دو علم روانشناسي (تجربي) و كامپيوتر را در نظر آوريد. در روانشناسي با مفهومي مثل حافظه ذهن سر و كار داريم. از طرف ديگر، در كامپيوتر هم چيزي مثل حافظه PC را مي توان تصور كرد. با استفاده از تفكر استعاري مي توان آنچه در حافظه كامپيوتر مي گذرد را شبيه به آنچه در ذهن مي گذرد دانست. اين نحوه از استعاري انديشيدن مورد توجه عالمان جديدي چون ريچارد بويد بوده است. بويد بر اين باور است كه اين گونه تفكر مي تواند در رشد علم موثر بيفتد و ساحت هاي نامكشوف آن را براي ما مكشوف كند. در واقع، به باور وي بسياري از عرصه هاي علم كه روزي براي ما نامكشوف بوده اند، از طريق همين استعاري انديشيدن بوده كه براي ما معلوم شده اند. به اين معنا كه، ما ابتدا چيزي را به مثابه چيز ديگر مي بينيم. وقتي كه در آن شاخه علمي پيشرفت كرديم كم كم مي توانيم آنالوژي ها و استعاره هاي ديگر را بسازيم. در ابتدا استعاره ها مثل ضربه يا جرقه يي به ذهن دانشمند مي خورند و راه منطقي-تاملي اي پيش رو نيست. براي مثال آينشتاين درباره اصل نسبيت خاص مي گفت: «هيچ راهي از منطق به اين… قوانين نمي انجامد، بلكه وصال آنها به مدد شهودي حاصل از محرميت با راز طبيعت دست مي دهد» و باز همو بود كه مي گفت« مشتاقم تا توجه تان را به اين حقيقت جلب كنم كه نظريه نسبيت از اساس تاملي نيست.» در كتاب مجاز در حقيقت: ورود استعاره ها در علم كه چاپ آن توسط نشر هرمس عن قريب است نكات آمده در بالارا به نحو مستوفي به بحث گذاشته ام. تلاش كرده ام ادبيات بحث از استعاره ها را توسعه دهم و ورود آنها به عرصه علم را ميسر كنم. فصول آمده در كتاب به ترتيب حاوي اين مطالب است: در فصل نخست از كتاب به استعاره از دو جنبه نظر مي شود: يكي از ديد ادبيات و ديگري از ديد فلسفه و در تاريخ فلسفه. در ادبيات، استعاره را از ديد علم بيان و بلاغت مرور مي كنيم و از آنجا كه دغدغه اصلي اين نوشتار اين قبيل استعاره ها نيست، به اختصار بسنده كرده ايم. اما استعاره از نگاه فلسفه را از خلال تاريخ فلسفه مرور كرده ايم. به اين شكل دو نگاه غالب به استعاره ها در طول تاريخ فلسفه را از هم بازشناختيم و نگاه قرن بيستمي را نيز عنوان كرده ايم. سپس در فصل دوم، تحليل فلسفي استعاره را دقيق تر پي گرفته ايم، به اين معنا كه نظريه هاي رايج و مهم درباره استعاره را در فلسفه بررسي كرده ايم. معروف ترين آنها مربوط به مكس بلك است كه ديدگاه تعاملي ناميده مي شود. ديدگاه جانشيني و مقايسه يي نيز در خلال بحث آورده شده اند و در نهايت دو ديدگاه علي ديويدسون و ليكاف به شكل مستوفي طرح خواهند شد. در فصل سوم به رابطه ميان استعاره، مدل و آنالوژي پرداخته ايم، به اين شكل كه در فلسفه علم معاصر بيشتر از آنكه از استعاره سخن بگويند، بحث مدل را به ميان مي كشند. بسياري فيلسوفان بر اين راي اند كه مدل سازي علمي امري استعاري است. يعني در پناه مدل، چيز ديگري را مي فهميم. همچنين در فلسفه علم برخي فيلسوفان نيز هستند كه بحث از آنالوژي را نيز بي ربط به مدل نداسته اند. به همين سبب به آنالوژي نيز بخش مستقلي اختصاص داده شده است. آراي بسياري از اين فيلسوفان معاصر در اين فصل به بحث گذاشته شده است. در آخر، مقاله بحث انگيزي از جنتر و جزيورسكي آورده شده است كه طبق آن در تاريخ علم توجه عالمان جديد بيشتر از آنكه معطوف به استعاره باشد، متوجه آنالوژي است. پس از پرداختن به اين مقاله بحث شده است كه مدعاي اين مقاله نيز در عداد اهداف اين نوشتار است و تغاير و تناقضي در ميان نيست. در فصل چهارم با گشتي در تاريخ علم سه نمونه از آثار عالمان و فيلسوفان (بويل، پاستور و داروين) به دقت واكاوي شده است. اين واكاوي به ما كمك كند تا مواجهه اين انديشمندان با استعاره و به كار بستن آن را دقيق تر بررسي كنيم. همچنين در خلال بحث درباره پاستور، نظرات فيلسوف معاصر، نيل پيكرينگ، درباره استعاره عنوان شده است.
    
    منابع:
    
    Garfield،E.(1986)«The-1 Metaphor-Science Connection »، Essay of an Information Scientist، Vol. 9، P. 317.
    
    2- جولين جينز، خاستگاه آگاهي در فروپاشي ذهن دو جايگاهي، ترجمه گروه مترجمان، نشر آگه، تهران، 1388، ص 62.
    
    3-Figurative
    
    4-literal
    
    5- مارشال برمن، تجربه مدرنيته، ترجمه مراد فرهادپور، طرح نو، تهران، ص 23.
    
    6- ريچارد وستفال، تاريخ پيدايش علم جديد، ترجمه عبدالحسين آذرنگ و رضا رضايي، نشر ني، تهران، 1387، ص 22.
    
    7- براي نمونه هايي از اين آزمايش هاي ذهني ببينيد: آزمايشگاه ذهن، ترجمه گروه مترجمان، ويراستار فارسي حسين دباغ، در دست انتشار، فصل اول.
    
    8- نگاه كنيد به: لارنس براگ، فيزيك: انديشه ها و يافته ها، ترجمه محمد رضا خواجه پور، فرهنگ معاصر، تهران، 1385، ص35. همچنين در ص36 همين كتاب ببينيد كه چطور ارشتد به نحو اتفاقي در مي يابد كه ميان نيروهاي الكتريكي و مغناطيسي هماهنگي وجود دارد.
    
    9- لارنس براگ، فيزيك: انديشه ها و يافته ها، ص 21.
    
    10- كارل پوپر، منطق اكتشاف علمي، ترجمه حسين كمالي، انتشارات علمي فرهنگي، تهران، 1370، ص45.
    
    11- جيمز براون، آزمايشگاه ذهن، در دست انتشار.
    
    دكتراي فلسفه اخلاق دانشگاه آكسفورد

Share
منبع:
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2954225

یک دیدگاه »

    بسم الله
    سلام

    یک شبیه سازی دیگر.

    …روح الهی مانند باران باریدن میگیرد دانه های رشد یابنده رشد می یابند و از دل زمین بیرون می آیند و به بالا میروند ارواح انسانی ناپاک رشدی نخواهند داشت قرین میشوند با ارواح شیاطین…

    وَ هُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرَا بَينْ‏َ يَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتىَّ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ كَذَالِكَ نخُْرِجُ الْمَوْتىَ‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(57)

    وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يخَْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَا يخَْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَالِكَ نُصَرِّفُ الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ(58) الاعراف 7

    در این نشئه عرش خدا بر آب است یعنی حیات موجودات بر اساس آب است.در نشئه آخرت زنده شدن براساس زوجیت با موجودات آن جهانی متناسب با قابلیت های وجودی خود ماست.در آخرت در باره عرش خدا فرموده :

    وَ انشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِىَ يَوْمَئذٍ وَاهِيَةٌ(16)
    وَ الْمَلَكُ عَلىَ أَرْجَائهَا وَ يحَْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئذٍ ثمََانِيَةٌ(17) الحاقه 69

    نطفه حیات و رشد موجودات در آن جهان از اول با ارتباط با عوامل رحمانی یا عوامل شیطانی آغاز میشود.همانطور که آب باران از همان اول نفوذ در خاک معلوم میشود که خاک رشد یابنده است یا حاصل خیز نیست.پس از آب دادن های مکرر و طی مسیر طبیعی آنچه نهفته بوده آشکار میشود.

    در آخرت حیات موجودات بر اساس خوانش اطلاعات نهفته در کتاب اعمال آنهاست.در این نشئه بر اساس آب است در آن نشئه بر اساس خواندن اطلاعات است.چیزی باقی نمانده تا شبیه سازی (محتاطانه) حمل عرش خدا توسط ملائکه هشتگانه “ثمانیه” بر خوانش اطلاعات بر اساس واحد اطلاعات BYTE (8 بیت) انجام شود…

    والسلام
    quranmizan.com